...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

هوالغفور

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد            نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد

اگر به آب ریاضت برآوری غسلی            همه کدورت دل را صفا توانی کرد

ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی       نزول در حرم کبریا توانی کرد

به همت ار نشوی در مقام خاک مقیم     مقام خویش بر اوج علا توانی کرد

 

اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش        گذشته‌های قضا را ادا توانی کرد

 

پ.ن1: عجباً لِلمُحبِّ کیفَ یَنام    کلُّ نَومٍ علَی المُحبِّ حَرام

پ.ن2:  چه فرهادها مرده در کوه‌ها     چه حلاج‌ها رفته بر دارها

  • ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۰۰
  • سیدمحسن

هوالهادی

غمی خور کان به شادی های بی‌اندازه انجامد

چو بی عقلان مرو دنبال آن شادی که غم گردد

پ.ن: فکان الدنیا...

پ.ن 2:

غمی کز پیش شادمانی بری  به از شادی‌ای کز پَسَش غم خوری 

  • ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۰۳:۴۴
  • سیدمحسن

هوالاول و الاخر

 

الهی نَبُد این خلق و تو بودی    نبُوَد خلق و تو باشی


پ.ن: کسی که به زوائد زندگی بپردازد از مهمات زندگی خویش باز می ماند

  • ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۳
  • سیدمحسن
هوالرفیق
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم         بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن               کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد           باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید          چون عشق حرم باشد سهل است بیابان‌ها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو            باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها
پ.ن: تو چون درد منی درمان چه حاصل                گرفتار توام سامان چه حاصل
پ.ن2: می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها
  • ۱۸ آذر ۹۷ ، ۰۰:۳۵
  • سیدمحسن

یا رادَّ ما قَدْ فاتَ

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

اینک وقت نجات است وقت نجات خود خود من

امشب ذکر بر میدارم که "یا راد ما قد فات " مرا دریاب و کمکم کن

خدایا اینک اینجا منم آن جوانی که بسبب گناهاننش مواخذه نه، مجازات شده است و چه مجازاتی فراتر و وحشتناک تر از دوری از تو و دوری از نیکانِ از بندگان تو. 

اى برگرداننده آنچه از دست رفته اینک تویی و دستگیریت

ای برگرداننده فرصت هایی که از کف رفت

ای برگرداننده پاکی از دست رفته

ای برگرداننده عمر به باد رفته

ای ....

پ.ن: اَلشّابُّ المَأخُوذُ بِذَنبِه


  • ۰۷ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۶
  • سیدمحسن

هوالرفیق

پس کی دیگه .....

               سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا  

                وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

 همچنین کی میشه که

                 بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کنی

حالا پیشکش که 

                نور سحرگاهی دهی فیضی که می خواهم دهی

حداقل 

               غافل کنی از بیش و کم فارغ ز تشویشم کنی

پس کی دیگه، کی؟

پ.ن:در پیش بی دردان چرا، فریاد بیحاصل کنم؟



  • ۲۹ مهر ۹۷ ، ۲۱:۳۴
  • سیدمحسن

هوالشهید


اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود

در مکتب غم تو "حسین جان" چنین نکته دان شدم

  • ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۱۵
  • سیدمحسن

هوالغفور

طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا کند


پ.ن: درد میکشم به امید دوا 

2: هنوز با همه دردم امید درمانست

3: به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری     به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم


  • ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۷
  • سیدمحسن

هوالتواب

مست و خرابم امین! بی‌خبر از بود و هست

از که ستانم؟ بگو! مظلمه‌ی خویشتن


پ.ن: یکسال نبودن و گم بودنم. یکسال فراموشیم، یکسال ناامیدیم، یکسال ننوشتنم و  نگفتنم و بیراه گفتنم. یکسال  غرقِ غرقِ غرق. 

پ.ن2: در شگفتم از کسی که نومید می شود در حالی که استغفار با اوست. علی بن ابیطالب

  • ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۰:۵۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

فَإِنَّ غَداً مِنَ اَلْیَوْمِ قَرِیبٌ  

....که فردا به امروز نزدیک است

 مَا أَسْرَعَ اَلسَّاعَاتِ فِی اَلْیَوْمِ وَ أَسْرَعَ اَلْأَیَّامَ فِی اَلشَّهْرِ وَ أَسْرَعَ اَلشُّهُورَ فِی اَلسَّنَهِ وَ أَسْرَعَ اَلسِّنِینَ فِی اَلْعُمُرِ

چه زود می گذرد  ساعت‏ها در روز، و روزها در ماه، و ماه‏ها در سال، و سال‏ها در عمر 

خطبه 188

پ.ن: تسویف

  • ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۲
  • سیدمحسن

هوالکافی

قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!

یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق

پ.ن: مرا هزار امید است و هر هزار تویی


پ.ن2:

زیرکانه قانعت کردم که یک قرآن بس است

تا که امشب را در آغوش خودم احیا کنی

  • ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۳۶
  • سیدمحسن

هوالکافی

اصغر طاهرزاده:

به نظر بنده تا انسان با حس خودش متوجه یک مقام اتصالِ وجودی با خدا نشود بن‌بست فکری دارد. این را می‌گویند متافیزیک. متافیزیک یعنی فکری که بعد از فیزیک است، نه حسی که بعد از عالم کثرت است. دین‌داری با احساس قلبی نسبت به خدا برای انسان پیش می‌آید.

اگر بپرسید این خدا پس از نظر به او چطور در زندگی می‌آید؟ عرض خواهم کرد با «تواضع» و «کینه‌نداشتن» و «راست‌گفتن»؛ همان‌طور که با «کبر» و «پرخوری» و «پرحرفی» و «بی‌حرمتی به بقیه» می‌رود. اما خدایی که اثبات کنیم با استدلال می‌آید ولی تنها یک مفهوم است در ذهن ما و مشکل ما از این‌جا شروع می‌شود که با مفهوم خدا زندگی می‌کنیم، در حالی‌که اگر خدای شما وجودی شد، چنان‌چه بی‌جا غضب کنید می‌بینید که خدایت رفت، در نتیجه ناراحت می‌شوی و از طرف عذرخواهی می‌کنی. چه موقع شما واقعاً از اعمال بدِ خود راحت عذرخواهی می‌کنید؟ وقتی می‌یابید خدایتان رفت. می‌گویید آقا ببخشید. غلط کردیم. راحت می‌توانید بگویید غلط کردم. چرا؟ چون در إزای آن عذرخواهی و پشیمانی نور خدا به شما برمی‌گردد. برای اثبات خدا می‌شود یک نفر که مشروب خورده بیاید و خدا را اثبات کند. اما نمی‌تواند خدا را حس کرد و مشروب هم خورد


پ.ن:مطالعه و تفکر و عبادت، خدا را از "یک مفهوم ذهنی" به "حقیقت زندگی" مبدل می کند. خدایی که تاثیراتی در زندگی فردی و اجتماعی مون داره

با اندک دقت میشه فهمید که یا اغلب "خداناباوریم" یا " ایمان سستی" داریم که ناشی از عدم تلاشمون برای" تقرب" به اوست.


  • ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۱۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

یا أباذر ایاک و التسویف بعملک،ای ابوذر! بر حذر باش از تسویف در کار خویش

 فإنک بیومک و لست بما بعده، زیرا تو(متعهد) به امروز هستی و بعد از آن نیستی(ملزم به بعد از امروزت نیستی)

 فإن یکن غد لک فکن فی الغد کما کنت فی الیوم، اگر فردایی برای تو بود، فردا نیز همانند امروزت باش (و کارهایت را در وقت خود انجام ده)

و ان لم یکن غد لک لم تندم علی ما فرطت فی الیوم؛ واگر فردایی نبود (چون امروز به  وظیفه و تعهدت عمل کردی) بر آنچه امروز از دست می دهی پشیمان نیستی

یا اباذر کم من مستقبل یوما لا یستکمله و منتظر غدا لا یبلغه چه بسیار کسانی که به انتظار روزهای آینده نشسته اند که آن را به پایان نرسانده و  فرداهایی را انتظار می کشند که  آن را درک نمی کنند

یا أباذر إذا أصبحت فلا تحدث نفسک بالمساء، و إذا أمسیت فلا تحدث نفسک بالصباح  ای اباذر! هر گاه صبح کردی، خویش را به عصر وعده نده، و چون به عصر رسیدی، خویش را به صبح وعده نده


پ.ن: و لا تقل غدا بعد غد

پ.ن2: الهی افنیت بالتسویف و الآمال عمری؛

پ.ن3:إن اکثر صیاح اهل النار من التسویف     بیشترین ناله های اهل جهنم از تسویف است


  • ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۱۵
  • سیدمحسن

هوالعالم

نامه ای را که یه بنده خدایی برای رضا داوری اردکانی نوشته یکم خلاصه کردم اما در جواب دکتر داوری دستی نبردم.

 شب تا سحری وقت گذاشتم برای مطالعه و خوشه چینی لذا جاهایی را بولد و قرمز کردم برای خواننده "فست فودی"

ضمنا ماحصل کلام نکات ایرادی استادطاهرزاده است که در پایان آورده ام


نامه عبدالجواد موسوی:

......
من هیچ وقت درکلاس های درس شما حاضر نبوده ام اما اگر حقیقتِ شاگردی را آموختن بدانیم از شما بسیار آموخته ام. شما را به محافظه کاری می شناسند. تعبیر چندان جالبی نیست. در سرزمین ما البته. منتهی آن ها که با تفکر نسبتی دارند نیک می دانند محافظه کاری ملازم تفکر است. آن هم در سرزمینی که کتاب خواندن امری است نادر و آدمیان بر اساس شایعات قضاوت می شوند.

  • ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۴۳
  • سیدمحسن

هوالهادی

"این تحول در من از وقتی که با برتراند راسل ملاقات داشتم تا وقتی که سراغ علامه طباطبایی رفتم، رخ داد قطعاً با کمک آثار این بزرگان بود که این تحول روحی و فکری در من رخ داد و به این سبب همیشه مدیون‌شان هستم، ولی از لحاظ عملی، همیشه کوشیده‌ام طبق احکام دینی عمل کنم. حتی هنگام گذراندن بحران فکری، ایمانم پا برجا ماند و همیشه خداوند را دوست داشتم ولی پس ازکشف جهان‌بینی سنتی موفق شدم وارد سیر و سلوک شوم و لااله‌الا الله وجودم را فراگیرد"

سیدحسین نصر


می گویم: از شک و شبهات عقلی در راه ایصال مطلوب گریزی نیست، بعضی ده سال در یک مسئله ماندن تا بالاخره حل شده  براشون

مهم نبریدن و رها نکردن است. من شبیه این صحبت ها را در زندگی علامه حسن زاده از زبان خود ایشان دیده ام. باید زحمت کشید و 130 140 واحد پاس کرد تا لیسانس گرفت. سلوک عقلی روحانی نیز این گونه هست. مسئله معاد یا عدل از آن جمله اند که سال ها زمان  می برد تا ...

خدایا ما را وارد گود کرده ای، صبورمان ساز و پرمطالعه تا شویم آنچه که باید.

خدایا شک گذرگهی ست لبه ورطه سقوط ما را رد کن تا به منزلگه ثبوت برسیم

--------------------------------------------------

پ.ن: در اینجا نظری به "سنت گرایی" یا گرایش های دیگر فیلسوف نامبرده نیست، بلکه  بولد و قرمز منظورم بود.

نظر اصغر طاهرزاده در مورد ایشان:

تفکر آقای دکتر حسین نصر از آن نظر که فرهنگ مدرنیته را نقد می‌نمایند و نظر ما را به سنت می‌اندازند، اندیشه قابل استفاده‌ای است و نباید خود را از تفکرات ایشان محروم نماییم، ولی هرگز نباید به تفکر ایشان نیز اکتفا کرد، زیرا نگاه ایشان در حوزه حاکمیت حکم خدا در تمام مناسبات جامعه بشری توسط امامان معصوم«علیهم‌السلام» نگاه کاملی نیست و بیشتر می‌توان گفت: «لا» را نسبتاً خوب می‌گوید، ولی «الاّ» را باید در تفکر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» جستجو کرد.

  • ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۰
  • سیدمحسن

هوالکافیضخیم

 مطلب زیر از دکتر دینانی نکات قابل تامل و مهمی  داره، بعضی جاها را بولد کردم. سه جا را قرمز که از منظر من لب مطلب هست


آقای دکتر شما در آثار خودتان به دو جبهه اشعری و جریان های فکری غرب بسیار پرداخته اید اما عده ای از متفکرین غربی، اندیشمندان اسلامی را متهم به درجا زدن و عقب ماندگی می کنند و می گویند آنچه که اکنون شما به آن افتخار می کنید سالهای پیش ما به آن دست یافته ایم و شما چیزی جز فلسفه یونان ندارید. سوال این است که آیا این قضاوت آنها درست است؟ و آیا ما چیزی جز فلسفه یونانی نداریم؟ البته در آثار شما به این مساله پرداخته شده و به عنوان نمونه شما فرمودید که بسیاری از مسائل را ابن سینا مطرح کرده است که ارسطو به آنها نرسیده بوده است.

خوب. سوال بسیار خوبی مطرح کردید. این دو جبهه ای که به آن اشاره کردید، بله من با اشعریت رابطه خوبی ندارم و نمی خواهم در اشعریت بمانم و همچنان که غرب را هم نمی پسندم اما نه به این تند و تیزی که شما فرمودید.

برگردیم به سوال غربی ها که واقعاً سوال مهمی است. سوال آنها این است که ما از این مراحل عبور کردیم و شما در قرون وسطی مانده اید و ما پیشرفت های بزرگی داشتیم و شما چون در قرون وسطی مانده اید هیچ نتیجه و پیشرفتی نداشتید. اما پاسخ اینکه ما چرا در قرون وسطی ماندیم این است که چون ما اشعری باقی ماندیم و اشعری هم هستیم. شما از شخصی بپرسید که آیا شما اشعری هستید یا خیر. سریع پاسخ به شما می دهد که خیر من اشعری نیستم. در حالی که در عمل و در تفکرات اش کاملا اشعری است. و اصلا معنی اشعریت و اعتزال را نمی داند. چون تعلیمات او این بوده که «لفظ اشعریت» بد است می گوید که نه من اشعری نیستم اما رفتارش اشعری است. پس اولین علت رکود ما اشعریت است.

  • ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۰
  • سیدمحسن

هوالعالم

یادمه دهها ! سال پیش زمانی که دانشجوی لیسانس بودم مطالعه کتابهای فلسفه علم و بخصوص تاریخ فیزیک و بحث های داغ فلسفی پیرامون فیزیک جدید را شروع کردم. حتی دو تا درس با عنوان های " مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی" و "تاریخ علم" را گرفتم که برای مورد دوم کتاب " تاریخ و فلسفه علم اثر ویلیام هلزی هال" را خوندم که همچنان یکی ازبهترین و جذاب ترین کتاب هایی ست که در سرتاسر عمرم خوندم که دیگه از یادم رفته بود اونو باید امتحان میدادم آخر ترم از بس مرا درگیر کرده بود. بعدها کتاب گرانقدر "تحلیلی بر دیدگاه فلسفی فیزیکدانان معاصر" نوشته پروفسور گلشنی را تورق کردم و کتابهایی با عنوان های  "فلسفه و فیزیک"، "قرآن وعلوم طبیعی" و "عرفان و فیزیک" ..  را می خریدم که بعضیشون کشک بود و مغلطه. اما خوب فیزیک است و سرتاسر جذابیت. مثلا یادمه کتاب " فلسفه و فیزیک هاپوود جینز" را قبل از  22-23 سالگی بود که یسال از اول نوروز شروع کردم و تو ایام تعطیلات و دقیقا توی سیزده گردی اون سال تمومش کردم ! پس از مدتی وقفه، سال قبل سر کلاس فیزیک کوانتوم تو دانشگاه بهشتی استاد حرفی زد که مرا و خودش را بعد کلاس از ناهار اون روز انداخت چون نزدیک 2 ساعت بحث دینی با هم داشتیم که سرآغاز بحثمان همین مباحث خداباوری و غیره در کوانتوم بود.

سال قبل مناظره علی نیری فیزیکدان ایرانی مقیم آمریکا را با محسن کدیور با عنوان "خدا پیش از آفرینش" در یوتیوب دیدم

  • ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۴
  • سیدمحسن
هوالتواب
دیدی که نشد، خواستم نشد، عهد بستم نشد قسم خوردم نشد ایوانش نشستم و زل زدم و اشک ریختم نشد
من همان نیستم که قبلن بودم نه اصلا
من عوض شدم، بله خیلی تغییر کردم
"بدتر شدن" واژه ای نارساست برای توصیف ماه های اخیرم
دیگر عذاب وجدان هم برایم خاطره است
اینک منم و شب آخر مهمانیت
و چقد دیر آمده ام
همیشه آخرین بوده ام ، همیشه تاخیر دارم، اغلب عقبم اینجا هم، امسال هم ، این ماه هم
هیچ کس مث من نیس خدایا
این منم با عجایبی از گناهان و توبه شکستن ها که یک صدمش هم کمر کوه را می شکند و من همچنان لبخند می زنم و حفظ ظاهر میکنم
گویا باورم شده که تو و حضرات محبوبین را هم مثل خانوده و دوستانم میشه گول زد
فکر کرده ام ریا در محضر خودت هم جواب میدهد، واعجبا
خدایا این راه من بود اما تو خود شاهدی من قصد این گونه راه پیمایی نداشتم و این شد که می بینی
اصلاح اراده و استقامت یکی مث من از فتح خیبر و عملیات فتح المیبن سخت تر می نماید، سبحان الله از دو تکه استخوان و این همه سرکشی!
خدایا هرگاه کتاب کلیدهای بهشت را تورق میکنم شب و روز مهمی را نمی بینم که اعمالش از یاد سیدالشهدا خالی بماند، شب آخر رمضان هم زیارت ارباب آورده اند، گویا نه بلکه قطعا نشان از این دارد که راه تو از توجه به حضرت جدا نیست 
امشب دست خالی نه، با کوله باری از تکرار زشتی ها و بی ادبی های سالیان عمرم آمده ام به محضرت و می گویم مرا به حسین ببخش و نه فقط این، دیگر بس است تکرار گناه و توبه و شکستن ها، سلوکی ببخشایم که بی وقفه تا پایان عمرِ این دنیایم ادامه پیدا کند و ابدیتم را آباد کند، خدایا نگاهی میکنم به سالهای زندگیم می بینم هر چه هست بندگی نیست 

بس توبه و پرهیزم کز معصیت تو باطل شد     من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم


پ.ن: خدایا ایمان به سبک قرن 21 با دنیا طلبی و  اشرافی گری و رقابت های مذموم همراه شده، خدایا من از عاقبت خود هراسانم یا أرحم الراحمین
پ.ن2: اصل شعر جناب سعدی بجای" معصیت" واژه عشق است
خمیده
  • ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۲:۴۹
  • سیدمحسن
هوالهادی
خدایا سه دهه عمر و گرفتار زندگی در گذشته و آینده، یعنی زندگی در نیستی ها هنوز

پ.ن:
علی علیه السلام: ما فات مضی و ماسیاتیک فاین؟  قم فاغتنم الفرصة بین العدمین
  • ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۰
  • سیدمحسن

هوالشاهد

دو و نیم بعد ازظهر از خوابگاه راه افتادم که 4 اونجا باشم. مث همیشه تجریشِ هزار رنگ آزارم میده و زودتر سر به زیر ازش رد میشم تا به ایستگاه مترو برسم.

  • ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۷
  • سیدمحسن

یا غفار الذنوب

خدایا یعنی میشه یروز "قیل الدخل الجنة"

فقط

  • ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۳۰
  • سیدمحسن

یا من علی کل شیئ قدیر

زیاد تو دانشگاه از این حرف ها اونم با آب و تاب و مبالغه می شنوم که جامعه سنتی ایرانی در حال گذار به غرب است و دیگر هیچ، غیرمذهبی ها که چه با هیجان نقل می کنند گویا به منتهای آرزوی خویش نزدیک شده اند، بماند

اخیرا یکی از مسئولین کشور گفته:

«هشت نشانه از تئوری گذار به غرب، در کشور شناسایی شده که شامل مواردی همچون افزایش سن ازدواج، افزایش سقط جنین، افزایش طلاق، افزایش فرزندان نامشروع، زندگی غیرشرعی زوجین، تاخیر در فرزندآوری و  کاهش باروری و اعتیاد است.» 

خوب کدوم منصف واقع بینی ست که اینها را ندیده باشه یا بتدریج فراگیرشدن آن ها را در شهرهای بزرگ ایران لمس نکرده و بتواند اصل موضوع را رد کند؟

اینجا قصد نقد یا تحلیل این نظریات دوران گذار را ندارم و اصلا خیلی هم جامعه شناسی بلد نیستم اما هر حقیقت طلب با انصاف را فقط به چند نکته ارجاع میدهم، اینجا روی بحث  با تفکری ست که این شاخصه ها را در تقابل با مذهبی بودن جامعه ی ایرانی قرار می دهد و برای کل جامعه حکم می راند. در حقیقت این تاملی ست بر ادعای افزایش دین گریزی ایرانی ها در سایه ی تئوری گذار، این ها نظریات و افکار خودمه و دیگر هیچ، پس ممکنه خیلی دقیق و علمی نباشه

قبول که جامعه در حال تغییر سریع و جهت مند بسمت غربی شدن است اما القای فراگیر شدن در تمام جامعه را ولو به 500 سال آینده هرگز نمی پذیرم، چرا؟

قسمی از جامعه با آغوش باز این گذار و دستاوردهای آن را می پذیرند(مانند طیفی از اهالی موسیقی، هنرمندان و بازیگران، مرفهین بی دین و ظاهرا بی درد!، ....) اما قسمی ناخودآگاه مبتلای آن هستند و نتایج نهایی غربیت را إن شاء خداوند در جان خویش پیاده نخواهند کرد (مثل من و احتمالا توی بچه مذهبی که شلوار لی می پوشیم و فست فود هم میزنیم اما عاشورا و دعا کمیل و روزه مستحبی و انتظار ماه رجب و إحیای نیمه شعبان و امام رضا و ... هم) و قسمی دیگر بسیار مقاوم خواهند ماند چون مبانی دینی خوبی برای خود ساخته اند و با دین مبین اسلام  (واقعا مبین) و خوشکلترین مذهب عالم (شیعه اثنی عشری که رعایت جوجه گنجشک در لانه هم کرده چه برسه به برنامه ی زندگی انسان ها) دارن عشق می کنند، تو پرانتز اینکه اساسا از این دنیای هزار رنگ و این عروس در عقد بسی داماد فقط و فقط مومن لذت و حظ وافی وکافی را می بره و بس. این طیف مومن مجاهد  هم در تفکر و هم عمل دست از جبهه گیری برنداشته و به مبارزه ی اعتقادی همچنان معتقدند و اتفاقا بدلیل اعتقاد راسخ به ظهور حضرت حجت خود را از همین حالا پیروز می دانند ولو 80 درصد جامعه مثلا قربانی بشن

باور پذیرش این که جامعه ایرانی مثل لبنان در حال چند قطبی شدن هست (حداقل و در  تقریب کاملا rough دو قطبی مذهبی و غیرمذهبی) بسیار آسان تر است و دلایل آن مشهود تا این که بپذیریم کلا همه ی ملت هوای دیگری دارند. ضمنا این نکته هم باید اضاف کرد که همه حالت های غربی شدن بنا نیست الزاما در تقابل با دین قرار بگیرد هرچند با توجه به مباحث شاکله در قرآن و سبک زندگی که رهبری تئوریزه کرده اند نباید از اثر ظاهر بر باطن غافل بود

حرف من اینه که  اون 8 مورد مذکور و موارد متعدد دیگه را باید و باید در کنار دیگر تغییرات شگرف جامعه در سال های اخیر گذاشت و همه را یکجا دید تا نه افراط "همچی در حال نابودی ست ساتان و صهیون چقد خوشبختن" پیش بیاد نه توهم اینکه "درصد انسان های مذهبی سنتی همچنان مثل 100 سال پیش هست و هیچ نگرانی نیست و برین حال کنید و بقولی همچی آرومه ما مذهبی ها چقد....".

برای مثال اونی که فقط گسترش بدحجابی را می بینه غافل از افزایش دختران جوانی ست که در بهترین زیبایی شیفته چادرند چرا که اولی (بدحجابی) ظهور و بروز بیشتری در جامعه داره و ناخودگاه و بسادگی تبرج  به چشم میاد اما دومی (حجاب در حد اعلای آن) را باید دید! 

 غوغای اربعین سیدالشهدا که حداقل 30 درصد ایرانی هستند، اعتکاف احتمالا میلیونی جوانان ایرانی، ظهور دهه هفتادی فوق العاده متدین و معتقد، عطش بی نظیر نسل امروزی به عرفان ناب و معارف بلند شیعی که هرگز در تمام دوران غیبت سابقه تا به این حد نداشته (و اتفاقا ریشه ی  به دام عرفان های کاذب افتادن جوانان همین منشأ مقدس ست هرچند راه غلط و ویران کننده ست)  از تحولات دیگرِ جامعه ی ایرانی ست  درکنار اون 8 تا

پ.ن: بنظر می رسد در آستانه ی ظهور خوبها خوبتر، بدها بدتر دارن میشن باید انتخاب کنیم و گرنه انتخاب میشیم، 

نتیجتا:

 خدایا فقد هربت الیک...، همین


  • ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۸
  • سیدمحسن

هو ال....

سه دهه عمر مرتب می شنوم که دائما می گویی جاهل را نمی بینی مگر در افراط یا تفریط

 می گویمت:

أنت العالم و أنا الجاهل و هل یرحم الجاهل الا العالم، ها؟ 


سه دهه عمر و عدم بالانس بین عقلانیت و احساس هنوز ...هنوز


پ.ن: فراق

  • ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۹
  • سیدمحسن

یا نعم القریب

رُباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته            مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته

سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم         که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته

تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی     شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته

مزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانی        شود دانشور کامل ولی آهسته آهسته

به نور دانش و تقوی شود گمگشتگانی را          به حق آوردن از باطل ولی آهسته آهسته

همای عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر         ازین منزل بآن منزل ولی آهسته آهسته

که باید ناخدا کشتی در امواج دریا را              کشاند جانب ساحل ولی آهسته آهسته

سحرگاهی دل آگاهی چه مینالید از حسرت     که آه از عمر بیحاصل ولی آهسته آهسته

....


ابیاتی از یک غزل حسن حسن زاده


پ.ن: هزار مرتبه شویم دهان ب مشک و گلاب   هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی ست

 والا

  • ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۶
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

شک ندارم که از نوشتن امثال من ترا، خوشحال نمی شوی بلکه... اما چاره چیست؟ مُحب اگر از محبوب دم نزند چگونه روز را به شب آرد و شب را به صبح، تو بگو چاره چیست؟ باید تحملم کنی، باید تربیتم کنی، وقتی بگذار دعایی بکن نگاهی بکن اخمی بکن کتکی بزن یه روز اثر میکنه، ضرر نمی کنی ها

  • ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۷
  • سیدمحسن

هو المحبوب

علی جان روزگارم چه بد میشد اگر تو را نشناخته بودم و چه بدتر شد حالا که ترا شناخته ام!!  چی داری بگی؟

با این وجود والله اگر امید به یروز عاشق شدنم ترا نبود زندگیم معنایی نداشت، بر سرم منت بگذار که من با منت گذاشتنت هم مست می شوم


پ.ن: مجددا ...

  • ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۲۴
  • سیدمحسن

هو المحبوب

علی جان مگر من از تو چه خواسته ام که این گونه ازم فراری شده ای؟ من فقط اون اشک های وقت شنیدن نام زیبایت در اذان را میخوام، یادت که نرفته، سال 83 

چگونه میتونی تحمل کنی که 500 بار دعا کرده ام تا یه چله در محضرت باشم و اجابتم نکنی؟ از اون وقت تا حالا

سه دهه عمر انتظارت هنوز


پ.ن: 1  2   3
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۳
  • سیدمحسن

 هوالمحبوب

علی جان تو با ما چه کرده ای که نه لایقت می شویم نه می توانیم رهایت کنیم؟!

 


  • ۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۶
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

علی جان من در عجبم که چگونه کسی به مثل تو حرفم را نمی فهمد؟ 

سه دهه عمر خواستنت مرا بی گناه هنوز، قبول  اما سه دهه عمر خواستنم ترا فقط ترا بی قید و شرط هنوز

 می بینی که روز بروز از انسانیت دارم  دور میشم از ایمان که هیچ، 

چند وقتی میشه که این بزهکار را جهت مداوا به نجفت خوانده ای، اصلا خوشحال نیستم بلکه مرا دیوانه می کند این بی غیرتی ام که حتی اشتیاق وصال ایوانت نیز  نتوانست آدم ترم  کند

 موهام سپید شد، یفکری بردار حالا دیگه، دیر شد بخدا


  • ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۰
  • سیدمحسن

الهی

این روزا هیچی بهم حال نمیده، نه تعدد و حضور همیشگی دوستان خوبم، نه درس، نه تفریح، نه فوتسال، نه سوارکاری نه...

اصلا حال روزگار فرق کرده شایدم حال من، بی حال ترین نوروز عمرم...

با هیچی حال نمیکنم حتی با دعای ندبه که تنها مستحبی وصل کننده نوجوانیم به کهنسالی ست 

تو خونه دلگیرم بیرون دلگیرم همه جا هم مثل همیشه خنده بر لب و شوخم اما دلم گرفته آنچنان که خنده های تصنعی هم درد هایم را حتی لحظه ای درمان نمی کند

امان از این خودم ، از این خودی که ازاصل خویش دور مانده و این چنین مضطرب است

خدایا کسی چون من تنها مانده که به لطف تو پر از رفیق خوب و صمیمی ست که در جبران الطافشان قاصرم اما این همه حضور هم تنهایی مرا ذره ای نمی کاهد

امان از این دل زدگی، از این  خود فراری هایم، از لاپوشانی حقیقت ها و درگیری های همیشگی ام در اولویت های پنجاهم زندگی ام فقط بخاطر ترس از چالش های سرنوشت ساز و حیاتی زندگی ام

خدایا این روزا مذبذب، متلون،  متشنج و فول آف استرسم

خدایا دوباره منم که ترا خوانده و دستها را بلند کرده ام به نشانه تسلیم، به گواهی بریدن . گویا نمی توانم زندگی را ادامه دهم حتی نفس کشیدن جبری هم که نباید خستگی ببرد این روزها مرا خسته می کند

خدایا این منم که نه از باب ناشکری بلکه از سر اعتراض بر خودم از جهت ناسپاسی ها و کفران عملی این همه نعمتت بر تو شکایت آورده ام

خدایا درجا زدن هایم سه دهه عمر مرا کهنه و پژمرده کرده و از خود منزجر

خدایا به لطف تو  ریشه این مسائل را من سالهاست که فهمیده ام و اقرار دارم که  همه جوره خودم مقصرم و بس

خدایا کسی جز تو ندارم که بر این حالم او را بخوانم و طلب یاری کنم و به کمکش امیدوار باشم، دیگه خود دانی!


  • ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۲۳
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

گاهی وقتا فکر می کنم می بینم سخت گیری هایت عاقلانه است، اصلا مگه میشه از شاگرد عقل کل و فرزند ختم رسل کاری غیر عاقلانه سر بزند؛ هیهات. سخت می گیری تا پیروانت بالا بیایند. پایین آمدنت که دردی از ما دوا نمی کرد. ما باید خودمون را بالا بکشیم تا بفهمیم تو را. اما من و سه دهه عمر و بی صبری هنوز. 


علی جان همه دوری ما از شروعم بود گناه کردن را. والا سخته گناه نکردنم تو این وانفسا، اما قبول  محال نیست من نتوانستم، دعوایی نیست.


  • ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۰۴
  • سیدمحسن
یا من یعفو عن کثیر
خدایا ترک معصیت در این وانفسای روزگار که ابلیس و اولیائش  شوی پر زرق و برقی از شهوات را با مهارت تمام به نمایش گذاشته اند هنر میخواهد، هنر
عقل می خواهد، عقل
دل میخواهد، دل
تفکر میخواهد، تفکر
توسل میخواهد، توسل
توکل میخواهد، توکل
تدبیر میخواهد، تدبیر
تفویض میخواهد، تفویض

خدایا در این زمانه صبر بر حرام مرد می خواهد، مرد
خدایا من مرد راه تو نبودم، چکنم؟
خدایا این سید محسن است که ترا می خواند و از خودش شاکی است و به تو شکایت آورده،
خدابا شاکی منم مدعی منم متهم هم خودم هستم!
خدایا  شبی سید محسن را دیدم که بدجور گریه می کرد، پرسیدمش مریضی دارید ها؟ گفتم نه گناه دارم، گناه!!
خدایا دل نبستن به این دنیا اگر اندکی به ما رو کند اراده می خواهد، اراده

خدایا جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه  در حضرت تو توبه شکستم صدبار  
زین توبه که صد بار شکستم توبه   بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

خدابا زمانه ما دائماً توبه می خواهد، توبه
خدایا توبه های بعد نماز صبح به نماز ظهر نمی رسد و توبه ی ظهر به شام!
خدایا گاهی از توبه هم میترسم، نه از بی دوامی آن بلکه از معکوس بودن آن، توبه از کارهای خوب به سوی بدی ها. برگشت از حق بسمت باطل
خدایا از بی وفایی خودم حالم بد میشه،
خدایا بخشش تو هم دردی از من دوا نمی کند چرا که خجلت و سرافکندگی و کفران نعماتت مرا روانی می کند اما آدم نه، و چه فایده از این همه خوبی تو که همه با عصیان من پاسخ داده می شود. خدایا تو با این همه لطف مرا دیوانه می کنی، 
خدایا نمی گویمت مرا اندکی بزن چرا که بیش از همه بر ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی مطلعی 
خدایا میگویمت مرا آن گونه تربیت نما که نعماتت را با شکر، ابتلائت را با صبر و تقدیرت را با رضا بگذرانم 
خدایا اندکی مرا از این رنج درونی رها کن تا بعد سه دهه عمر نفسی بکشم و چه رنجی بالاتر از این همه نمک نشناسی
خدایا بی معرفت ها این تحملت را بر عصیان بندگان بر نبودنت حمل کردند در حالیکه واضح ترین وضوحات عالمی و اصلا همه عالمی، همه
خدایا همه چیز تویی و غیر تو همه هیچ
خدایا مرا چه می شود با آنکه سرتاسر وجودم ترا می خواند و ترا می خواهد اما در صبر بر طاعت و معصیتت نمی کوشم، آخه چرا؟ 
خدایا بعید میدانم بنده ای به سرکشی من داشته باشی با آنکه بر حقیقت امر کاملا آگاهست
خدایا خودت شاهدی که اگر همه دارایی دنیا را یکجا بهم هدیه کنی روح بی قرارم آرام نخواهد گرفت چرا که ندای فطرتم تویی نه بهترین منزل و ماشین و پست و ...
خدایا چگونه هست که مرا این گونه شیفته خود آفریده و تربیت کرده ای اما در عمل تا این حد سرکش و خطاکار و بی وفایم،
خدایا من در کردار خود مانده ام و راه حلی بر آدم شدن خود نمی یابم، نمی یابم
خدایا با تو ماندن در این روزگار مرد میخواست، مرد  من یکی که نبودم اما بدجور حسرت به دل مانده ام
خدایا کاش در هنگام معصیت غفلت از یاد تو مرا فرا می گرفت تا بهونه فراموشی یادت از شدت تقصیرم می کاست اما حقیقت جز اینست و این مهم، مسئله ی مرا حادتر می کند
خدایا نه ماه رجب مرا آدم کرد نه ماه رمضان
نه اعتکاف و نه زیارت امام رضا و حضرت معصومه
نه محرم و نه فاطمیه و نه...
خدایا من یک پیشنهاد برات دارم، بله پیشنهاد
خدایا ایوان نجف را یدفعه فقط یدفعه به من بنمایان خواهی دید می شود آنچه را که باید سالها پیش می شد.
خدایا نگو دنبال بهونه ای و تو ...
خدایا جرئت ندارم بگویمت مرا به این امتحان کن، نه من این حماقت را نمی کنم اما می گویمت مرا فرصتی ده، فرصت
فرصتی از جنس حرم حضرت محبوب، 
خدایا حجت را این گونه بر من تمام کن
خدایا سی سالی می شود حرمش را ندیده ام    حالم بدون ایوان نجف روبراه نیست، نیست،...
اللهم لا أجد لذنوبی غافرا...




  • ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۵۵
  • سیدمحسن

هوالکافی

سخته اما باید بپذیریم به تمام خواسته هامون قرار نیست برسیم، سالها بر این باورم که سرمون را با اصطلاحات خوشکلی همچون متدهای روانشناسی و جذب و موفقیت کلاه گذاشته اند، مگه میشه انسان در این دنیا به ساحل امن و آرامش برسد اونم با برآورده شدن تمام امیال؟  به خود یا اطرافیانمان حتی موفق ترین ها نگاهی باید تا دریافت های تأمل انگیزی شاید.

 نفْسِ پذیرش سختی ها تحمل رنج این دنیا را ساده تر می کند و در این راه خداباوری که  فقط در لفظ نباشد کمک عجیبی ست بجهت امیدواری و آرامش. اصلا تنها یاور ما هموست.

باید پذیرفت"لقد خلقنا الانسان فی کبد

باید که نباید هیچ گاه ناامید شد و دست از تدبیر و تلاش کشید

باید باور کرد که "ومن یتق الله یجعل له مخرجا"

باید باور کرد که "ومن یتق الله یجعل له من امره یسرا"

باید باور کرد که "ومن یتوکل على الله فهو حسبه"

باید اینها را با این واقعیت که محال است به تمام خواسته های دنیایی مون برسیم کنار هم پذیرفت و اینها را با تفکر برای خود حلاجی کنیم. محال است که یک نفر را در سرتاسر تاریخ دنیا یافت که به هر آنچه خواسته رسیده باشد. حتی انبیا و اولیا هم به تمام آرزوهای مقدسشان نرسیده اند!.

مسئله ساده است اما فقط برای کسانی که اصلا به تفکر اعتقاد عملی ندارند، دقیقا مثل جبر و اختیار که اغلب مردم باهاش مشکلی ندارن چون هیچ وقت درست بهش فکر نکردند یا بعد40 50 سال عمر حتی به گوششون  هم نخورده، اما برای کسی که وارد ریز مسائل آن شود فهمیدن لاجبر لا تفویض خیلی آسان نیست بلکه درک کُنه آن مشکل است؛ مشکل، اما شدنی ست. اگه من برای این جبر و اختیار مثلا 10 ساعت در تمام عمرم مطالعه کرده باشم حداقل 50 برابر آن تفکر کرده ام در خلوت خود تا بالاخره بتدریج تا حدی برام حل شد. یادمه جوانتر که بودم گاهی می پرسیدم از بعضی طلبه ها میگفتن آسونه که، اما وقتی وارد می شدیم می فهمیدم اصلا طرف ترسیده ورود کند و سعی کرده چشم پوشی کنه از این مسئله و دلی برای خودش حل کنه و نه عقلی. البته اعتراف می کنم که راهکار نهایی و آسان تر همان دل است اما خوب کمال  از برهان به عرفان رسیدن ست و تک بالی نبودن.  راستی کسی که خوابه خوش بحالشه و کسی که به بیداری و تفکر دچاره خوب نه اینکه بدا به حالش باشه اما خیلی هم کبکش خروس نمیخونه مگر اینکه مسائل معرفتی اش حل بشه که بهجتی مافوق تمام لذائذ دنیوی ست چون جنس مسئله از نوع اخروی ست.


اخیرا اتفاق عجیبی برام افتاد ظاهرا ساده اما همون وقت که ساعت 12 شب و در اتوبوس بود به خدا گفتم  خدایا من به قانون جذب اعتقاد ندارم اما به تو چرا، من به دعا اعتقاد دارم و به اینکه دنیا حساب کتاب داره و اینکه تلاش ما چه فکری چه عملی نتیجه داره و هیچ چیز حتی فکر ما هرگز نابود نمیشه. اگه بنا به پذیرش جذب هم داشته باشم به جذبی که مبدأ و منتهاش خداست اعتقاد دارم.

بارها گفته ام کائنات را بخوردمون دادن تا خدا و سنت های الهی را حذف کنند

من هرگز ندیده و نشنیده ام غیر خودم کسی این به اصطلاح "کائنات" را زیر سوال ببرد. روانشناسان مسلمان هم با آب و تاب ازش دم میزنن هرچند خروجی یکسانی در خیلی از مسائل با معارف اهل بیت داشته باشد اما اصطلاحات را عوض کرده اند به تبع غربی ها که کم کم طبیعت را جایگزین خلقت کردند تا از فیزیک و زیست شناسی و... دم بزنند.

میدونم ظاهرا مطالبم گسیختگی دارد اما بنظر خودم بند بند این نوشته بهم مرتبط است و ارتباطی از نوع چینش فکری خودم!! دارد

چرا نمی پذیریم که دختر یا پسر در اغلب موارد به کسی یا چیزی که میخواهیم(میخواستیم) نمی رسیم(نرسیدیم) چه در ازدواج چه در دوست یابی چه در شغل چه در تحصیل چه در مسکن چه در...

تلاش،اراده، تدبیر، حرکت همه از لوارم سلوک اند اما صبر، گذشت، پذیرش و رضا  هم.

معمولا یک روی سکه را نشونمون دادند هر کسی بنا به ذهنیت و نگرش خود از مسائل.

گاهی برای اینکه ملتی را استثمار کنند هی در گوشش از جبر خوندند و رضایت بر رضای خداوند داشتن، از بنی امیه و بنی عباس گرفته تا همین اواخر که بر این سبک بودند تا حکومت خودشان را توجیه کنند.

گاهی هم برای اینکه ملتی را بی هوا  به کشتن بدهند جوگیر کردند و از اینکه سرنوشت ما توسط کسی جز خود ما تعیین نمی شود گفتند. خوب این جمله درست اما مطلق نیست و در تکلیف کاربری دارد اما در نتیجه نه لزوما.

نمی نویسم مگر اینکه امیدوارم خودم بعدها مکرر و معدود خوانندگان گاهی بیاندیشند، همین.

می نویسم تا از مقام شامخ سیب زمینی به مقام سلوک با تفکر برسیم إن شاءالله.

حداقل چندین دفعه در زندگیم اتفاق افتاده که برای رسیدن به یک موفقیتی تلاش و برنامه ریزی و نظم و.. اما نرسیدم اما مواردی هست که بعکس اون اتفاق افتاده، خوب مسئله چند معادله چند مجهولی ست و نمیشه خیلی زود و عجولانه قضاوت کرد. مثلا اینکه ممکنه جایی از کارمان لنگ بوده اما بنظر دستی دیگر هم در کار است. این روایت از امیرالمومنین که "به آنچه امیدوار نیستى، امیدوارتر باش از آنچه بدان امید بسته‌اى" را به عینه در زندگیم دیده ام. خوب نتیجه این بحث این نیست که خوش گمان و پرتلاش نباشیم؛ نه قطعا، اما هرگاه به این نتیجه برسیم که همه کاره خودمون هستیم و همه چیز برای انتخاب و انجام و تحقق به خودمون واگذار شده در یک خیال واهی دست و پا می زنیم. یکی در وبلاگش چه زیبا و خلاصه این چنین نوشت: دعا= اجابت؟!

اللهم لا أجد لذنوبی غافرا، و اینکه بارها در قرآن از تفکر و اندیشیدن گفته ای و ما فقط ظاهر و پوسته ای از دین را چسبیدیم و شریعتمان به طریقت و حقیقت متصل نشد.



  • ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۰
  • سیدمحسن

هو المحبوب

با این توبه شکنی هایم:

آروم آروم دارم از یادت میرم، عشق دوران جوانیم کاری کن دارم از دست میرم، از دست میرم...

پس از سه دهه عمر معصیت، من هنوز حاضرم واسه تو بمیرم...


کاش می شد یجوری عوض بشم که بالاخره  یدفعه، فقط یدفعه بگی أنت شیعتی ... ازت چی کم میشه

یدفعه...

  • ۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۹
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

علی جان فکر نکن با کم محلیت فکر بی خیالی تو را دارم، نه محاله. طبل برگشت را نمی زنم هر چند مرد میدان عشق به تو نبودم. اصلا من به همین دست و پازدن هایم زنده ام.

تو هم قبول کن سخت می گیری. میگی نماز صبح قضا نکن خوب مشکله نمی تونم. میگی نامحرم را در غیر ضرورت و بالذت نبین خوب سخته اما باشه سعی کرده ام و میکنم. میگی خوب درست را بخوان خوب حوصله میخواد ندارم. میگی اطرافیانت را دریاب و در رفع نیازشان بکوش دل و دماغ و یخورده گذشت میخواد ندارم. میگی ... من  از راه سخت و طاقت فرسا اما شیرینِ محبت تو دست نمی کشم ولو اینکه گناهکارترین خلایق باشم.  یادمه یروز فرزند صادقت گفت که در هیچ حال از ما روی نگردانید1. من به زیرکی عامل به این دستورم!!


1: اشاره به حدیثی از امام صادق علیه السلام

پ.ن: من المحب الی المحبوب

  • ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۳۰
  • سیدمحسن

هو الکافی

یک انسان مصمم گروهی را به حرکت در می آورد و گروهی خروشان جهانی را تکان خواهد داد.

احتمالا دهه شصتی ها خوب یادشونه که این جمله، شعار جناب لینچان در جنگجویان کوهستان بود.

ظرف یکسال اخیر بنا به حس نوستالژی که دارم فیلم های روزی روزگاری، تفنگ سرپر، جنگجویان کوهستان و خانواده دکتر ارنست را دانلود و به تماشای مجدد آن ها نشستم، آی حسی به من میدن امثال این ها که برترین فیلم های هالیوودی نمیدن ( ظرف دوسال اخیر فقط و فقط گراویتی را از سینمای اونور آب تماشا کرده ام که نقد مختصری را در مورد آن در "دنیای این روزای من5" آورده ام)

جالبه کاربرد مراتبی از جمله لینچانِ دوست داشتنی را در همه فیلم های مذکور میشه دید که اینجا توضیحی نمیدهم. اساسا شکل گیری و تداوم هر انقلاب یا تشکلی صرفنظر از بحق یا باطل بودن آن (یا چیزی میانه این دو) در گرو  وجود یک یا چند انسان مصمم هست. انسان هایی که فهمیده اند إن الحیاة عقیدة و جهاد1 می توانند منشاء آثار اجتماعی فراگیری شوند که از جمله آن ها می تواند درگیر کردن نیمی از جهان در جنگ جهانی توسط هیتلر و... باشد و یا انقلابی که  از نتایج آن رهانیدن مردم از یوغ استعمار و ذلتی ست که در آن سگ آمریکایی تا قبل اون انقلاب بر سرباز یک ملت شرف داشته است .

نگاهی کردم دیدم اخوان المسلمین در مصر، حزب الله در لبنان،  مجاهدان سابق افغانی به فرماندهی احمد شاه مسعود، شاید حتی داعش، گروهک عبدالمالک ریگی و هر نهضت یا تشکلی با رویکرد جهادی را اعم از خیر و شر بودن همین مهم تشکیل می دهد، وجود انسانی مصمم.  این ها مثالی از تحرکات واداشته توسط انسانی مصمم هستند. همچنین است انقلاب اسلامی ایران که خمینی کبیر گروهی از نخبگان دینی و سیاسی جامعه را به حرکت در آورد و این ها محرک گروه های بزرگتری از مردم بودند تا اینکه سرتاسر ایران زمین را انقلابیونی فرا گرفت که رژیم پهلوی را با آن همه قدرت نظامی داخل و حمایت خارجی سرنگون کرد. مسئله اینست.

1: جمله ای از سیدالشهدا علیه السلام

  • ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۸
  • سیدمحسن

یا ستار العیوب

از مردم پنهان کردم اما تو میدونی من چه کاره ام!

از بس که شکستم و ببستم توبه   فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبه ای شکستم ساغر   و امروز به ساغری شکستم توبه
پ.ن: شعر از ابوسعید ابوالخیر
  • ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۵۷
  • سیدمحسن

هو المحبوب

 یک کلام بگو دوستت ندارم و بهتر از تو را دارم و خلاص، این همه پیچوندن برای چه؟

 گاهی وقتا به خودم میگم که بهتره من رشته محبت خود را بگسلم، نکند گره خورد و به تو نزدیکتر شوم. موافقی؟

  • ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۳:۰۱
  • سیدمحسن

هو المحبوب

 سه دهه عمر و بی تو هنوز!! آخه چرا؟

 همه عمر افسوس خواهم خورد که بیستم به سی رسید اما ترا عاشق نشدم؟ پس کی دیگه؟

 از ازدحام خسته ام و سالیانی ست که تنهایی را می طلبم. یا تنهایی یا بودنِ فقط تو در کنارم، همین و بس.

  • ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۵۲
  • سیدمحسن
یا حبیب الباکین
خدایا گناهان خود را که به یاد می آورم توبه ام نمی گیرد نوشتنم می گیرد!!
خدایا این جوششی از دل است که به توبه منجر نمی شود اما به نوشتن چرا! گاهی اینجا گاهی هم در دفتر شخصی ام
خدایا خدایا من از تکرار نامهای زیبای تو خسته نمی شوم  اما از تکرار خودم خسته و منزجرم
خدایا خدایا از الان من منتظر جوشن کبیرم تا اسامی خوشکلت روح و روانم را صیقل دهد
خدایا خدایا استاد شایق با کمک آیات قرآن بخوبی برامون اثبات کرد که گناه فرزندان و نوه ها و نتیجه هایی دارد، خدایا من از گناهان خود ترسانم و از فرزندان و آیندگانِ از نسل آن هراسناک تر،هراسانم از این گناهان که محرک گناهان جدیدی در آینده است
 خدایا خدایا معصیت هایم گناهان جدیدی  را در پی داشت و نه توبه ای را

خدایا منازعه ای در مُلک تو نیست، شراکتی در امر تو نیست ، تو یکه و تنها حاکمیت مطلق همه عوالم را در اختیار داری، میدانم و اقرار میکنم، بالاتر از آن اینها را بخوبی احساس میکنم اما مرا چه می شود که این علم و احساسم نتوانسته تأدیبم کند؟!
شاید همین امید واهی به توبه در آینده است که مرا اینچنین گستاخ کرده، خدایا دلم برای این طفلی سیدمحسن می سوزه که با مسامحه پسر نسبتا خوبی بود اما خراب شد خراب شد خراب... خراب
یَا رَبِّ هَذَا مَقَامُ مَنْ لاذَ بِکَ بِکَ بِکَ خدایا خدایا این جایگاه کسی ست که بسوی تو پناهنده شده
 وَ اسْتَجَارَ بِکَرَمِکَ...
أَنْتَ الْجَوَادُ الَّذِی لا یَضِیقُ عَفْوُکَ عَفْوُکَ عَفْوُکَ
خدایا ببین کی اومده در خونه ات، خدایا خدایا من با یک دریا آرزو اومدم در خونت
خدایا یعنی میشه ما را هم برای خودت تربیت کنی؟
خدایا پس از سه دهه عمر اومدم بگم شهادت می دهم بر بودنت، بر حکومتت، بر مهربانیت، عظمتت، جباریت و قهاریتت، ستاریت و غفاریتت، بر...
خدایا امید دارم به همین اقرار و شهادتم مرا بخری و به اعمالم ننگری و به دل داغونم بنگری
خدایا خدایا خدایا خدایا... گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی   حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت، رفت، رفت..
خدایا هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت   آخر عمر از جهان چون برود خام رفت خام رفت رفت..



  • ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۲۸
  • سیدمحسن

یا مَن یَعفو عَن کثیر

خدایا گناه کار ترین امت محمد ترا میطلبد و میپرسدت که برای کدامین از گناهانش العفو بگوید؟ برای کدام؟

خدایا بنده ای ترا میخواند که سه دهه عمر خویش را به معصیت آگاهانه تو گذرانده، اینک او هست و عذاب وجدانی به اندازه وسعت آسمان ها

خدایا دلم عقده پاکان و نیکانی را گرفته که قبل از تکلیف ترا شناختند و ادب محضرت را رعایت کردند و کمر همت به بندگی ات بستند

خدایا...خدایا چگونه خود را ببخشم که بعد 15 سالگی ام فصلی از گناهان 15 ساله ام شروع شد و هنوز ...

خدایا ... خدایا ابتدای تکلیف ابتدای بندگی ست یا آغاز معصیت؟

خدایا نمی گویمت تو همانی که تُعذِّب مَن تَشاء بِما تَشاء کیف تَشاء

می گویمت تو همانی که تَرحَمُ مَن تَشاء بِما تَشاء کیف تَشاء، دیگه خود دانی.

  • ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۰۳
  • سیدمحسن
هو المحبوب

می دونی اگه بجای 93 سال 83 اینها را مینوشتم در عنوان دلنوشته ام بجای "محب"، عاشق و بجای "محبوب"، معشوق می نشست
و چه افسوسی ست جابجایی محبت و دربدری عشق
  • ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۴۴
  • سیدمحسن

هو المحبوب

علی جان مرا کتک بزن که دیوانه ات هستم،

 شاید آدم بشم مولا...




  • ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۴۴
  • سیدمحسن

یا غافرالخطایا

این روند تا کی محسن؟

میخوام باهات رفیق بشم محسن! باور کن. سه دهه عمر بهت فحش دادم بهتر نشدی بلکه لج بردی و بدتر شدی. میخوام باهات خوب تا کنم 

اینقد سرکشی نکن بگذار چند کلام نصیحتت کنم محسن. گوش کن ببین چی میگم

تو اعتقاد داری بالاخره یا نه؟ به معاد معتقدی یا نه؟ به اینکه حساب کتابی تو کار هست معتقدی یا نه؟ میخوای خوب بشی یا نه؟ 

اگر جوابت منفی ست که خوب هیچ تکلیف مشخصه اما با شناختی که من ازت پیدا کردم انصافا دغدغه دینت را داری، نداری؟

داری، خوب پس چرا گاهی با یک خداناباور خیلی فرق نمی کنی؟ چرا تو که به واجبات دین و محرمات آن عقلا و شرعا ایمان آورده ای به جمع مومنین نمی پیوندی؟ چرا نمی فهمی که وقتی نداری؟ چرا نمازت اینجوریه؟ چرا...

آهان یادم رفته بود قرار شد سرزنشت نکنم پس ادامه نمیدم فقط مجددا متذکر خاطر شریفت میشم که وقت بسیار تنگ است نکند جا بمونی؟

محسن جان به خدای یگانه قسم که دوست دارم تو را از رستگاران عالم ببینم اما با این اوضاع که تو در پیش گرفته ای به خدا محاله در عرصه ای از دنیا گرفته تا آخرت بجایی برسی؟ موکد به دوستات میگی همت و همت و همت و اینکه هرکه در هر موقعیتی به جایی رسید از ورای پشتکار و استقامت هموست و نه شانس و معجزه و حتی استعداد پس چگونه ای که خودت عامل نیستی؟ می بینی هر چه تلاش میکنم که ملامتت نکنم نمیشه ای خاک بر سر خر نفهمت محسن که این بلاها را سر خود آوردی تا جاییکه به این حد مایوس گشته ای. میخوام یجا ببندمت تا میخوری کتکت بزنم نکند آدم بشی. استعداد داشتی نداشتی؟ پدر ومادر خوب داشتی نداشتی؟ دوست خوب فراوان داشتی نداشتی؟ موقعیت اجتماعی خوب داشتی نداشتی؟ امکانات مالی در حد نیاز داشته ای نداشتی؟ سلامتی و زیبایی داشته ای نداشتی؟ فرصت های طلایی بکرات داشته ای نداشتی؟ تو فقط یک دلیل بیار یک عذر پیشه کن تا من این درجه ازسقوط همه جانبه ات رابتوانم بفههم

بخدا قسم مستحق ملامتی اونم چه ملامتی محسن

بخدا قسم مستحق عذاب دنیا و آخرتی چه عذابی

خدا را خدا را که لطف أرحم الراحمین و أکرم الاکرمین شامل حالت بوده که رسوای زمینیان نشده ای 

محسن نگو مدام تو سرم میزنی و مرا آدم حساب نمیکنی و از این حرفا. خودم هم اول کار بهت گفتم قصد نداشتم دوباره اینجور تحقیرت کنم  اما تا درد دلمو باز می کنم روانی میشم و فقط با ناسزا بهت گفتن آروم میشم.

آقا محسن نعمتی بود که خدا در اختیارت بذاره و تو ضایع نکرده باشی؟ ها؟

پس کی دیگه بناست آدم بشی. ریش و مویت سفید شد، نگاهی به خودت بینداز ببین با خود چه کرده ای و خدا با تو چه با ملاطفت تا کرده؟ 

آقا محسن آیا مساوی ست کسی که نمی دونه خبرهایی هست و تو که بخوبی میدونی؟

آقا محسن آیا کور مساوی با بیناست؟

آیا ظلماتی که تو خود را در آن گرفتار کرده ای با نور مساوی ست؟ آیا روشنایی با تاریکی برابره؟

آیا خبیث با طیب برابرند؟ آیا مومن با فاسق برابر است؟ آیا مسلم با مجرم برابر است؟

این غفلت تا چند؟ میگی آگاهترین خلایق به معارف دینی هستم بفرض پذیرش این ادعات خوب پس چرا فاسق ترین امت محمدی؟ ها چرا؟ اگه نیستی بگو تا بیخود متهمت نکنم.... این سکوت تو حرفها دارد محسن جان کاش بمیری تا از شرت عالمی راحت بشه

این حمل تورات تا کِی؟ پس دیگه کِی؟ تا کجا؟ تا کِی؟ 

تو قبول داری که خوب یا بد بودنمون  به اراده و انتخاب خودمون بسته هست یا نه؟ نکند معتقد بجبری؟ معتقد هستی به "قد افلح من زکیها" یا نه؟

آقا محسن دنیا را بخوای آخرت را بخوای با این رویکرد محال است محال که به هیچکدام برسی، از ما گفتن از تو...

میدونم درکت میکنم که میخوای خوب بشی اما زورت به خودت نمی رسه اما من یه سوال ازت دارم چه کسی اینقد به سگ نفست رو داده که اینجوری بر جسم و روح و اعمال و افکارت حکم براند؟ ها کی؟ بخدا قسم که محسن دلم بدجور برات میسوزه

آقا محسن یعنی میشه تو هم دست از این سرکشیت برداری و در جمیع احوال متواضع بشی


اللهم لا أجد لذنوب محسن غافرا من هر چی گشتم خدایا آمرزنده ای برای گناهان محسن پیدا نکردم دیگه خود دانی خدا.

خدایا این دنیاطلبی و دلبستگی به دنیا ست که این بلا را سر محسن ما آورده پس اللهم إنی أسئلک سوالِ خاضعٍ متذللٍ خاشع أن تسامحه و ترحمه و تجعله بقسمک راضیا قانعا و فی جمیع الاحوال متواضعا

خدایا کاری بکن با دل این بنده ات که دست از قلدری برداره و حریم کبریاییت را درک کند و از معصیتش بکاهد. خدایا گیرم که تو او را ببخشی با این شرمندگی نزد تو در قیامت چه کند؟ ها چه کند؟ خدایا یک توجهی تو به دلها کن خدایا... خدایا




  • سیدمحسن

هو المحبوب

یا علی به تو فکر کردن عجب حالی داره!! اطاعت از تو عجب ضد حالی. آره والا

علی جان 10 سالی میشه که از پیشم رفتی اما انگاری 10 قرنه

علی جان من میخوام مثل 10 سال پیش دوباره برگردی پیشم، هر جوری میخواسی میشم...


  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۸
  • سیدمحسن
یا حبیب الباکین
میخوام توبه کنم ، در دوری از خدا چیزی که دلی ازم ببرد نبود، پس بهتره بسویش برگردم، به قبل 18 سالگیم برگردم، میخوام توبه کنم و در توبه بمانم و بر توبه بیفزایم و از توبه توبه ها بکنم و بر توبه  توبه ها. خدایا پسر خوبی نبودم، میدونم اما میخوام حداقل پیرمرد خوبی بشم و نماز قضاهامو بخونم و بر نماز صبح همتی بکنم . میخوام توبه کنم از هدر دادن زمان این بزرگترین گناه ده دوازده سال اخیرم، توبه کنم از بی توجهی به روزها و ساعتهای عمر، توبه کنم از امروز و فرداها کردن هایم،  توبه کنم از فرار از مسئولیت، توبه کنم از پرخوابی یا کم خوابی مفرط، از پرخوری یا کم خوری مفرط، توبه کنم از پرگویی یا سکوت بیجا، توبه کنم از بی تهجدی، توبه کنم از نذرهایی که کردم و حاجاتم روا شد و یک گوشه دفترم نوشتم که بعدا انجامشون بدم اما آن بعدها هنوز نرسیده، توبه کنم از بد عهدی و بد مستی، توبه کنم از عدم عمل به آنچه میدانم، توبه کنم از قیاس و کم کاری، توبه کنم از قیاس و ناامیدی، توبه کنم از کم محلی به خودم و بی توجهی ام به سیدمحسن، توبه کنم از بی نظمی در ورزش، توبه کنم در سالیانی اهمیت ندادن به تغذیه، توبه کنم از بدگمانی بر خدا، توبه کنم از ناشکری و نق زدن، توبه کنم از عهدهایی که در حرم حضرت معصومه و برادرش بستم و شکستم، توبه کنم از این  نگاه به نامحرم که ماه هاست برام عادی شده، توبه کنم از فراموشی معاد، توبه کنم از کوچک شمردن گناه، توبه کنم از فکر نکردن به شب اول قبر، توبه کنم از بی خیالی نسبت به حدود خدا، توبه کنم از کسالت در عبادت، توبه کنم 2از دست دادن گوهر زمان و مکان و وجود، توبه کنم از ایده آل گرایی و ناامیدی ها، توبه کنم از رها کردن هایم در اوج سختی و استرس، توبه کنم از خود؛ از من، از آن منِ بی شرف که شرف و عزت منِ الهی ام را نابود ساخت، توبه کنم از گناهانی که آبرویم را جلوی محمد و علی تماما برد، توبه کنم از گناهانی که پس از آن خدا گفت به عزت و جلالم دیگه نمی بخشمش(وای بر من)، از آن گناهانی که خدا بعدش گفت به عزت و جلالم اگه ببخشمش هم تاوانش را در همین دنیا باید پس بده، گناهانی که خدا گفت این بنده عامدا عالما این کارها رو میکنه ما هم لذت بندگیمان را ازش می گیریم،توبه کنم از گناهانی که ملائک نوشتند بعد ارتکابم بستن درهای آسمان را تا ابد برایم، توبه کنم از آن معاصی که راه سلوکم را به کلی مسدود کرد، توبه از گناهان جدیدی که با خود بلاهای جدیدی را برایم به ارمغان آورد، توبه کنم از گناهانی که ذائقه ام را تغییر داده و دیگه با ندبه و کمیل و نماز و روزه و نیکی به دیگران حال نمی کنم. خدایا میخوام توبه کنم از این عادت زدگی، تکرار زدگی، شعار زدگی،شیطان زدگی...
اللهم .... بله
أسئلک سوالٍ ....بفرما
نه اجازه بده اول حالمو بگم....بله بگوشم
خاضعٍ متذللٍ خاشع... دروغ میگی اما باشه بگو
أن تسامحنی و ترحمنی.... تا حالا هم اینجور بوده و گرنه با این دانایی وبا این حجم از گناه تا الان نابود شده بودی
اللهم لا أجد لذنوبی غافرا.... خیلی پررویی اما این درگه ما درگه نومیدی نیست، ببینیم چه کاره ای.


  • ۲۵ دی ۹۳ ، ۰۱:۵۱
  • سیدمحسن

هو المحبوب

علی جان اگر گوشه ای از لذت محبت و عنایت تو را سال 83 نچشیده بودم این گونه در حسرت اون روزام واله و سرگردان نبودم. می دانم یخبرایی هست که در پی آنم و تو را می طلبم.

علی جان شرط سختی را برای جواز عشقت گذاشته ای، ترک معصیت. تو بگو آن کس که نتوانست چه کند؟ 

علی جان زمان میبرد تو را تا عشق سنگین مرا هضم کنی،زمان می برد. نه اینک بلکه سالیانی ست مرا دوست داشتن تو  و بی میل به اطاعت کردنت. من چگونه ام؟ چرا این گونه ام؟ با تو حرف ها دارم، بزنم یا نزنم؟

علی جان بی تو خراب گنگ زمینگیر می شوم، در حقیقت شده ام.

علی جان دوستانم مرا به ریا متهم می کنند در حالیکه تو میدانی  که در اخلاص نمونه ام. بله کوه گناه خالص و خوبی همه ریا، میشه با این گونه خلوص و ریا مرا بپذیری؟ میشه؟

یا علی تا تو مراد من دهی من به قبر رسیده ام. اصلا حواست بمن هست؟ سه دهه عمر کم نیست ها

  • ۲۱ دی ۹۳ ، ۰۱:۳۷
  • سیدمحسن

هو المحبوب

مشکل من و تو یا علی از آن زمان شروع شد که گفتی: من کان ِلله عاصیاً فهو لَنا عدو. این گونه شد که حریف نفس سرکش خود نشدیم و همزمان تو را خواستگار بودیم. نشد که نشد. هر روز دورتر از دیروز.

من چگونه به تو بفهمانم که مرا با تو شوقی ست علی جان؟  مرا با تو حاجتی ست عظیم. من همچنان در حسرت سرخوشی اون سالهای جوانیم بخاطر محبت تو هستم. من ول کنت نیسم. در راه وصالت إماما  هیچ  مجاهده ای نکرده ام  تا بگویمت من آن چنان نخوابیده ام که اگر تو را ببینم برای همیشه به خواب می روم خواب که نه از هوش می روم، فقط و فقط شعار داده ام. کاش حداقل 40 روز نمازی ازم قضا نشده بود تا روم بشه بهت بگم هر جا که هستی همان جا گورم را بکن که دیدار توست که مرا تا این حد زنده نگه داشته است. شرط می بندم میان خیل گناهکاران امت محمد هیچ مردی نزایید که بیش از من در فراقت بگرید. شرط بر سر هیچ چیز، آخه من هیچ ندارم جز تو و تو را بنا ندارم هرگز شرط ببندم.


پ.ن1: من المحب الی المحبوب

پ.ن2: ایده مثل همیشه از خودم اما جملاتی را از نوشته های دیگران قرض گرفته ام، برای حضرت علی من بناست به همه عالم بدهکار بشم از بس قرض می گیرم تا حق محبتم او را ادا شود شاید.

  • ۰۸ دی ۹۳ ، ۲۱:۲۲
  • سیدمحسن

   هو المحبوب

می خواستم آنچنان بوی زلفت گمراه عالمم کرده بود که اینک پس از سه دهه عمر همو رهبرم آید و من در اندیشه ای جز تو نباشم، اما می بینی که دنیا و شهوتهای گوناگونش تمام و کمال مرا برده و اینک منم یک ظاهرساز بی خاصیت، اینک منم همو که در اوان جوانی آرزوی فرماندهی سپاه فرزندت در عصر ظهور را داشت و الان برای اخراج نشدن از خیل یاورانش دست و پا می زند. بله این منم مجسمه هواپرسی و عادت زدگی و تسویف.

می پرسمت دل نازنینت کی عزم انتخاب و تربیت مرا دارد؟ ترا خدا نگو مرا که  "مگوی با کس تا وقت آن درآید" من دیگه صبر ندارم، دیگه خسته شدم از وعده هایت! می گویمت مولا که آرزوی یک توجهت ما را به انتظار کشت، خیلی خیلی امید داشتم که مرا انتخاب کنی اما دیگه تقریبا دارم ناامید میشم. توهم بود انتخابت مرا با اینچنین تسویفم در تقوا.  حالا که زورم به خودم نمیرسه تا عزم کویت کنم دیگر انگیزه ای برای زندگی ندارم. شاید پس از دیدن ایوان با صفایت  رضایت دهم بر مرگ، ماندنم در این دنیا جز بر گناهانم نیفزود. فکر خامی بود فکر خوبتر شدن، علمم عمل نیاورد، دانستنم تقوا نیاورد و گناهانم توبه ای در پی نداشت و احیانا جوجه توبه هایم تحفظی نداشت. این منم سیدمحسن از همه عالم و آدم ناامید. 

این منم زمان عشرت من نرسیده به پایان راه رسیده! سه دهه عمر من چه بد گذشت و الان توانی در اصلاح خود نمی بینم. به تو بیش از حد دل بسته بودم و تو آنچنان که انتظار داشتم اهل عنایت نبودی. شایدم بودی و آبروی فعلی ام را، یعنی تنها داشته ام را به لطف تو دارم و نمی دانم. با این پرونده قاعدتا تا حالا می بایست رسوای زمینیان میشدم و نشدم. شاید ستاریت خالق به یمن عنایت توست اما چه کنم با رسواییم نزد آسمانیان، و پس از برپایی قیامت آنجا منم و رسوایی دو عالمم.

خدایا توبه هایم سه دهه عمر، فقط و فقط بر حجم گناهانم افزود. چه چیز ترا ناخوش تر از عهد شکنی؟ اینک منم و سه دهه عمر و سیصد سال گناه و سه هزار سال دوریت

خدایا خودت شاهدی که روز اول مهر یه حالی بهم دست داد و دهها خط برای امیرالمومنین با عنوان "من المحب الی المحبوب" نوشتم، اما اینک منم و سه ماه انتظار برای انتشار آن، چگونه با این وضعیتم از او دم بزنم و لاف عشق او بزنم در حالیکه در حداقلیات مانده ام. خدایا آیا میشه برگشتی بکنم از نفسانیت بسوی تو آنچنان که در تو بمانم و به نفس بازنگردم؟ خدایا فرمودی فرار کنید از خود بسمت خدا، خدایا گناه دست و پای فرارم را بسته، آنچنان زندانی شده ام که امید اندکی به نجات دارم.

خدایا هرکس به جایی رسید از سر مخالفت با نفس أماره رسید، اینک منم و سه دهه عمر و بندگی مدام این نفس پلید هنوز، خدایا گوش به حرفم ندادی آن زمان که سالیانی پیش ترا خواندم وخواستمت "یا مرگ یا شوق بندگیت". خدایا در قرآن قسم خورده ای به امتحان مومن، می پرسمت چه فایده از امتحانات متوالی که یک به یک بر بی آبروییم می افزاید تا اینکه به ناامیدی از اصلاح نزدیک تر بشم تا به پاس کردن امتحانات و تقربت. 

خدایا خدایا الان نیمه شب و من خسته جسمی و خسته روحی، خدایا تو هم ببخشی من خودم را نخواهم بخشید که سه دهه خستگی ام نه از بهر عبادت تو بلکه در دوری از تو حاصل می آید هنوز، هنوز....


پی نوشت: ابنای زمان، این راه من بود، اضطرابی به.. ،آخر خط، یا حسرتی، دوباره اومدم، تسویف، عمر گذشت به...، الهی، بس که دنبال...، ویلی، داد و بیداد


  • ۲۶ آذر ۹۳ ، ۰۲:۵۳
  • سیدمحسن

عارفی گفته بود در مورد یک گناه هفتاد بار توبه کردم تا بالاخره میلم به آن کم شد. 

می گویم: از بعضی گناهان هفتصد بار توبه کردم اما النفس و ما أدری ماالنفس. تازه دارم می فهمم أعداء عدوک نفسک یعنی چی.

سه دهه عمر و حسرت بر پاکی سیدبن طاووس ها هنوز...


پ.ن: یعنی میشه منم دست از این سرکشی بردارم؟ 



  • ۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۷:۱۲
  • سیدمحسن
  یکی از بزرگان میگه: هیچ وقت قدم  از جاده شرع کنار مگذار و به ابنای زمان که فرزندان دنیا هستند نگاه مکن. بسیاری از این ها آخرت  را فراموش کرده و تابع شیطان شده اند. این ها اسیر شهوات نفسانیه می باشند و پس از مرگ،پشیمان خواهند شد.

می گویم: چه آسان شکستم عهد 10 سال پیش، 9سال پیش،8 سال پیش.... پارسال و امسال و ماه پیش و هفته پیش و این هفته و دیروز و امروز و با یه استدلال استقرایی قطعا فردا و فرداها... لعنت به عهد شکنی هایم، نفرین به آتش دنیا پرستی که من در آن سوختم سوختم سوختم.... بعد مرگ چیه الان هم پشیمانیم، پشیمان.

 
پی نوشت: اختیار انسان می تواند ناقض استدلال مذکور باشه، اما سه دهه عمر و انتظار برای نقض این استدلال و عادت زدگی، سه دهه عمر و تثبیت نقض عهد در روح و جانم.

  • ۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۷:۴۴
  • سیدمحسن

ادامه از پست های ماه محرم و ماه محرم 2

انحراف دیگری که کسی کمتر ازش دم میزنه این زیاده روی کمی و کیفی در روضه هاست1. امسال بعد عید غدیر  زمانی که در حرم امام رضا بودم یادمه صبح، ظهر، عصر و شب مصیبت سیدالشهدا می خواندند. اینقد زیاد که من دیگه توجهی نمی کردم و به تلاوت قرآنم ادامه می دادم. بابا مصیبت سیدالشهدا اگه بفهمیم آدمو پیر میکنه. سالهاست  امثال استاد فاطمی نیا داره نهی میکنه از این همه مصیبت فاش خوندن . اصلا اون مصیبت پسین عاشورا را فقط همون وقت باید خواند. والله لقد عظمت مصیبت الحسین بر آسمانها و زمین ... اینقد ساده نگیرید بابا. هیچ خیری توش نیست هیچ حاجتی بهتون نمیدن هیچی ثوابی نمیبرید فقط اگه لطف خدا شامل حالتون باشه برایتان گناه  ننویسن والا. چطوره که یه مداح یا روحانی متوجه نیست که مصیبت زیاد از حد، فاش، مداوم،  هر مکان هر زمانی خواندن حداقلش اثر سوء وضعی داره. این چه اوضاعی ست که دم زدن از با عظمت ترین حماسه تمام تاریخ بشری اینقد دم دستی شده و اینقد سبک شمرده میشه. بنظرم اینا از نتایج دوری از تفکر قرآنی ست. اگه بگیم شاید 90 درصد مادحین ذره ای تفسیر قرآن بلد نیستند بیراه نگفته ایم. شعر بخونید اونم حماسی مصیبت را بذارید برای وقت خودش اونم آدم خودش که نفسی داشته باشه و با یک "یا حسین" گفتن نیمی از جمعیت منقلب بشن ... مداحان که همه خوبند و عاشق اما خیلی هاشون جاهل اند و خائن به اسلام و شیعه بی آنکه بدانند. در ایام غدیر چه اشتیاقی ست برای رسیدن به محرم؟  ها؟ یوقتی مثلا یه حاج منصوری پیدا میشه که هم خودش فن بلده هم مستمعینش ظرفیت مجلس را دارن خوب اگه هر روز هفته هم روضه بخونه  جمعیت هر دفعه می میرن و زنده میشن، اون فرق می کنه. جالبه اینم شده تکیه کلام مداحان که "من قصد ندارم روضه بخونم اما فقط دو جمله..." بارها به دوستانم گفته ام و اتفاقا اغلب موافقند که راهی برای تنزل مصیبت ائمه بهتر و موثرتر از  مکرر، بی هوا و با هربهونه روضه و مصیبت خواندن نیست. این چه ظلمی ست که داره به امام حسین میشه و چه ساده و عادی می کنند این روضه خوان ها با اینجور  بی توجه وارد روضه شدن و بی توجه دراومدن ازش. والا ما هم معتقدیم به اینکه ذکر سیداشهدا بتعبیری نمک روضه هست اما خوب راهکار داریم. یک سلام به سیدالشهدا و پایان منبر، همون سلام زیارت عاشورا. باید مردم را تشنه روضه و گریستن و تخلیه شدن نگاه داشت. باید بگیم کو دهه اول محرمی که روضه ای بخوانند و اشکی بریزیم و احساس سبکی بکنیم. باید دربدر روضه باشیم و نه فراری از آن. بگمان من روضه مکان دارد و مکین و زمان. این چه صیغه ای ست که در شهرهای مذهبی همچو شهر یزد تولد و شهادت روضه می خوانند. چند سال پیش داد رهبری هم از مصیبت خواندن مداحان در مراسم شادی ائمه در اومد. همه می دونن گویا  آخوند و مداح (بعضی هاشون) نمی دونن که هر چیزی را که میخواهیم خوار و منفور مردم کنیم باید دائم ازش دم بزنیم. ملت که آیت الله قاضی نمیشن که هر روز و هر هفته با روضه جان می گرفت، ملت که امام خمینی نمیشن که 15 سال مداوم هر صبح میرفت حرم حضرت علی اونم همیشه به حال روز اول! با همون درجه از توجه ومراقبت و حیا. ما اگه سه روزمون تو حرم امام رضا بشه 5 روز، آدامس و چیپس  که هیچ، یک دست پاسور هم می زنیم. ظرفیت آدما متفاوته، عوام مردم این گونه اند که از تکرار زده می شوند چون توجهی ندارند. بخدا با این وضعیت این معجزه امام حسین هست که هر روز بر خیل مشتاقانش در عالم اضافه میشن اما وظیفه ماست که به کمیت و کیفیت نیز توجه کنیم.

 پس از سالها در این کهن سالی بتازگی بلطف خدا فهمیده ام که اشک بر حسین جایگزینی ندارد مطلقا و این اشک و عزاداری هم در سبک کردن بار گناه برای گناهکاران، هم برای سیر و سلوک و گشایش معنوی امور سالکان و عرفا، هم برای گشایش امور دنیوی همه بنی بشر فوق العاده است. بتعبیری سفره سیدالشهدا سفره عام و خاص توأمان است و این پذیرایی در تمام عالم و همه تاریخ بی بدیل است. لات و خلافکار با سیدالشهدا تغییر مسیر میده و عارف و سالک با او طی طریق می کند. حسین علیه السلام را انبیاء محتاجند چه رسد به خیل گناهکاران امت محمد.


1: این پست را با مطالب پست های "ماه محرم" و "ماه محرم2" همه یکجا اول محرم نوشتم و هنوز رحیم پور ازغدی در پیش خطبه نماز جمعه اون حرفای مهم را نزده بود.

  • ۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۵:۵۸
  • سیدمحسن

هر گناه بذری ست زیر خاک که بالاخره یروز کار خودشو میکنه، باور کنم یا نکنم؟

هر گناه بذری ست  در وجود من و تو که بالاخره یروز... ادامه بدهیم یا ندهیم؟

هر گناه بذری ست در زمین و امانتداری زمین به تجربه برای تمام آدمیان ثابت شده،زمین همان را می رویاند که باید، همان که ما انتخاب کرده ایم. کسی ندیده کدو بکارد اما زمین به او موز تحویل بدهد. بس است یا ...؟

هر گناه بذری ست در نهاد آدمی مگر اینکه با توبه، زمین دل را شخمی بزنیم که طبق "مبدل السیئات بالحسنات" بجای روییدن رذایل، فضایلی بروید چه فضایلی. میشه آیا؟

خدایا پس دیگه کی؟!!! خدایا از خودم خسته ام. رهایی از اعتیاد بی نظمی و تنبلی و بی نمازی و هرزگی و لجن معصیت از نجات یه معتاد هروئینی سخت تره والا، خدا خدا خدا خدا...  ، معتاد به کراک و شیشه را شاید درمانی باشد اما معتاد به بی تقوایی را بعید است مگر همت و توفیقی خاص توامان دستگیری کند.

زندگی من مثل هیچکس نبود و نیست و نخواهد بود، شبیه خودم بوده و هست و خواهد بود. اینک سقوطم را به چشم می بینم سقوطی در آگاهی کامل که مثل هیچکس نیست، شبیه من است و لاغیر. این راه من بود، این کار من بود. 

این منم تمام قصه مردی با ایده های بزرگ اما همتی کوچک. خدایا من هرگز از راه گناه برنگشتم،هنوزم؛ تا اینکه الان اوج نابودی من. خدایا این منم سید محسن. می بینی و می دانم نگران منی. خدایا نگرانیت را با کم محلی کادو می گیری اما من زیرکم و می فهمم، آره درسته خدایا؟ خدایا کم محلی هات هم عشقه، بندگی نکردم تا مولاییت را طلب کنم اما تو همچنان خدایی میکنی، خدایی با صفت الرحمنیت و نه الرحیمیت، اولی را که شامل حال حیوانات و مشرکین هم می شود، دومی را می طلبم که تخصیص به ایمان خورده. خدایا اینک تویی، خدای محسن و منِ اِسماً محسن فعلاً ...  و چه اسم و فعلم ناهمگون است.

 سه دهه عمر و تا قیامت یک دنیا حسرت. مسئله اینست.

  چندین گناه که کرد چون من در محضر تو     وان گه زدست چشم پوشی تو چندین خجلت که برد

  • ۲۴ آبان ۹۳ ، ۲۳:۰۰
  • سیدمحسن

ادامه از پست ماه محرم

شهید مطهری منبع افکار و دیدگاه هایی  که بر این باورند گریه بر حسین موجب آمرزش همه گناهان می شود را اندیشه های وارداتی، مثلاً مسیحیت، می داند. با احترام به این متفکر شهید می گویم بنظرم ما همه عادت کرده ایم فرافکنی کنیم. مشکل ازهمین طیف روحانی(بعضیشون)  ناشی میشه نه الزاما اون طرفی ها. کما اینکه خود ایشان نیز سرتاسر یکی از کتب به نقد یکی از این عاملان انحراف در لباس روحانی می پردازد. بگذریم

استاد مطهری در نقد بعضی از انحرافات شیعه انصافا خوب میگه  که "اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد که سنگری برای گنهکاران بشود. ما گفتیم حسین یک شرکت  بیمه تاسیس کرد، بیمه گناه. گفت  شما را از نظر گناه بیمه کردم. در عوض چه می گیرم؟ شما برای من اشک بریزید، من در عوض گناهان شما را جبران می کنم؛ اما شما هر چه می خواهید باشید". البته پر واضح است که نقد ایشان برای مقابله با تحریفات است و نه نفی اشک.

مصطفی ملکیان (کار به بعضی از اندیشه های قابل تاملش ندارم اما حرف صواب زیاد داره) در نقد شعار زدگی شیعه و عملگرا نبودن میگه: «ما یک عمر زندگی می کنیم خلاف مشی علی ولی معتقدیم حق با علی است. انصافا ما فقط یک لفظ داریم. هیچ کس به هیچ جایی نمی رسد مگر اینکه ورع داشته باشد نه اینکه بگوید من شیعه هستم یا سنی هستم .شیعه باشد و ورع نداشته باشید به مفت نمی ارزد سنی باشید و ورع داشته باشید به همه جا می رسید ،مسیحی یا یهودی باشید و ورع داشته باشید به همه جا می رسید». البته "همه جا" در جملات پایانی این سخنان را ابدا قبول ندارم و بنظرم باید با"خیلی جاها" عوضش کرد. اما اینکه ملکیان می گوید "اسمها هیچ کاری برای کسی نمی کنند ما باید عمل و زندگیمان یک زندگی اسلامی و فعل ائمه باشد" حرف ناصوابی نیست. اصلا امام رضا کار رابرای ما بوضوح مشخص کرده آنجا که فرمود:« مبادا اعمال نیک را به اتکاى حب و دوستى آل محمد (ص) رها کنید و مبادا دوستى آل محمد (ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید ، زیرا هیچ کدام از این دو به تنهائى پذیرفته نمی شود». این شاهدی ست گویا بر استدلالم در پست قبلی مبنی بر امکان ضلالت توسط ائمه. این جرف امام رضا از بهترین جملاتی ست که میشه روی منابر تو محرم خیلی روش مانور داد و ملت را آگاه، اما جالبه من که بچه هیئتی و اهل روضه هستم یادم نمیاد پای منبری شنیده باشم. این روایت از امام رضا تایید قسمتی از جمله ملکیان و رد قسمتی دیگر است. اگه در سرتاسر دنیا این روایت به گوش شیعه ای برسه دیگه نه مستضعف است نه جاهل. خاک بر سر من!

ادامه دارد...

  • ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۲
  • سیدمحسن

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد                    باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد

چندین وفا که کرد چون من در هوای تو           وان گه ز دست هجران تو چندین جفا که برد

بگریست چشم ابر بر احوال زار من                 جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد

گفتم لب تو را که، دل من تو برده ای               گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد

سودا مپز که آتش غم در دل تو نیست            ما را غم تو برد به سودا تو را که برد

جز چشم تو که فتنه قتال عالمست                صد شیخ وزاهد از سر راه خدا که برد


پس نوشت: این شعر سعدی مثل خیلی دیگه با یکی دوبار خوندن پوست نمی اندازه. تکرار و تمرکز و دلی باید تا غایت شعر حاصل آید.

چندین وفا که کرد چون من در هوای تو؟

چندین وفا که کرد چون من در هوای تو؟

چندین وفا که کرد چون من در هوای تو؟ ها؟ که کرد؟  با وجود این چندین وفایم ز دست هجران تو چندین جفا که برد؟ها؟ که برد؟

....

  • ۱۵ آبان ۹۳ ، ۰۶:۳۵
  • سیدمحسن

سال 88 در نشریه محلی موعود :

 واما محرم ماه توبه و جبران گناهان فردی - اجتماعی

 ماه خودسازی تحت لوای ولایت تکوینی حسین بن علی

 ماه زنده شدن دین و معنویت، ماه شور و شعور یا...

                                                                      یا ماه خوردن وپاشیدن و دویدن و نفهمیدن برای چه؟ برای که؟

                                                                     گم و گیج ­شدن در هم­همه و هیاهو

                                                                     ماه زنده ­شدن اختلافات فردی - محلی و افزایش کینه

                                                                    ماه شکم ­پرستی و دویدن تا نیمه شب و قضا کردن فریضه صبح... 

مسئله این است.


هیئت تحریریه جرئت خرج دادند تا مثل این نوشته ای را در محله ای از جنس محله و شهر ما منتشر کنن. یادمه با موج مخالفت بعضی از دوستان مواجه شد. در یکی دو مورد ازاین بحث ها بجهت حفظ رفاقت مجبور به کوتاه اومدن و توجیه شدم. نمی دونم اشکالش چی بود اما هنوزم بر این باورم. امام حسین کشتی نجات است اونم با سرعت نسبیتی اما به تعبیر شهید مطهری عده ای با همین دستگاه به چاه می روند.(البته دقیقا تعبیر ایشان را به یاد نمیارم اما چیزی تو همین مایه بود). شهید مطهری معتقد بود امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم، اسلام خراب کن است. سابق گاهی به شوخی در تقابل با حرف امام خمینی میگفتم محرم و صفر است که اسلام را ویران کرده و دلیلم مثلا  ترویج قمه زنی توسط جریان تندرو و بی ملاحظه شیعه و یا شعله ور شدن اختلافات محلی تحت پوشش هیئات مذهبی در این دوماه بود.

 اگر بگویم  کارکرد ائمه اطهار همچو قرآن بسته به فعل ما  هدایت یا ضلالت است بیراه نگفتم. در مورد ائمه معصومین این ادعا را من به کمک روایتی از امام رضا برداشت می کنم که در قسمت بعدی میارم. درباره قرآن هم  صریح آیه  است که قرآن " ولا یزید الظالمین الا خسارا" می شود. استاد شایق این آیه را خوب برامون جا انداخت اما من دریافتی وسیع تر از آنچه استاد می گفت و این موجبات خسران را به رد ولایت ائمه نسبت می داد دارم. جرئت می خواد تفسیر آیه قرآن و باید مواظب بود اما بنظرم این خسران تحت شرایطی نصیب شیعه هم خواهد شد. این دریافت من است و شواهد زیادی هم داره، تاملی باید.

ادامه دارد

  • ۰۳ آبان ۹۳ ، ۱۵:۰۲
  • سیدمحسن

 نامه یک خطی سیدالشهدا برای محمد حنفیه:

 بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلَام.

 مثل این که دنیا اصلا وجود نداشته و آخرت همیشگى و دائم بوده و هست، والسلام. 

 اینو امام حسین وقتی نوشت که در کربلا بود. نتیجتاً این پیغامی ست از کربلا برای تمام بشریت.

  • ۰۲ آبان ۹۳ ، ۲۲:۱۷
  • سیدمحسن

مرحوم مهدوی کنی مثال نقضی ست در رد ادعای کسانی که میگن از اعتدال گرایی بوی نفاق می آید و نمی شود هم این را داشت هم اون را. شکی در اصول گرایی این شخصیت نبود اما همه قبولش داشتند. چرا؟ چون انصاف را رعایت می کرد و صداقت داشت. این نیاز جامعه ماست که متاسفانه منش خیلی ها نیست. به سبک صحبت و  مدیریت  آقایان مصباح و جنتی، اگه بنا بود سردمدار باشن یکسال طول نمی کشید که همچی از دست میرفت. البته قبول دارم که چینش هرمی افکار و مسئولیت ها را باید  در نظر گرفت و هم اینکه هر کسی بر اساس اجتهاد خودش باید عمل کند. منظورم از هرم اینکه هیچ دو رده یا طیفی یا حتی دو نفری دقیقا مسئولیت یکسانی را ندارند اما بهرحال کلیات و حدودی باید. این نظر شخصی من است و نزد من اثبات شده.برای این مطلب شواهدی از آیات قرآن دارم فقط و فقط به تفسیر خودم. خدا به  من رحم کند با جرئتم بر تفسیر بعضی از آیات. پر واضح است که منظورم مأجور بودن هر گونه اجتهادی نیست اما وظایف  نیز مثل منحصر بودن اثر انگشت هر کس منحصر به هموست در جزئیات اقدام. دقیقا مثل اینکه به عدد انسانها سبیل برای سلوک انسانها وجود دارد و در قرآن صراط مفرد است و سبیل جمع اومده. نفاق در کسی ست که بدنبال جذب همه است با از اصول اعتقادی گذشتن. نفاق برای کسی ست که از دفع شدن می ترسد و به تعبیری هم خدا را میخواد و هم خرما. در طرف مقابل یک عده پایبندند بر عقایدشون و این خیلی خوبه و اتفاقا نشانه مومن اینکه از سرزنش دیگران نمیترسه اما با کسانی که یکسره دافع اند و حتی اپسیلون جذبی ندارن چه باید کرد؟ این افراط نیست؟!

 نقد دو عالِم مذکور در بالا فقط در حوزه بخشی از عملکرد و گفتار سیاسی آنهاست که آن نیز فقط پاره ای از وجود و شخصیت آنهاست و نه همه عناصر وجودی آنان. برای مثال موافق و مخالف می دونن که کمتر کسی را در فلسفه مثل آقای مصباح داریم و باید از هر کسی در حوزه توانایی اثبات شده  او بهره گرفت و لاغیر. 

عوالم و علما را گشتم مثل سید علی حسینی پیدا نکردم بدرجه جامع الاطرافی، بعدها خواهم گفت چرا و چگونه؛ شاید.


پ.ن: خط آخر پاراگراف اول مخاطب خاصی ندارد و یک فرضیه است،همین.

پ.ن2: تمام مطلب را مثل خیلی از پست های دیگه سه سوت و فی البداهه نوشتم اما برای عنوانش هر چی فکر کردم چیزی نیافتم. شاید عنوان "سیاسیدینی نوشت" بد نبود


  • ۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۸:۲۷
  • سیدمحسن
هفته پیش زیارتم امام رضا را بعد هفت سال جدایی به دیدن ضریح مطهر نیانجامید.یعنی جرئت مواجهه با حرم را پیدا نکردم. فقط دورتادور حرم تو صحن ها قدم میزدم و از همون جاها زیارتنامه را می خواندم. این بود کار سه روز آنجا بودنم. نزدیکترین فاصله ام تا حرم را پسین روز آخر با حضور در مسجد گوهرشاد تجربه کردم. همون جا عهد کردم زین پس تسبیح بعد نماز را یا نخوانم یا اینکه درست بخوانم. یعنی بواقع تسبیح حضرت زهرا بخوانم نه سُب سُب سُب کردن و سوت کشیدن و صد ذکر را ظرف 20ثانیه گفتن و بی تابی برای اتمام. بعضی میگن ذکر بی توجه کم تاثیر است اما به تشخیص جمعی از جمله رهبری ذکر بدون توجه اگه ضلالت نیاره حداقل قساوت رو شاخشه. جالبه از اون وقت تا حالا جز یکی دوبار بعد نماز تسبیحی نخوانده ام. این چی را نشون میده؟ 
یادمه 4-5 سال پیش با مصطفا قرار گذاشتیم تسبیح حضرت زهرا بعد نماز را شمرده، با طمأنینه و باتوجه بخوانیم، اما من فقط 4-5 روز عامل بودم. حالا برای اینکه مجددا عهدی را زیر پا نگذارم تصمیم بر خواندن با تمرکز نگرفتم بلکه انتخاب کنم بعد هر نماز. اگر بسط و مجالی بود تسبیح می خوانیم اگر قبض و ضیق وقتی بود اصلا نمی خوانیم. این کار به صواب نزدیک تر است.

  پس نوشت: چون اون جمله بولد بالا از خودمه بهتره گفته رهبری را عینا نقل کنم: « مراقب باشیم نماز بی‌توجه قساوت قلب می‌آورد. رحمت خدا بر مرحوم شیخ محمد بهاری که در یکی از نوشته‌هایشان می‌گویند که دعا و ذکر و شاید نماز، وقتی بی‌توجه تکرار می‌شود، قساوت می‌آورد! نماز می‌خوانیم، نمازِ مایه‌ی قساوت. چرا؟ چون در حال نماز حضور قلب نداریم، توجه نداریم. پس این نماز یا با توجه است، که مایه‌ی رقت و قرب و لطافت و صفاست؛ یا نمازِ بی‌توجه است، که آن وقت به گفته‌ی ایشان مایه‌ی قساوت قلب است»

 همین جوری نوشت: خیالی نیست که هشتم گِرُو نُه باشد  گر هشت رضا و نُه جواد است چه غم، والا!.



  • ۰۱ آبان ۹۳ ، ۰۰:۳۹
  • سیدمحسن

گذشت زمانی که قبل از رفتنمان امام رضا، مواظبتی می کردیم 

گذشت زمانی که قبل رفتنمان امام رضا روزه می گرفتیم

گذشت زمانی که قبل امام رضایی شدنمان حواسمون بود با نماز قضا حرم نریم

گذشت زمانی که برای دیدن امام رئوف ماهها چشم از نامحرم بر می گرفتیم

گذشت زمانی که قبل رفتنمان، امام رضا را هدیه ای می دادیم ولو با یک جزء قرآن

همه این ها دورانی بود و گذشت.

بارها و بارها تو این سالیانی جدایی، خانواده و دوستانم می گفتند تو را چه شده با نرفتنت امام رضا با این همه نیازت؟ 

نرفتنم یک دلیل داشت وبس، 40 روز مراقبت،40روز قضا نکردن نماز صبح،چهل روز حفظ نگاه، چهل روز ... 7 سال تلاش کردم اما چهله های من همچنان به چهار نمی رسد. این روزا خودم را ناباورانه می نگرم. 

سالها پیش داود گفت: محسن لج بازی نکن برو اونجا کارت درست میشه. گفتم: محاله. اول لایق بشم بعد میرم امام رضا. گفتم نمی رم ولو صد سال فراق را تحمل کنم. کجایی داود تا ببینی همون حرف تو شد. دریغ از یک روز بی معصیت. من کم آوردم و برای من مغرور چه اقرار سختی ست. والا خونه خاله رفتن هم آمادگی بیشتری می خواست از وضعیت الان من.

 من میرم اما نخواهم گفت: اَشهَدُ اَنَّکَ تَشهَدُ مَقامى وَ تَسمَعُ کَلامى وَ تَرُدُّ سَلامى...نه نمی گویم. من حتی ترجیح میدم سلام نکنم بدو ورودم به حرم  و اذن دخولی نخوانم. نمی خوام امام خیلی متوجه من بشن!! خودم میدانم چه کاره ام و خدایا فقط خودت بدان ای ستارالعیوب. خدایا کمک کن اونجا توبه کنم از همه توبه هایی که بسادگی شکستم.خدایا با این بیماری مزمن و در نهایت مهلکم چه کنم؟ خدایا چه کنم با این بیماری توبه شکنی؟ ها چه کنم؟ خدایا مرا به خوبی و پاکی دانشجویان همسفرم ببخش. خدایا این "لا جبر لا تفویض" را گذاشتی تا نفهمم و مطمئن نباشم که الان من به دعوت امام رضا می روم یا ...  خدایا نکند هواپیما سقوط کند و قطار از ریل بیرون بزند و اتوبوس چپ  کند تا من به امام نرسم؟ نه خدایا، ما تو را سالهاست که به سبقت رحمتت بر غضبت شناخته ایم، می دانم مرا به حرم خواهی رساند و اگر به واسطه نحوست اعمال و نیاتم نرسانی نیز حرفی نیست الا خسرانی عظیم.

سالهاست که به خود می گویم پس دیگه کی أوابی حفیظ؟ تا کی عادت زدگی؟ خدایا من آیات تو را دیدم اما ناقه های صالح را پیاپی پِی کردم و تو در عذابم عجله نکردی. خدایا با وجود رئوفی امام من در حرم دل بسته به "والشاهد لما خفی عنهم" هستم، خدایا روی رفتن ندارم اما میرم، خدایا حواست هست به من چی دارم میگم؟ 

نرسیده به حرمت ای سلطان اضطرابی به جانم افتاده که بیان کردنش میسر نیست. 

از غدیر سال 86 تا الان دلمو به پنجرت گره زده ام اما دیگه دارم میام.


پ.ن: خجالت از ولی خدا هست، اما خجالت از خود خدا... این هم مصیبتی ست.


  • ۲۱ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۵
  • سیدمحسن

 با وجود سیدالشهدا أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا. والا!

بنظرم همه عشاق عالم در برابر عشق بازی حسین بن علی ج و ج ه اند. همه اندر خم یک کوچه و حسین علیه السلام هفت شهر عشق را گشت. مسئله اینست.


چند دقیقه بعد نوشت: سه دهه عمر و محبت امام حسین بی عمل هنوز

  • ۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۹:۳۵
  • سیدمحسن

إِنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا  إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا  وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا  إِلا الْمُصَلِّینَ  الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ

اولین بار نیست که به آیه ای از قرآن برمی خورم که انگار هرگز تو عمرم ندیده ام. گویا بعضی از آیات خودشون را از ما می پوشونن هرچند بارها کل قرآن را  تو عمرمون خونده باشیم. این آیه هفته پیش مرا بر خود لرزاند. عجیبه، عجیب. خداوند با "الا المصلین" چی میخواد بگه؟ اونم از نوع همیشگی بودنش. چون الکی نمازخون همچو خودم زیاده، گویا باورمان نسبت به اهمیت و کارکرد نماز داره سست میشه. اخیرا به این نتیجه رسیده ام که تمام دین نماز است و تمام خوبی های فردی واجتماعی را میشه از درون نماز استخراج کرد یعنی باید. زحمت باید کشید تا این مهم را فهمید. به همین سادگی ها نیست.

چند سال پیش جایی شنیدم که آیت الله قاضی گفته بود تمام هَمّ وغم دنیا نزد ما تا اول الله اکبر نماز است.

با وجود پی ریزی مبانی نظری نماز پس چرا سالهاست که  هنوز اهل نماز نشدم؟ همون نمازی که باعث دوری از فحشا و منکر می شود، نه نمازی را که با فحشا و منکر هم  میشه خوندش. چرا که رابطه دوطرفه است. تاملی باید.

خیلی فکر کردم،دیر شده اما باید تا عرفه نشده شروع کنم دیگه، نماز از جنس آنچه إنها لکبیرة الا علی الخاشعین. 

 ماتم گرفتن بوقت نماز یا رهایی از غم دنیا با نماز؟ بجهاتی تمام هم وغم دنیا نزد ماها با اول الله اکبر نماز است!!! والا.

سه دهه عمرو بی نمازی هنوز!


  • ۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۹
  • سیدمحسن

باز ماه مهر و بوی ماه مدرسه

دوس داشتم دوباره به دبستان بر می گشتم  تا از عمد اسم زیبایت را اشتباه بنویسم. معلم جریمه می داد یک صفحه نوشتن اسم زیبایت را یا علی. به به. چه شود.

خوشا غلط املایی که جریمه اش تکرار نام تو باشد مولا جان.  یک صفحه علی علی علی علی...

صفحه مقابل را داوطلبانه می نوشتم یک صفحه فاطمه. به به. فاطمه فاطمه. تمام صفحه را فاطمه فاطمه. خوشا بحالت فاطمه که هر روز وشبت علی را می دیدی. 

دو صفحه نورانی از دو نور. دفترم را که می بستم علی و فاطمه بهم می رسیدند. 


چند شب بعد نوشت: خواستگاری

  • ۰۱ مهر ۹۳ ، ۲۱:۳۸
  • سیدمحسن

 بعیده دهه شصتی باشه کسی و برای این موضوع به اجبار انشایی ننوشته باشه. اونوقتا یکم دروغ قاطیش میکردم تا روم بشه سرکلاس برای دیگران بخوانم. الان آب از سرم گذشته و رسوای دو عالمم. مهم نیست. حقیقت را میگویم، اما با این وجود دروغ نباید راست نشاید. بعضی از چیزها را فقط و فقط باید بخدا گفت وبس. حتی اگر احدی نخواند ابتدای تابستان سال آینده مرا خواندن داره این سطورات چه خواندنی.


به نام خدا

موضوع: تابستان خود را چگونه گذراندید؟

...

...

آقا اجازه ببخشید مگه  اصلا تابستون شده که ازما انشاء میخوای؟ اگه اینجوره بگو تابستان کی آمد و کی رفت؟ مگه میشه تابستانی که من از خرداد با دهها برنامه پُرش کرده بودم و حسابی بهش نیاز داشتم اومده باشه و گذشته باشه و من نفهمیده باشم. نه باور نمی کنم، تابستان در راه است. من امیدورام به بهینه سازی ساعات عمرم در این تابستان برای اولین بار.


پ.ن1: کلا پشیمون شدم از نوشتن. یعنی نوشتم و پاک کردم. اعصابم خورد شد، موضوع را جور دیگه ای بستم.

پ.ن2: امیدواری از جنس امیدهای ده سال گذشته، بی برنامه و بی نظم و بی تلاش در انتظار معجزه. 

پ.ن3: سه دهه عمر و بی تابستان هنوز!

  • ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۴
  • سیدمحسن
دیروز جمعه برا اولین بار تو عمر طویل اما بی برکت و کم خاصیتم به درخواست دوستم مراقب امتحان بودم، ارشد فراگیر.
از همون اول سعی کردم با نگاهام همچی را کنترل کنم و اصلا با کسی حرفی نزنم. وقتی یادم اومد سال تحصیلی گذشته تو بهشتی حتی تا مرز یکی دو نمره معدل  شایدم بیشتر نمرات بعضی از دانشجوها از تقلبی بدست اومد و امثال خودم یا به لحاظ اعتقادی یا از روی بی عرضگی از این فیض محروم بودیم خوب یا بد مصمم شدم کسی سوء استفاده نکنه. تو پژوهشکده ما  خانم ها سرتاسر ترم در کلاس جهت دقت! نه از بهر چاپلوسی استاد! صف اولند و وقت امتحان اکثریت  آشکارا عقب نشینی می کنند تا دیوار عقب کلاس،بعضی از این دخترها اگه غرورشون نمی شکست وقت امتحان جهت بهره وری بهینه از اوراق یادداشتی چادری می شدند. شک ندارم.
طول به اصطلاح مراقبت مجبور به جابجایی یکی شدم که البته تعجبی نداشت. این هم عجیب نبود که کسی اصرار و التماس برای دریافت مجوز دید زدن برگه بغل دستی داشت. چیزی که حرصمو در آورد و اعصابم را خط خطی کرد رفتار عجیب یک مرد حدودا 50 ساله و به ظاهر مذهبی بود. یکی با احتمالا 20-30سال سابقه کار کارمندی که این آخر کاری مجبور به ارتقا مدرک شده بود تا احتمالا آینده بهتری  را در دوران بازنشستگی خود داشته باشد. منظورم تذکر مکرر رابط و مسئول امتحانات نیست. حتی این که  از 75 سوال دفترچه را شاید 50تاشو با تسبیح به گزینه می رسید و پاسخنامه را خط خطی می کرد برام مهم نبود. بهتر بود خوشبینانه فکر می کردم، لابد می خواست شانسشو امتحان کنه و نخوندنشو به خیال خودش اینجوری جبران، که این روی بحث من نیست. مسئله این بود که بتدریج احساس کردم برای هر سوال ذکر میگه و با انگشتان دو دست دانه های تسبیح را رد می کنه و بعد از لحظاتی  گزینه حاصل از مثلا توکل  و در حقیقت یک نوع توهم شایع مذهبی را تیک میزنه. این درد آوره. چه جهل خوشکلی! استخاره برای گزینه یابی.
این گونه خداباوری که خدا را ظالم و دور از عدالت دیده ایم به درد عمه ما هم نمیخوره چه برسه به دین و دنیا و آخرتمون. مزخرف ترین نوع دینداری همینه که خدا را نوکر خودمون فرض کنیم و تنبلی و عدم تلاشمون را به خیال واهی خود این گونه جبران می کنیم. این باور را استخدام کرده ایم تا راحت بخوابیم و کمتر کار کنیم. این گونه است که اغلب  یک خداناباور بیش از خیل خداباوران تلاش می کند و موفق تر است، چون خودش و تلاشش را می بیند و بس. یجورایی قائم به کوشش خویش است، هر چند نفهمد که "لا موثر فی الوجود الا الله". حال اگه یه موحد و مذهبی همون تلاش بی خدا و بی دین را بکند اما توکل و مدد گرفتن از خداوند را هم اضافه کند نور علی نور می شود. این نوع جهل و خرافه به گمانم در ما ایرانی ها و خصوصا شیعه ها با وجود والیان و امامان شیعه پررنگ تر است. باید تکلیف خودمون را مشخص کنیم که قصد شیعه شدن داریم  یا صوفی گری  و درویش منشی را بیشتر می پسندیم؟  توسل محرک است یا بازدارنده و کسالت آور؟ توکل فقط در موراد محدودی به تفویض می انجامد و با اقدام همراه نیست اما تقریبا در تمام موارد توکل فقط با تلاش به بار می نشیند. اگه غیر این بود که دینداری نه ارزشی داشت نه بو و مزه ای نه دیگر مسئله امتحان مطرح بود. نمی دونم چرا خرافه پرستی تو مذهبی ها دست کم از غیر مذهبی ها نداره فقط نوعش فرق میکنه. جمعه من مراقب کلاسی بودم که بچه های الهیات! امتحان ارشد می دادند. البته دور از انصاف است اگر نگویم تو 20 نفر 2یا 3 نفر مسئله دار معمولا پیدا میشه اما گاهی طرز تفکر مذکور به کوتاهی در  عملگرایی مردمان مذهبی منتج می شود. این بیماری مبتلایانی دارد، هرچند قلیل. مسئله اینست.
  • ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۵۴
  • سیدمحسن

سه دهه عمر و تجرد هنوز،

سه دهه عمر و بی پولی و بی مسکنی و بی مرکبی هنوز،

سه دهه عمر و بی سوادی هنوز،

سه دهه عمر و توبه شکنی هنوز،

سه دهه عمر و بی تقوایی هنوز،

سه دهه عمر و نیرو گرفتن رذیلت ها و بر باد دادن پی در پی فضیلت ها هنوز،

سه دهه عمر و عادت زدگی و عدم وارستگی هنوز،

سه دهه عمر و اسیر خود بودن هنوز،

سه دهه عمر و محبت اهل بیت علیهم السلام بی عمل هنوز،

سه دهه عمر و رسوایی دو عالم هنوز،

سه دهه عمر و انباشتگی لغات و حمل تورات همچو خر هنوز،

سه دهه عمر و دریغ از یک چهله که به نیمه برسد هنوز، 

سه دهه عمر و تکرار از روی عادت هنوز،

سه دهه عمر و بی نظمی هنوز،

سه دهه عمر و پرخوابی و پرگویی و پرخوری هنوز،

سه دهه عمر و هدر دادن پنج راه حواس از منفذ پنجره های ظاهر شیک و باطن لجن دنیای دون هنوز،

سه دهه ...

خدایا بعضی خطها را با اشک نوشتم. أللهم إنی  أسئلک سوال خاضعٍ متذللٍ خاشع، خاضعٍ متذللٍ خاشع، خاضعٍ متذللٍ... خوب که چی؟ أَن تسامحنی، مسامحه کن با من. 

خدایا من با خود چه کرده ام؟ 

 از خودم متنفرم


  • ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۰۶
  • سیدمحسن

خواستم یچیزایی درباره موضوعی که در ذهن داشتم بنویسم بناگاه یادم اومد از بحثی دانشجویی و مرتبط با آنچه قصد بر نوشتن درباره اش داشتم. این کامنت بازی ها همه قبل از ماه رمضان در وبلاگ یکی از بچه های پژوهشکده ذیل مطلبی با عنوان "زور زدن برای بهشت" حادث شد.  فکر میکنم موضوع مهمی باشه. اگه حوصله و مجال و البته دغدغه ای ازین جنس باشه خوندنش خالی از لطف نیست. با اندکی تلخیص و ویرایش :


عادت زده:هیچ کس نمی تونه بزور ترا به بهشت ببره. اگه اینجور باشه پس حتما کسانی هم میتونن  ترا بزور به جهنم ببره، پس به بهشت رفتن زوری نیست. اگه رئیس جمهور میخواد سلب مسئولیت کنه از دولت خوب یه حرفی اما در حالت کلی حرفش درسته.


سجاد: چرا... به زور هم می‌شود به بهشت رفت. بحث عمیق مربوط به سلوک و بندگی است دیگر.

  • ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۸
  • سیدمحسن

دفتر مرجع عالیقدر1  حضرت2 آیت الله3 العظمی4 فلان دامت برکاته5*********** دفتر آقای1 فلان.


کدام ساده تر، دلنشین تر و مردمی تر است. کدام مورد رضایت خدا و پیامبر خداست؟ 

از نوجوانی به این القاب و چرایی وجود آنها می اندیشیدم اما انگیزه ام  برای نوشتم این پست از اقدام معنادار سایت آقای سیستانی در حذف عنوان "آیت الله" از سایت رسمی ایشان در روزهای اخیر ناشی شد. بابا "فلا تزکوا أنفسکم هو أعلم بمن اتقی". دست بردارید از این بازی دنیا و تخریب دین زیبا و ساده محمد(درود خدا براو و اهل بیتش). کلا از جوانی تا الان که درکهنسالی هستم میل به بکار بردن "آیت الله" جز در یکی دو مورد خاص  نداشتم. یکی نیست بگه آیت الله، علی بن ابیطالب  بود و بس که فرمود: أنا الحجة العظمى و الآیة الکبرى. بخدا قسم جرئت (وقاحت) میخواد بعد از شنیدن تنها همین جمله حضرت علی علیه السلام بکار بردن این القاب برای خود یا دیگری. کسی این حرف را زد که به تعبیری و به تفسیری باذن الله  اول بود و آخر، ظاهر بود و باطن، لوح و قلم بود و عرش و کرسی. آقای بهجت که بواقع آیه خداوند بود پس از سالها اصرار و التماس دیگران برای اعلام مرجعیت و دادن رساله پس از قبول با اکراه نوشت: العبد محمد تقی بهجت. مقایسه کنیم با بعضی از آقایان دیگر خیلی چیزها روشن میشه. جذب این بیشتر است یا اونی که رساله خود را بدست میگیره و این طرف اونطرف راه میفته میگه مردم! ما تو رساله مون نوشتیم فلان مسئله را مراجعه کنید!. کلا غوغایی ست فلان شهر و دور و بر فلان و فلان آقاها. شهرهای مذهبی نوع جدید و جالبی از هواپرستی را رونق می دهند که شاید هیچ جای دنیا... بماند.  اگه بخوام بنویسم و با آیه قرآن و صریح روایات نقد کنم 10 صفحه بیشتر باید نوشت. همان گونه  که مفصل و البته سست توجیه می کنند مفصل می توان بحث کرد و جواب داد. 

سالهاست به این می اندیشم که برای مشخص شدن هویت ما آدمها تنها  اسم به کمک فامیل بقدر کافی گویاست. گویای گویا. باور بفرمایند آقایان. دیگه چه نیازی هست به این همه القاب، اون هم در حوزه حساس دین. آیا این جز ضربه زدن به دین و فاصله گرفتن ملت از روحانیت فایده ی دیگری نیز در بردارد؟ والا نام بردن نام تک تک سربازان یک گروهان از نام بردن پسوند و پیشوند نام یک عالم دینی راحت تر است گاهی، ایران عجب جایی شده.

البته بی انصافی است اگر نگوییم که خیلی از علما و مراجع یا خبر ندارند یا بیزارند از این همه بادمجان دور قاب چیندن های اطرافیانشان. نمی ترسم  از روز جزا، چرا که رویکرد ما مشخص است هر چند که از خوابگاه، دیوارهای حصار اِوین بخوبی پیدا باشد. فضای گفتمانی ایران اینقدرها که میگن بسته نیست. مسئله اینست.


پ.ن: پیش بینی (طنزگونه) بنر مجالس مذهبی آینده: سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین آیت اله علامه حضرت استاد دکتر فلان حفظه اله تعالی، دامت برکاته، زید عزه، مد ظله العالی... ادامه دارد

پیشنهاد ساده وبی تکلف ما: سخنرانی آقای فلان.

  • ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۰
  • سیدمحسن

رمضان 89 در نشریه موعود نوشتم:

  • آخه چقدر بدشانسی؟ لعنت بر این روزگار! لعنت بر این شانس! الان وقت خراب شدن  ماشینم بود؟ الان و پنچری؟ الان که بانک  را می­بندند؟ خدایا چکنم؟دیگه از دست این همه بد بیاری دارم کلافه میشم.    اندک زمانی سپری شد. به خودم و کارهایم اندیشیدم و گذشته را تا حدی مرور. یافتم، بله خدایا حق با تو بود. شکرت که فهمیدم. درسته  ،بهتر بود آن­ روز که نگاه خسته و دستان لرزان  پیرمرد را سر خیابان  دیدم می­ایستادم و سوارش می­کردم. چرا با فضا زمان درگیر باشم. یک کلمه خودم مقصرم. بهتره بپذیرم
  • خسته شدم از این زندگی،از این شرایط جانکاه،از این بی تکلیفی، از این همه سرگردانی.آخه خدایا چرا باید اینجور پشت کنکور معطل بمانم؟مگه چه فرقی بین من و او..؟    زمان می­گذرد...بزرگتر و فهمیده تر می­شوم. بازم بهتره اندکی فکر کنم.حق با مادرمه،می­گفت:«آنزمان که او خانه نشین بود وکسی نمی­دیدش تو سوار موتور این ور واونور،با این و اون،این جلسه اون جلسه».بله او وقتش پشت  کتاب گذشت  و من تو سالن  ورزشی.تازه برا تماشا.حقیقت تلخیه ولی بازهم خودم مقصرم.
  • چرا باید همیشه در این استرس واضطراب باشم؟چرا خدایا؟چرا آرامم نمی­کنی؟چرا هیچ جا و هیچ کس آرامش رفته مرا به من غمزده باز نمی­گرداند؟آخه تا کی؟ساده بگم چرا هر چی می­دَوم پاش نمی­رسم؟ روزها می­گذرد.بالاخره پیش اون عالم روشن ضمیر شهرم رفتم.  پرسید:پدر ومادرت را رعایت کردی؟ از شرم جوابی مختصر دادم و رفتم، ولی خودم که حقیقت را می­دانستم.این یکی را به دقت نشستم وبررسی کردم.بله بازهم ...من هر چه وارسی می­کنم اینجا هم خودم مقصرم.خودم و نه دیگری.
  • دوستانم را یک به یک از دست  می­دادم.غریب و تنهاتر می­شدم.رفقا که هیچ،فامیل و مردم محله هم  دیگر مرا مثل سابق نمی­خواستند.تنها شده بودم و دل شکسته .آن­ها را مقصر می­دانستم.مگر من چه کرده  بودم با دوستانم؟  شب و خلوت و باز اندکی تفکر.بله درسته، بارها چند تا از بهترین دوستام بهم تذکر داده بودند که حالا دیگه از این تندخویی، کینه ورزی، زود قضاوت کردن، بی صداقتی و دروغ­های مکرر، بدگویی پشت سر این و اون دست بردار.گوشم که به این حرف­ها بدهکار نبود. عیوب دیگران را مرتب رصد می­کنم و از عیوب خود بکل غافل. می­گفتم من و داشتن ضعف؟گذشت و گذشت تا شد این­ها که باید می­شد و همه نتیجه طبیعی رفتارهام بود. بله خودم مقصر بودم، خودم و فقط خودم.باید واقع بین باشم

الان رمضان،اینجا ضیافت الهی،من مهمانم،تو میزبان ،میزبانی که خود طبیب است.وقتشه، ماه رمضونی فرصت خوبیه برای اینکه بفهمم و به این درک برسم که دیگر خدای مهربان، امام رضا، جامعه، خانواده و دوستان و...را مقصر ندانم. من همین را درو می­کنم که کاشته ام و می­کارم. مسئله اینست و باید روی این مسئله بیشتر کار کنم. کاشکی هرچه زودتر بفهمم و بفهمیم که هر چه الان با آن روبرو می­شویم ریشه دراعمال و نیات  گذشته  خود ما دارد،عملی مربوط  به سالیان قبل گرفته تا روز پیش،ساعتی  یا حتی لحظه ای قبل.یادم از جمله تکان دهنده ای از یک مفسر قرآن آمد که به نقل روایات می­گفت که خداوند قسم خورده برای بعضی از گناهان هر چند آن را می­بخشد اما انتقامش را در همین دنیا بگیرد، ولو اینکه مثلا 20 سال طول بکشد .گویا علامه طباطبایی فرموده بودند اگر پر کاهی در گوشه ای ازدنیا داخل چاهی بیفتد اثر خود را حتی بر کهکشان­ها نیز  می­گذارد.من از این نتیجه فلسفی استاد که مطابق به نظریات  علمی جدید در فیزیک هم هست (که خود مقال جداگانه­ای می­طلبد )این نتیجه را می­گیرم که کوچکترین کنش ما در این دنیا واکنشی را درپی دارد ،معصیت باشد یا کار نیک.

«“ما أصابک مِن حسنة فمن الله و ما أصابک مِن سیئة فمن نفسک»"

هرچه از انواع خوبی به تو می­رسد از خداست و هر چه از بدی به تو می­رسد از خود توست.  

نتیجه این­ که در همه ابعاد زندگی­ام، من هر چه نگاه می­کنم خودم مقصرم و دیگر هیچ.

......................................................................................................................

می گویم: این نوشته، ترجمه روان و ساده ای از "ذکر یونسیه" است. بدون تغییر آوردم اما تغییرات زیادی لازم داره تا یه متن حسابی بشه. چند سال پیش هنگام نوشتن این مطلب با مخاطب قرار دادن خود  کنایه ای هم می زدم به بعضی از دوستان خصوصا جوانترها، هر چند در مورد خودم نیز صادق بود و همچنان نیز ... .


  • ۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۵
  • سیدمحسن

  اپیزود ششم و آخر:

دنیای این روزای من درگیر استرس و اضطراب شده. همیشه نیمه دوم رمضان برای من اینجوری بوده. شبهای حساب کتاب. پارسال چی گفتیم؟ چه قراری گذاشتیم؟ چند درصد به قول و قرارهامون با خدا عمل کردیم؟ آدم دیوونه میشه اگه بشینه فکر کنه. خوب حالا چی ها میخواهیم برای سال بعد؟ خوب ما به او محتاجیم. در دنیا و آخرت. حرفی نیست. اما خیلی سخیفه هی در زدن و دنیا طلب کردن.
این روزا یجورایی شبیه خونه تکونی آخر سال در اسفند است. آمادگی برای شبهای قدر خصوصا 23ام، از ماه رجب باید شروع می شد اما می گویمت خدایا:
فقیر وخسته به درگاهت آمدم رحمی    که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز


  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۷:۰۰
  • سیدمحسن

دنیای این روزای من در تقابل با همه بچه ها درگیر دانلود فیلم ایرانی شده.

  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۶:۵۰
  • سیدمحسن

دنیای این روزای من  برای اولین بار عمیقا و کاملا جدی درگیر انتظار برای ظهور شده. وقتی داعش را می بینم، وقتی اخبار چندین ساله  اردوگاه مخوف اشرف را مطالعه کردم، وقتی جهل از نوع سنی،شیعی،مسیحی،یهودی را می بینم. وقتی بی اعتقادی و انکار واضح ترین وضوحات عالم یعنی خالق مهربان را می بینم، وقتی جشن فرزندآوری دو مرد همجنس گرا با کمک رحم اجاره ای را می بینم!، وقتی مرور می کنم خبر چند سال پیش را  که یک زن اروپایی با 600-700 نفر مرد طی چندین ساعت متوالی در یک روز ... و بعد تو مصاحبه اش میگه خدا راشکر که موفق شدم رکورد قبلی فلان زن را بشکنم و دهها مرد را هرکدام در عرض 30 ثانیه ...، (راستی چه بر سر انسانها و غیرت و عفت بشری  اومده؟) وقتی اینا را می بینم انتظارم برای ظهور حضرت رنگ جدیدی می گیرد.

  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۶:۳۳
  • سیدمحسن

دنیای این روزای من در انتظار هر ساله ام برای دیدار شعرا با رهبری گذشت تا بالاخره شد آنچه باید میشد و چه دلنشین بود امسال نیز. برخی از شعرهای بعضی از شاعران معاصر مرا مست میکند، از آن جمله است اشعار مرتضی امیری اسفندقه که شیفته خودش و شعرش هستم. از طرف دیگه از مخاطب شعرا در عجبم. راستی آدم انگار میکنه رهبر دکتری ادبیات داره و فارغ از هر کاری فقط و فقط نشسته شعر خونده و حفظ کرده و عمری را در مطالعه ادبیات ایران و جهان و رمان های معروف دنیا گذرانده. آدم می مونه از فی البداهه نکته گفتن ها و پامنبری های رهبری بهنگام شعر خوانی شعرا. منتخبی از اشعار رمضان امسال را به سلیقه خودم خیلی خلاصه میذارم اینجا. خواندنش خالی از لطف نیست.

  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۶:۰۰
  • سیدمحسن

دنیای این روزای من تابستون امسال  و البته موقت درگیر هم اتاقی های جدیدی شده که هرکدام یجوری فاز میدن.

  • ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۵:۴۰
  • سیدمحسن

دنیای این روزای من درگیر غمبارترین روزای عمرم شده. روزهایی که گاهی با سخت ترین روزهای زندگیم در 10 سال گذشته مقایسه می کنم. منتها نکته اینجاست که گاهی ظاهرا ما نقشی نداریم و در دایره قسمت می گنجد و جای سرزنش برای خود نمی گذاریم(مثل فوت بستگان)، اما این موارد اخیر  100 درصد به خودم بر می گردد. این سلسله ناراحتی ها علت های متفاوتی داشت که بماند. مسئله ای که غم هایم را مضاعف کرد

  • ۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۸:۱۵
  • سیدمحسن

 می دانم نوشتن از تو در این شرایط کمال پررویی ست اما نیامده ام که از تو بنویسم.

 آمده ام بگویم که قول هایم را فراموش کن علی جان. بگمانم همچی تموم شد. 


اِلهى اِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً، فَاِنّى وَعِزَّتِکَ مِنَ النّادِمینَ 

أسألک یا غافر الذنب الکبیر       


  • ۱۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۳۱
  • سیدمحسن

خیلی میخواستم با تحفظ رجب و شعبان پا به مهمانی محبوب بگذارم. حیف شد. امسالم خراب شد،افسوس. لباس پر از پلشتی گناه را تو رجب درنیاوردم، لباس  خوشکلی برای مهمونی تو ماه شعبان نپوشیدم حالا هم میخوام برم مهمونی. درسته میزبان خیلی رئوفه و تعفنم دلیل عدم پذیرش نمیشه اما چرا اهمیت به هر چیزی و ناچیزی الا خدا. چه شرکی بالاتر از این؟ 

سالهاست که خود را تکرار می کنم. این عادت زدگی مزخرف را. 

امشب چجوری بیام بگم اللهم رب شهر رمضان...؟

خدایا من سالهاست میوه خوبی نداده ام، وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا؟

احساس می کنم با این روز مرگی لیلی ما را به گردو بازی گمارده. ما آدمش نبودیم. اینجوری که شلوغ شده دلمون از برو بیای هر کسی چه انتظاری از ...

لیلی مجنون میخواد.مجنون. 

یحسرتی علی ما فرطت فی جنب الله.



  • ۰۷ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۹
  • سیدمحسن

سال 89 نوشتم و در نشریه محلی موعود،شماره دهم چاپ شد.

من نیز همچون هر جوان دیگر گهگاهی با خود خلوت میکنم و بساط تفکری می چینم، گاهی با جمله ای یا نوشته ای ازکتاب و مجله ای  سر رشته می­گیرم  ،گاهی با سخن بزرگی،گاهی آیه قرآن یا حدیث برایم آغاز یک واکاوی درونی و تفکر می­شود.بعضی اوقات هم نوشته­های روی دیوار یا پشت ماشین­ها برایم ایجاد انگیزه می­کند،انگیزه­ای برای اندیشیدن،برای نوشتن،برای گفتن. خیلی از اوقات هم مطلبی از درون ذهن که از مدتها قبل نهادینه شده مرا برای بحث به سوی خود می­کشاند.نزدیک نیمه شعبان همین امسال  بود که بعد از نماز مغرب و عشا قطعه معروف «شاید این جمعه بیاید شاید» را زمزمه می­کردم، همان که به لطف اخلاص شاعرش سالیانی ست که دیگه همه آن­را بلدند.  به گمانم آن را همان­روزدوباره جایی دیده بودم. این شعر معروف و ماندگار با دل هر کدام از ماها بازی می­کند، با من نیز. در خلوت خود اندیشیدم که چرا فقط برای هر دفعه شنیدن یا دیدن این قطعه  یا هر شعر دیگری  در این رابطه این انتظار مقدس قوت می­گیرد و چرا این آمدن را فقط و فقط موکول به اذن خدا و عنایت حضرت کرده ایم؟ درسته که ایشان به اذن خدا باید همگان را مورد عنایت خویش قرار دهند و تشریف بیاورند و داد مستضعفین را از مستکبرین بگیرند اما ...

 با خود می­گویم مگر ظهور  نیاز به زمینه سازی آن هم توسط مریدان و شیعیان حضرت ندارد؟مگر در متون دینی ما نیامده که این آمادگی در مردم زمین باید ایجاد شود تا خداوند اراده، این چنین کند؟

 آیا فقط او باید بیاید و این انتظار یک طرفه است؟ یا می­توان آمدنی از طرف ما نیز متصور شد؟ آیا خدای نکرده کوتاهی از جانب اوست که لطف محض است؟محال است محال.

 بر سر همین نجوا و بحث درونی خودم بودم که لحظه ای حضرت حجت را مخاطب قرار دادم و به ایشان گفتم :«یا امام زمان شاید این جمعه بیایم شاید». بله یا صاحب الزمان! شاید این شب جمعه توبه کنم و دست از گناه و عادات بشویم و روز جمعه متفاوتی آغاز کنم. شاید از عادت زدگی به وارستگی رسیدم!. از قطره کمترم اما با پیوستن به دریای با  عظمت خیل منتظران واقعی­ات شاید کمکی باشم برای شما هر چند ناچیز. شاید بالاخره این شب­ها که در ماه ضیافت الهی هستیم با خود و خطاب به خدایم بتوانم بگویم «قد أتیتک یا الهی». آمدم خدایا. آمدنی که دیگر برگشتنی در آن نیست. شاید بتوانم در این رمضان قراری با تو بگذارم که دیگر کبیره ای مرتکب نشوم،شاید.قراری که پس از آن دیگر ملائکه موکلم نتوانند نماز قضای صبحی را برایم ثبت کنند. شاید نیت یار حضرت شدن آن­چنان کنم که او می­خواهدشاید.بله اگر همه جوانان یک جمعه را نیت کنیم و به محضر خدا برویم، به محضر دوست، شاید  امر ظهور که امر فرج خود ما نیز هست انشاءالله سرعت بیشتری می یابد.               

............................................................................................................................................................                                 

میگویم: از اون وقت تا الان گناهان سابق ترک نشد که هیچ، بلکه گناهان جدید نیز افزوده شد. به فرض اگه بپذیریم رقیب و عتید به ترتیب ثبات اعمال نیک و بد هستند اولی کلا مرخصی، دومی آماده باش و دائم الاضافه کاری.

 من به استواری خویش در پیمان شکنی کس ندیده ام. مسئله اینست.   

  • ۰۲ تیر ۹۳ ، ۱۸:۳۵
  • سیدمحسن
یکی از دوستان قدیمی و خوبم که تحصیلات بالایی هم داره ایمیل زیر را امروز برایم فرستاد که بدون تغییر (حتی در فونت و رنگ)  در زیر آورده ام:

درود.
وبلاگتو دیدم..
نمیخوام نقدت کنم ولی میخوام اینو بدونی که قرار نیست امثالی مثل من و تو  غصه خور و در نهایت منجی همه باشیم.
در حد معقول امر و نهی بله.

اما خواهشا تا سن سی و پنج سالگیت از سه موضوع که به آنها اشاره میکنم در حد اعتدال و معمول برخورد کن. نه افراط کن و نه تفریط.(فکر میکنم به این سه موضوع قبلا برات اشاره کرده ام و اگر تکرار مکرراته عذر میخوام)
   واین سه موضوع 1- سیاست 2- فلسفه و 3- مذهب افراطی

هر یک از این سه موضوع در رشته خودش تا سطح دکترا و بالاتر مطلب و تئوری دارد . در صورتی که هیچکدوم از من و تو در این سه رشته تحصیل نمیکنیم و این سه موضوع را بگذار به عهده اهلش. 

احساس میکنم بیش از حد به این سه عامل می پردازی و فکر و جوانیت رو به این مسائل میگذرونی

محسن دوست عزیز همیشه بین حقیقت و واقعیت فاصله ها بوده و خواهد بود(شرمنده تکرار مکررات شد).

محسن وظیفه فعلی ما اینست که شش  دنگ حواسمون رسیدن به  هدفهایمان باشد و استراتژی های رسیدن به هدفهایمان را تدوین کنیم و هر عامل و موضوعی که ما را از این مهم دور کند(سیاست  فلسه و مذهب افراطی و ...) باید دوری کنیم.

بگذار یه مثال برای خودمون بزنم. پروفسور سمیعی را ببین با هر عقیده و منشی که داره چه خدمتی به خلق میکنه و چه جایگاه در ذهن و قلب خلق داره(تعز من تشا).

ببین او هم تو یک رشته جلو رفته و ادامه داده وبه این رتبه رسیده.

حالا اگه من بخوام فوق لیسانس حسابداری بگیرم و بعدش هم فوق مدیریت و بعدش هم یه رشته غیر مرتبط دیگر و... و به مطالعات متفرقه دیگر هم بپردازم پس آخر و عاقبت معلوم میشه که هیچ جا نمی رسم و حالاگه بخوام به سیاست و فلسفه و مذهب افراطی بپردازم پس دیگه اصلا هیچی عایدم نمیشه.

محسن فقط به رشته و آینده خودت و اطرافیان نزدیکت فکر کن . محسن در حال حاضر به نظر من لازمه بیش از هفتاد درصد فکرت رو به تحصیل اختصاص بدی و سی درصد بقیه به خانواده ودیگر مسایل مهم زندگیت.

نکته آخر:

بجز امام زمان هیچ کس دیگری قرار نیست منجی دیگران باشد و منو تو بهتر است در حال حاضر منجی خودمون باشیم و به همه این مهم را گوش زد کنیم . ولی اصل امر به معرف و نهی از منکر در حد معقول توجیه دارد و واجب است.
.......................................................................................................................................................

در جواب می گویم:
یکی از چندین علتی که من 7 ماه تنها برای خودم مینوشتم وتا  قبل از دیشب هیچ یک از دوستان را از بلاگم مطلع نکرده بودم این بود که مبادا با انتشار نظراتم کسی ناراحت بشه . معمولا ما تحمل نظرات همدیگه را نداریم. معمولا ماها فکر میکنیم فقط خودمون درست فکر میکنیم. معمولا ما تاب آزاد اندیشی دیگران را نداریم.و...
 اما مطلب تو مرتبط با اینها نیست.یک توصیه دوستانه و مشفقانه است و اینقد متین نوشتی  که ارزش داره امشب با وجود اینکه فردا صبح مهم ترین  و شاید مشکل ترین امتحان عمرم را دارم بشینم و چند جمله ای برات بنویسم. 
اگر بخواهم یک جمله جواب بدم و از خودم دفاع کنم باید بگویم حرفهایت:
 " حرف حقی ست اما گاهی اراده نادرستی از آن برداشت می کنی"
تفاوت نگاه من وتو همین بوده. من معتقد به "سیاست ما عین دیانت ماست" هستم اما شاید تو نباشی کما اینکه بارها حضورا بحث کردیم
من میگم زندگی فقط خوردن وخوابیدن وازدواج و تولید مثل ومدرک گرفتن نیست. حتما تو هم با من در این یکی موافقی. اما تفاوت از نوع نگاه به وظیفه  آغاز می شود که خوب  حالا یه بچه مذهبی چه وظیفه ای دارد ؟ اگر قبول کنیم داریم اولویت چیست؟ تو زیرکانه معتقدی که در هر سنی وظیفه خاصی داریم . این حرف درستی ست اما خیلی باید احتیاط کرد. اینکه میگه منجی عالم بشریت حضرت حجت علیه السلام هستند خوب ما هم همین میگیم اما اگه میخوای نتیجه بگیری که ما دست رو دست بذاریم وحرف نزنیم و غصه ای نخوریم اصلا وابدا با مبانی دینی من( نمیگم مبانی شیعه) نمیخونه واصلا موافق نیستم.اما اینکه میگی تا قبل 35 سالگیت اهم مهم کن و کارهایت را اولویت بندی کن و مطالعه فلسفه و... و... را بتعویق بینداز موافقم. به خدا موافقم .خیلی هم ضرر کردم اما باید ... جان عاشق بشی تا بفهمی. ادعا نمیکنم اما من شیفته دانستن هستم. نمیتونم صبر کنم تا به فلان سن برسم و بعد مطالعاتی که دوست دارم را پیگیری کنم.نمی تونم
من دست پروفسور سمیعی را با هرکیش و آیینی هم باشد می بوسم. حرفی نیست. اما الگوی من ایشون نیستند. الگوی تحصیلی من امثال پروفسور گلشنی ست. میتونی خودت بررسی کنی ببینی ایشون کی هستن و چگونه می اندیشن. هرچند برای رسیدن خیلی تنبلم وتقریبا عمرم را ازدست دادم. حرفم اینه که باید پتانسیل و علایق اشخاص را هم در نظر گرفت. به نظر من هیچ دونفری در عالم نیستند که دقیقا وظیفه یکسانی را داشته باشند. عمل به وظیفه مهمه.
اینکه میگی باید 70 درصد رو درسات تمرکزکنی موافقم و باور کن همین کار را دارم میکنم. اما من میگم منافاتی نداره که خوب درس بخونیم وسیاسی هم باشیم. سیاسی نه بمعنای سیاست زده بودن بلکه به معنای عدم بی تفاوتی نسبت به تحولات جامعه واطرافمون. خوب درس خوندن با درست کردن جهان بینی و از پی آن ساختن ایدئولوژی در منافات نیست. بنظرم روی حرفهای قابل تامل وارزشمند تو شاید به این مهم باشد که من اهلیت ندارم و حریف نمی شم. میخوای  محترمانه بگی نمی تونم با این تلاش اندک از پس فیزیک وفلسفه و تفسیر قرآن و...  توأمان برآیم. این حرف درستی ست. کارنامه زندگی من این را بخوبی نشون میده و میگویم تسلیم حرفات هستم وخیر خواهیت را باور دارم. دعا کن اصلاح بشم
اینم بگم که من بیش از همه غصه خودم را میخورم وبرای خودم بیش از دیگران نگرانم و خودم را از عالم وآدم به خدا پایین تر و بدتر می دانم. مبادا فکر کنی خودم را راه یافته  فرض کردم ودیگران را محتاج راهنمایی که در این صورت اتهام ناروایی را به من روا داشته ای. اصلا نمی دونم چرا تو با یک نگاه به بلاگم به این نتیجه رسیدی؟ مگه همه مطالب اینجا سیاسی ست؟ عزیز جان راه انداختن یه وبلاگ و آوردن 10 درصد نوشته های سررسید مربوط به سالهای بعد 18 سالگیم به فضای مجازی به معنای تلاش برای منجی همه بودن نیست. باور کن. عزیزم من برای دل خودم می نویسم. گاهی که  میام میشینم نظرات مثلا دی ماه پارسال خودم را از طریق همین بلاگ مرور میکنم خیلی برام جالبه. گاهی خنده داره. گاهی جای تحسین داره گاهی جای تاسف. میخوام بدونم اونوقت یعنی چند ماه پیش چگونه فکر میکردم و حالا چگونه؟ شاید راهی بسوی آینده پیدا شد. فکرشو بکن اگه مثلا تمام اندیشه های خلوت خودمون را مثلا از 20 سالگی یجایی جمع کرده بودیم بعد 40 سالگی مون مینشستیم مرور میکردیم چقدر سیر تحولات فکری مون بخوبی برایمون هویدا می گشت. غرض من از نوشتن در وهله اول همین بوده. حتی اگه یک نفر تا انتهای عمرم سری نزند بازم برای خودم  فرصت کنم می نویسم. اینجوری نظم ذهنی بیشتری هم پیدا میکنم. تو که در مباحث روانشناسی دستی داری می دانی که با نوشتن یجورایی تخلیه میشیم و دیگه مجبور نیستیم اون دغدغه را گوشه ذهن نگه داریم. بجای ذهنمون بلاگ این کار را به رایگان برای ما انجام می دهد.
اینکه نوشته ای:" اصل امر به معرف و نهی از منکر در حد معقول توجیه دارد و واجب است" دلیل از فهم بالای دینی ات دارد و من وتو فقط در جزئیات اقدام با هم اختلاف داریم که این هم طبیعی ست.

در پایان از اینکه همیشه مشوق ودر عین حال  ناصح مشفقی بوده ای کمال تشکر را دارم. نگرانیت را درک می کنم. زیبایی زندگی به داشتن دوست خوب و رفیق راه است و تو ازآن جمله ای. تلاشت برای اصلاح من یروزی جواب میدهد.مطمئن باش. فدات
  • ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۹
  • سیدمحسن

زمانی می گفتم به دوستان که من حاضرم با دین آقای مصباح بمیرم خیالم راحت راحته. کتاب اصول عقاید ایشون را سالها پیش تورق کردم و از مباحث موجود در سایت موسسه امام خمینی استفاده میکردم. حالا  چند سالی ست که نظرم خیلی عوض شده. این تغییر نگرش ناشی از تغییر ایشان است شایدم ناشی از تدقیق بیشترم. اما بعیده از عوض شدن من باشه!! اینکه در فلسفه و کلام استاد هستند و کم نظیر خوب سرجای خودش اما این جانبداری های سالهای اخیر و مخصوصا عملکرد انتخابات 92 و بعد از آن خیلی ناامیدم کرد. مواضع  بعضی از صاحبنظران در ماههای اخیر درباره دولت و رئیس جمهور را آینه تمام نمای نفسانیت و تعصب و بی اخلاقی می بینم و اصلا باورم نمیشه یکی در حد و اندازه مصباح هم  اینجور شده باشه. باورم نمیشه. من  ذره ای از دلسوزی و عمل به وظیفه را در این دلواپسی ها و سخنرانی ها نمیبینم. البته معتقدم همین هم نباید محدود بشه و اینقدر هم دولت نباید تنگ نظری کند و دائم موضع بگیرد. با کنار گذاشتن حرفهای اخیر همین عالم گرانقدر مذکور در برابر حرفها یا سکوتشون در دولت قبلی بخوبی جانبداری یا تخطئه بسبک خاص خودشون واضح است. من عملکرد مصباح یزدی را در جانبداری یا تخطئه دیگران دقیقا مشابه عملکرد هاشمی رفسنجانی میبینم.! این ها بنا دارند خوبی های کسی که علاقه ای به او ندارند را تاویل به بدی کنند هر جور که شده، و نقاط ضعف آنکه را که نمی پسندند مضاعف کنند. هم آقای هاشمی اینجور بود دربرابر عملکرد واقعا چشمگیر 4 سال اول احمدی نژاد که بنا را گذاشته بود به ندیدن حتی یک حسن، همچنین است آقای مصباح  که بنظر بنا را گذاشته بر له کردن رئیس جمهور. بنظرم خطر جبهه پایداری  اگه موفق می شدند  از مشارکتی ها کمتر نبود . افراط افراطه. گاهی به دوستام میگم با تفکر حکومتداری امثال مصباح و بروبچ 6 ماه نمیشه که باید فاتحه ایران را خواند اگر قدرت می یافتند.  فقط و فقط خودشون را میبینند و نسخه بسیار خشنی از اسلام ارائه میدن. دلم برای وزیر ارشاد میسوزه با این خفقان فکری درست شده توسط بعضی از این ائمه جمعه ها. دوستانم میدونن من به این دولت رای ندادم. هنوزم منتقد این دولت در اینکه تنبلند، پیرند، مواضع انقلابی ندارند، گفتمان ندارند، محبوبیت ندارند، درگیر حاشیه اند و مثل قبلی ها گاهی دروغ میگن و... هستم اما همیشه به خودم تلنگر میزنم که خوبی هاشون را هم ببینم. شرایط الان جامعه را هم درک کنم. اینکه با اومدن این دولت یک همگرایی نسبتا خوبی بین ملت و نظام  و بین خود سیاسیون بوجود اومده. بعضی از آقایان دفاع رهبری از دولت قبلی را پررنگ می کردن، انتقاد ایشون را کمرنگ. الان هرچی رهبر میگه امثال شریعتمداری و رسایی و دوستان دیگه تاویل می کنند. البته این انتقادها لازمه اما گاهی تند میشه و به اصطلاح مته به خشخاش گذاشتنه. در این میان صحبتهای امرانه رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را پسندیدم .

 بلی این سیدمحسنه که داره از مصباح یزدی انتقاد میکنه. وای خدایا!. باورم نمیشه. تا دیروز من از طلبه ها و شاگردای خود این بزرگوار داغ تر بودم در دفاع از ایشون و این همه تخریب ایشون در دوران اصلاحات اثری روی من نگذاشت. 

گاهی که مواضع امثال مصباح یزدی؛ احمد خاتمی، علم الهدی، شریعتمداری و احمد جنتی  را میبینم متعجب میشم که در دولت قبل اینها چگونه بودند الان چگونه اند. اینها خود می دانند یا نمی دانند حداقل هیچ از تقوای در گفتار نمی دانند. من اینجا یچیزی مینویسم  ولو اشتباه اما اثرش نزد خودم یا چند نفر دیگر محفوظه اما آن که خطبه خوان نماز جمعه است یا ستون نویس یک روزنامه پر تیراژ، خیلی باید بیشتر از از اینها فکر کند و سخن براند. برای مثال آقایون جوری حرف میزنند که گویی تا دیرور همه چادری بودند بناگاه لخت شدند. قبلا هم گفتم مدار مدار هوای نفس است. از خود من گرفته تا اکثر قریب به اتفاق آقایان در رده های بالا. بنای چپ و راست بر کوبیدن رقیب است نه اعتلای اسلام وایران و حق طلبی. در این میان وجود امثال سید حسن خمینی، مدیریت جهادی  قالیباف،  نرمال بودن  امثال محسن رضایی ،حداد عادل، دکتر عارف ، مردم داری،محبوبیت، شعور بالای سیاسی و یجورایی  درحد خودش ولایتمداری سید محمد خاتمی ، انقلابی گری از جنس تدبیر سعید جلیلی،با وجود اینکه هیچکدام ایده آل من نیستند غنیمت است. وجود علمایی چون عبدالله جوادی(روحی له الفدا)، امامی کاشانی، حائری شیرازی، مهدوی کنی و مکارم شیرازی نیز مایه دلگرمی ست.

خدایا امثال بزرگان اندیشه ورزی چون مصباح یزدی را جهت عاقبت بخیری به تو واگذار میکنم. حیف امثال اینهاست. نگهشون دار و هدایتشون کن. من را نیز. 

  • ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۰۶
  • سیدمحسن

امروز وقتی بیانات رهبری را در حرم امام خمینی مطالعه کردم ایمانم به رهبر زیادتر شد، امیدم به او  بیشتر شد، علاقه ام به او در اوج بود فزونی گرفت، لزوم حمایت و دوری از هرگونه شک و تردیدی در این راه ،راهی که امتحان بزرگی در زمانه ما برای همگان است ، برایم بیش از پیش مسجل شد. نباید مشکلات اقتصادی و غم و غصه های دنیایی مون، ما را از فکر آنچه پیرامون مون در جهان می گذرد غافل کند. به قول امیرالمومنین دیگران در راه باطل خود متحدند و ما در راه حق خودمون متفرق. چرا باید این گونه باشیم؟!! با وجود همه فساد و اشتباهات و بی تدبیری ها و بدفهمی ها، رویکرد  انقلاب ما درست است و این راه ان شاءالله با اصلاحات لازم ادامه پیدا خواهد کرد. ما طرفدار اسلام سیاسی به سبک امام خمینی هستیم و تا 50 +1 درصد ملت این را بخوان، تمام قدرتهای دنیا هم جمع بشن هیچ غلطی نمی توانند بکنند کما اینکه تو این 35 سال نتونستند. آیا هیچ انقلابی در سرتاسر دنیا بوده که اینقدر دوام بیاره و تمام جهان مقابلش باشه، از درون هم تا حد زیادی متفرق باشه و ضربه های زیادی از خود ایرانی های مقیم خارج و داخل خورده باشه؟ این مهم اساسا به دینی بودن و الهی بودن انقلاب ما بر می گردد. تنها این فهم درست از اسلام، یعنی اسلام سیاسی بسبک خمینی است که خواب استعمار و استکبار جهان را آشفته خواهد ساخت و عرض اندام اسلام در جهان خواهد بود. سالهاست که اینجوری فکر میکنم که کسی اگه واقعا و عمیقا مشتاق دین اسلام و مخصوصا مذهب تشیع باشه نمی تونه با خمینی کبیر مشکل اساسی داشته باشه. حالا بگذریم که خیلی از آزاداندیش های  آزادیخواه و استقلال طلب سایر ادیان هم، امام را و تفکر او را تایید کرده اند. جدا شدن سیاست از دیانتمون که بعضی از دوستانم میگن دقیقا همون چیزی ست که صهیونیزم و ستنیزم و ...و هزار مدل ایسم های دیگه میخوان. اصلا واژه "اسلام سیاسی" مشکل داره. اسلام واقعی سیاست را در بطن خود دارد اما بلایی برسرمون آوردند که باید این قید را بیاوریم، هرچند در واقع ضرورتی ندارد.

مسئله اینست

  • ۱۴ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۵
  • سیدمحسن

امشب فهمیدم خیلی بی سوادم

امشب فهمیدم خیلی ضعیفم

امشب فهمیدم خیلی کم مطالعه ام

امشب فهیمدم یا باید بمیرم یا باید عوض بشم و با جدیت کار کنم

امشب فهمیدم که حتما حتما باید  "اصول فلسفه وروش رئالیسم" را  بخوانم و  با گزیده و پراکنده خوانی به جایی نخواهم رسید.

امشب فهمیدم اطلاعات جسته گریخته معرفتی را که سالها پیش بدست آوردم دیگر کافی نیست. این بحث برایم لازم بود. غرور اطلاعاتم مرا گرفته بود. این بزرگترین جهل بود. جهل توهم دانستن.

امشب فهمیدم که خیلی در عبادت و ترک معصیت کوتاهی کردم تا این که به اواخر عمر رسیدم و مختصر شهود و کشفی نداشتم تا یقینی حاصل گردد.

امشب فهمیدم با  وجود چند سال تفسیر کار کردن و مطالعه کتب اخلاقی، تاریخی و اصول و عقاید هنوز خیلی جوجه ام برای جواب به شبهات.

امشب از 10 شب تا دقایقی پیش(قریب به 4 ساعت) با دوستم که دانشجوی دکترای دانشگاهمون است بحث کردم اما نتونستم ترا خدایا اثبات کنم .ناراحتم. نتوانستم خیلی خوب از اسلام دفاع کنم

نتوانستم شیعه خوبی برای امام صادق باشم أین هشام بن حکم؟ کجاست مفضل؟ کجاست محمد بن مسلم؟ أین مومن طاق؟ کجاست...  طرف دنبال لج بازی نبود. من ضعیف عمل کردم.

خدایا با وجود این که تقریبا هیچ شبهه یا سوالی را بی جواب نگذاشتم اما باز از خودم و بحثم خیلی راضی نیستم... راضی نیستم . آخه  چرا بجای تیله بازی و کفتر بازی دهه دوم عمر و رفیق بازی و گذران بیهوده عمر دهه سوم عمریکبار ننشستم مفصل درباره فلسفه غرب و اندیشه کسانی چون اسپینوزا و هایدگر و کانت و ... مطالعه کنم و بفهمم و بدانم آنچه باید.

چرا یکبار ننشستم "برهان صدیقین" را درست مطالعه کنم.

چرا  حداقل برهان نظم و برهان علیت را مرور نکردم تا درست حسابی یادم باشه.

اگر نبود لطف تو  خدایا که جوابهای ابتکاری و خاص خودم را ارائه بدم هیچی نداشتم برا جواب. اگر نبود ذکر نکاتی از زندگانی ائمه معصومین و ارجاع از  زندگانی و سلوک فردی و اجتماعی مخلوقاتی چون امام صادق و امام رضا به خالق هستی  (از آیه پی به آفریننده آیه بردن)، دستم خالی بود. اخیرا زیاد پیدا شده اند کسانی که بشدت به اخلاقیات پایبندند( یا اینجور نشون میدن) اما خدا و وحی و قرآن و پیامبر و معاد را بکلی رد می کنند. میگن میشه خوب بود و اخلاقی زندگی کرد اما مذهبی نبود. چیزی که بنظرم طرفداران عقلانیت و معنویت در داخل آن  را تئوریزه می کنند و امثال اسپینوزا مدتها پیش. این حرف درست و غلطه. جواب هایی دارم و دادم. جواب های که قبلا جایی ندیدم و بنظرم شاید جدید باشه و جالب، هر چند اثباتش  ساده نیست. اینجا بنای بیان کردنش ندارم. میگن مذهب به صدام و بن لادن و یهودی های متعصب آدم کش ختم میشه. چقدر مشکل میشه جواب. میگویم درست و غلطه این حرف. هرچند من بنا نیست خلط کنم مباحث را. اما مسئله اینست که فقط صرف دینداری و اطمینان خودم کافی نیست. خوب اینها باید جواب داده بشه. بگذریم از این مسئله و شبهه خیلی قدیمی چند صد ساله که خداباوری را زاییده ترس می دانند.این حرف نیز درست و غلطه. مدتها بود که ذهن مرا این سوال که اولین بار در کتب شهید مطهری دیدم به خود مشغول کرده بود. این مسئله ترس عامل خداباوری. خدا را شکر برای من حل شد. بگذرم.

اگر نبود حماسه سیدالشهدا و اونجور عشق بازی عجیب و غریبش با خدا که تا ابدیت راه عشق بازی با خالق و خاک شدن در برابر او را گشود چی را و کی را برای نمونه امکان عشق به خدا فراتر از اثباتش داشتم ارائه بدم. حسین علیه السلام موحدان عالم را تا ابد شرمنده خود ساخت. حسین جان به خدا قسم تو یک تنه  آبروی همه یکتاپرستان و نه فقط مسلمانان عالمی. تو ثابت کردی خدایی هست و ماورایی و معادی. تو خود گفتی و خودتم  ثابت کردی که  إن الحیاة عقیدة و جهاد. بنفسی أنت یا سیدالشهدا با این شاهکارت که نظیر نداره تو عالم. دریافت های عجیبی از سیدالشهدا و حادثه عاشورا دارم که به توحید ربط اساسی دارد. اینم بماند.

خدایا شکرت که من از وجود  معصوم پی به تو بردم .تو را به وجود آنها شناختم، هرچند شناختم هنوز در مراحل دبستانی یک شناخت است.

اما بهر حال این ها دلیل نمیشه که این اطمینانم به تو  و حقانیت محمد بن عبدالله ( درود خدا بر او)  برای همه چیز کفایت کند؟ این جوان ها حقیقت طلبند نه معاند. من نمی توانم از احساس قلبی و اینکه وجود خدا برایم از روشنایی روز روشن تر است دلیل بیاورم. باید با ادبیات مناسبی صحبت کرد. باید مطالعه کرد و دلیل داشت و احتجاج کرد. جدال أحسن برای همین ها ست. گاهی لذتی بالاتر از هدایت خودم یا یک جوان دیگه نمی بینم. بله هدایت خودم با فکر و استدلال آوردن برای خودم. جدا از خداناباوران که انصافا تعدادشون  تو جامعه ما خیلی کمه جوانان دیگری هستند که معتقدند. به خدا به اسلام به امامان اما بخاطر یکی دو شبهه یا تنبلی یا ... عامل نیستند به دستورات دین. دوستی دارم اینجا که میگفت 1000 تا صلوات برای پیروزی فلان تیم فوتبال اروپایی نذر کرده و 600تاشو فرستاده. خوب با این باید چه کار کرد که اینجور اعتقاد به صلوات داره صلواتی که توحید و معاد و نبوت و امامت و عدل را یکجا تو خودش داره اما همین آقا یک رکعت نماز نمیخونه.بگذرم. صحبت از خداناباوری بود که بنظرم تئوریزه کردن و فلسفی کردن اون از رنسانس آغاز شد.

ای خاک بر سر به اصطلاح مذهبی ها که قسمت اعظم  دین گریزی و دین ستیزی مربوط به اونهاست. اگر نبود اون اقدامات پدرسوخته های منفعت طلب مسیحی وابسته به کلیسای مزخرف قرون وسطی، این موج دین گریزی در رنسانس  و این همه دانشمند و فلاسفه و فیزیکدان ملحد درست نشده بود. این پیدایش نتیجه اون جور دین داری مضحک و جاه طلبانه و موج تکفیر واعدام به اصطلاح علمای هواپرست مسیحی اروپا و جزم اندیشی متدینین بود که این شد که میبینیم. آیا واقعا آنچه  که کلیسا ارائه می داد خداباوری بود یا نفس پرستی و شکم پرستی بود؟ شاید منم اگه تو قرن 17 بودم میشدم پروتست. طبیعی ست. این یک هشدار است برای ماها، برای جامعه مذهبی  و خصوصا روحانیون  شیعی چرا که تاریخ گاهی تکرار می شود. جانم به خمینی کبیر که آبروی دین شد. مدتهاست که از اختلال بوجود آمده توسط یگانه ابر مرد عصر غیبت کبری امام خمینی کبیر درعالم میخوام مطالبی برای خودم بنویسم تا بعدها برای مرور داشته باشم اما مدام امروز و فردا میکنم. امان از تسویف. اثر تمام فلاسفه و اندیشمندان غرب در عالم به همراه اثرات حضور و تالیفات و تربیت های همه علما و عرفای مسلمان شیعه و سنی مذهب  جمیعا یکطرف، تاثیرات این ولی خدا یک طرف. این دریافت من است. تازه گسترش این موج  هنوز در  ابتدای راهست. 100 سال دیگه می فهمند کی بود چی کرد و چی گفت. من دهها دلیل دارم منتها بدون مطالعه سیر تاریخی غرب و بررسی تحلیلی تاریخ اسلام تا پیش ار انقلاب متفاوت ایران، نمیشه این مهم را فهمید. باید این موج حضور خمینی در عالم را با حوادث حداقل 300 سال گذشته جهان و همچنین تحول علوم جدید خصوصا فیزیک کنار هم گذاشت تا به دریافت های بسیار مهمی رسید. ای بنازم به وجودت ای روح اله که دوستم که خداباور نیست امشب میگفت من خمینی را به لحاظ اخلاقی قبول دارم. معلومه دیگه. اثری از هوای نفس در این مرد نبود و این کرد که کرد. هر چند الان اینقد یاران کم شده اند، اینقد وهابیون کار را خراب کردند، این قد اختلاف تو ایران هست،اینقد اشتباهات ما مذهبیون هست و ... که فعلا رمق انقلاب برای گسترش اسلام ناب  محمدی رو به کاستی گذاشته. اشتباهات عجیب بعضی از علمای اهل سنت در الازهر و ایران و...، قابل تامل است. خوب ما تونستیم نظریه ای ارائه بدیم و یک حکومت دینی( در حقیقت جمهوری دینی) درست کنیم. اگه دل برادران اهل سنت  برای دین اسلام میسوزه بسم اله. حقیقت واضحه.  از این گذشته ظلم و خیانت هایی که این سالها فرقه جزم اندش سلفی، آن  ادامه دهنده خوارج، وهابیون ، به دین اسلام و مشخصا مذهب شیعه دارند می کنند انگلیسی ها را شرمنده کرده و آن ها را در اولویت دوم اسلام ستیزی قرار داده است (البته اگه فراموش کنیم که تحریک اصلی از اونجاست). از این هم بگذرم.

عمیقا معتقدم اگه مردم  خوش فکر، نجیب و مذهبی اروپا با اسلام و مخصوصا مذهب شیعه و زیباترین موجودات و مخلوقات عالم "معصومین برآنها سلام و درود" پیش از سیطره کلیسا آشنا شده بودند هرگز این نمی شد که شد و انقلاب صنعتی توامان با دین داری محقق می شد. چقدر ماها خواب بودیم. هنوزم دیر نشده. به دلایل متعدد بر این باورم که دنیا به اهل بیت پیامبر بر خواهد گشت. حتی پیش از ظهور.

صحبت به درازا کشید. " جان کلام "{ تکیه کلام استادمون}  این که امشب فهمیدم یکی از واجب ترین کارهای یک جوان شیعه درگیر در مباحث که قصد عمل به آیه " والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا " را دارد خواندن با دقت کتاب شریف " اصول فلسفه و روش رئالیسم" علامه طباطبایی است. هر چند خواندن فلسفه منافات جدی با " عافیت طلبی" دارد اما  اگه این دروس سخت فیزیک بگذاره با توکل بر خدا ماه رمضان شروع خوبی برای مطالعات جدی خواهد بود، چرا که "مذاکرة العلم فهو افضل". 

مسئله اینست


  • ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۳:۳۳
  • سیدمحسن

خیلی فکر کردم. خیلی بررسی کرذم. خیلی خلوت کزدم. خیلی مطالعه کردم. خیلی به دلم رجوع کردم. دل را بیخیال شدم عقل را بکار بستم. عقل را کنار گذاشتم وحی را نگاهی کردم. تاریخ را  ورقی زدم. بله خیلی کار کردم و خیلی جاها رفتم وخیلی از آدما را دیدم. به نتیجه بسیار شگرف و جالبی رسیدم. این مهم  نتیجه یک تقلید کورکورانه نیست.خیلی خوشحالم

فهمیدم خدایی هست و دارد خدایی می کند. فهمیدم بیش از آنچه فکر می کنیم دنیا دست خداست. بعضی از دوستان هم دانشگاهی خالق را قبول اما حی و قیوم بودنش را انکار می کنن. خدایی بود و خلقی کرد و دیگه احتیاجی به بودنش نیست. سبحان الله.

به نتیجه مهمتری هم رسیدم این که ما خیلی بهش محتاجیم. این که خودمون را محتاج و مضطر نمی بینیم به رحمانیت او و به جهل ما برمیگردد. بساط امتحان مفصل پهنه. حدیث مفصلی ست.بگذرم.  تمام داشته هایم را با این مهم که 1 خالقی هست(نه اینکه بوده یوقتی) 2 حی و قیوم است عوض نمیکنم. باید وارد فاز بالاتری شوم. این که او محب است و میتواند محبوب قرار بگیرد.

آیا میشه یروزی منم خاطرخوات بشم؟ میشه یروز خواسته هایم به خودت تقدم نداشته باشه؟ خدایا من از شرک و نفاقم به خودت پناه میارم. 

اللهم لا أجد لذنوبی غافرا

  • ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۰۵
  • سیدمحسن

امروز در دانشگاه ما دوباره اختلافات گل کرد و دانشجویان دو فرقه شدند مثل تمام سالهای اخیر. البته باید بگم سه فرقه چون عده ای که تعدادشون هم کم نیست اصلا سیاسی نیستند و برام خیلی جالبه که کلا هیچ وقت هیچ جا هیچ واکنشی ندارند، بهتر بگم اصلا تحلیلی ندارند.

موضوع با آمدن دیروز عصر آقای خاتمی شروع شد. از همین ابتدا بگویم که من هم منتقد شدید اقدامات و عدم اقدامات! ایشون تو سال 88 بودم و هستم. چقد باید رهبری صبر و مدارا  میکردن که نکردن پس چرا لبیک نگفتید و الکی الکی همه را به جون هم انداختید. همچنانکه خود ایشون هم گفتند چندین بار والبته آقای عارف نیز که تقلب نبود و تخلف بود و اشتباه کردیم و از این حرفها. بنظرم آقای خاتمی در مقطعی ظلم بزرگی کرد به همه مردم ایران. بله به همه مردم ایران. اثباتش نزد من ساده است.بگذریم اما وجه صحبت من مسئله دیگری ست.

اما چرا ما اینجوریم که یک مسلمان یک شیعه  یک روحانی یکی که 8 سال رئیس جمهورمون بوده نباید و نتواند بیاید تو دانشگاه صحبت کنه.صحبت که بماند فقط حضور داشته باشه. به استناد کدام آیه یا روایت؟ مرگ بر خاتمی سر میدهید و همزمان مرگ بر آمریکا؟ یعنی این دو مترادفند؟ نباید احتیاط کرد؟ چرا اینجوری شدیم ما. بابا من شنیدم که در زمان حکومت امیر المومنین علیه السلام  زنادیق و ملحدین نیز در جامعه و حتی مساجد رفت و آمد داشتند اما ما حتی از سخنرانی یک عده مسلمون اندیشمند مثل ملکیان وشبستری و ...جلوگیری میکنیم یا بشدت مضطرب میشیم.من موافق خیلی از نظرات امثال سروش و ملکیان و غیره نیستم و حتی هروقت مطالعه میکنم خیلی غصه میخورم اما مانعی برای مطالعه افکار موافق و مخالف نمی بینم. مگه ما تو برهان واستدلال چیزی کم داریم که میترسیم از بیان شبهات. این محدودیت ها برای دهه 60 بود نه با این وضع ارتباطات و  گلوبال ویلج شدن دنیا که تنگ کردن دایره نظر بجهت حفظ حکومت جز نتیجه عکس چیزی را در پی نخواهد داشت. من از دوستان بسیجی که امروز رفتند روبروی مسجدالزهرای دانشگاهمون شعار "مرگ بر منافق" و "اعدام باید گردد" و... سردادند یک سوال دارم. سوال من اینه مگه این واقعیت غیر قابل کتمان وجود نداره که نیمی بلکه بیشتر از همین جوانان دانشگاه خودمون ودانشگاههای دیگر طرفدار و معتقد به ایشون هستند؟ آیا ایشون هیچ پایگاه و جایگاهی نزد مردم نداره؟ اگر میگید نداره که آشکارا دروغ میگید واصلا همه ترس و نگرانی ناشی از همین محبوبیت است. اگر هم این واقعیت به زعم ماها تلخ وجود داره و شما تایید میفرمایید پس بگید چجوریه که فقط ما باید صاحب نظر باشیم؟ ماها که طرفدار ولایت فقیه و تو خط رهبریم و اغلب به .... یا ... رای دادیم فقط باید حرف بزنیم و میتینگ داشته باشیم؟ بابا خمینی کبیر یک عده لیبرال و  بروبچای نهضت آزادی و...و... را اوایل انقلاب دور وبر خودش داشت با اینکه حتی تو اعتقادات مسلم دینی تابلو بود که اونا تو فاز دیگری بودن و جدایی هم از خودشون شروع شد.پس سوال اینه که این همه جمعیت که اتفاقا خیلی هاشون مقابل رهبری قرار نمیگیرند بلکه طرفدار و علاقه مند به شخصیت آقای خاتمی هستند چی؟ این ها چی؟ این ها را اگه صلاح بدونید همشون را آتش بزنیم و از شرشون راحت بشیم؟  ها؟ شاید اینجوری مصداق آیه شریفه " اشداء علی اکفار رحماء بینهم " بشیم. به به. همچی آرومه من چقد خوشبختم.

من  میگم هر اندیشه ای  باید این اجازه را داشته باشه که بتواند بیاد تو دانشگاه حرف بزنه هرکسی با هر فکری.اصلا دانشگاه جای همین اندیشه ورزی و تقابل هاست. اخیرا مدتی ست به این معتقد شدم که این حجاب اجباری به جایی نمیرسد و حجاب نیز باید آزاد شود و هر کسی بر طبق اعتقاد خویش و البته بدون هنجار شکنی عرف اجتماع ایرانی در جامعه حاضر بشه. البته باید بحث مهم و اساسی امر به معروف ونهی از منکر هم باشه و یجوری باید بین اینها جمع بست. من تاملاتی دارم در این زمینه اما به نتایج روشنی نمیرسم. آنچه مربوط به وظیفه فردی میباشد راحت حل میشه چون هرکسی میتونه تذکر بده اما شاکرا اما کفورا. آنچه که وظیفه حکومت دینی است چی میشه؟ خوب آیا باید حتما معصوم در راس باشد تا اجرایی شود؟ البته ما میگیم جمهوری اسلامی. قسمت جمهوریت خیلی حرف داره. از طرف دیگه میگیم ولایت فقیه همان ولایت... خوب اینا خیلی سخته. باید فکری کرد.  اکراهی در دین نیست بالاخره. رویهم رفته به  این نظرم گاهی  خیلی شک می کنم اما  وقتی می بینم وقتی 60-70 درصد مردم بالاشهر تهران حجاب را نمیخواهند و کار بجایی رسیده که حتی ماشین را جزء حریم خصوصی بحساب می آورند به وضعیت فعلی شک میکنم. پشت رل فرمون همانگونه شده اند که پشت میز کامپیوتر خونشون. خوب این اجبار چه نفعی برای چی کسی داره؟ جز ایجاد تنفر از دین ؟ البته حرف اینجا زیاده . من به هر که گفتم نتوانسته جواب درست حسابی بده جواب قانع کننده. فقط دوستان مذهبی ام ناراحت میشن و به خودشون احتمالا میگن تو دلشون که هی طفلکی رفت تهرون خراب شد. حرفا میزنه. اون روزا بچه خوبی بود.اما من سالهاست که این گونه می اندیشم. به تبع استادنا حضرت علامه دوست دارم آزاد اندیش باشم.همین

  • ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۲
  • سیدمحسن
ساعتی تا اذان صبح جمعه و من مسحور سخنان استاد شایق این یگانه شهرمان در باب تفسیر آیات نورانی قرآن. به به! فردوسی پور یزمانی میگفت چه میکنه این مایکل اوون من میگم چه میکنه این استاد شایق؟!! جانم.طوفانی میکنی استاد خودت هم نمیدونی
و همشهریانم  چه میدانند استاد شایق چیست؟ کیست؟ چه می کند؟ چگونه می اندیشد؟ چه ذی قیمت است؟
بعضی وقتها به بعضی از دوستان که اومدند کلاس تفسیر و بعد از افتادن همون ترم اول رها کردند میگم که ما باید جوابگوی نعمت حضور و وجود این اعجوبه متفکر شهرمان باشیم. گاها به شوخی میگم از ما شب اول قبر درباره استاد شایق سوال می کنند که چه کرده ای با این نعمت؟ من کار به هیچی ندارم ولو بدترین آدم زمان ما (فرض محال) اما این جوشش و این متانت واستدلال را ما کجای دنیا میتونیم پیدا کنیم؟ خداوند بواسطه استاد شایق قرآنش را برایم ترجمه کرد
خدایا تو را شاکرم  که من استارت علاقه وتدبرم در قرآن را توسط دوستانی چون مختاری و روح اله زدم آن زمان که کمتر از 18 سال داشتم و جز سیاوش قمیشی گوش دادن  و تو توهم رفتن هیچ خیال و انگیزه ای نداشتم. حسن مختاری بود که  مرا با بعد فیزیک و آیات علمی قرآن آشنا کرد و من شیفته فیزیک  با دیدن آیه ای که بر فشار دلالت میکرد به وجد اومدم. چقدر باعث تاسفه که اینقد شیفته و خودباخته  علم بودم که از قدر و منزلت علم فیزیک به آیات نورانی و انسان ساز  قرآن رو کردم . این خود جرقه ای بود اما من مصیبت میدونم و ناشی از جهل.بماند چرا.  در هیاهوی انتظار انتشار کاست جدید سیاوش و حبیب، روح اله پیشنهاد گوش دادن خدابیامرز شحات بهم داد و این انگیزه بالاتری شد. چون گوشهامو عادت داده بودم که یچزی گوش کنم بالاخره وچه خوب بود چند آیه ای از قران را هم برای اولین بار امتحان میکردم.بعد تفسیر رابا رهنمای آقای هاشمی رفسنجانی آغاز کردم(خدا از هر نظر حفظ وهدایتش!! کنه) بعد ثلث قرآن را با نمونه آقای مکارم کار کردم وسال 86 بود که کم کم با این بزرگمرد عرصه تفسیر ایران زمین آشنا شدم.خدایا شکرت
خدایا تو آیات قرآن را برای اولین بار توسط استاد شایق برایم باز کردی، جواب شبهاتم را توسط استاد شایق بهم دادی، توسط او زیبایی قرآن رابهم چشاندی، توسط او شوقی از با قرآن دمخور بودن را بهم هدیه کردی. با او قرآن را شناختم و با او دارم قرآن را بیشتر میشناسم و ازت میخوام با او این مسیر را ادامه بدهم.خدایا تو شاهدی یکی از انگیزه های ادامه حیات من تو این روزگار وانفسا شناخت بیش از پیش این مغفول نجیب، این مهجور ناشناخته، این قرآن عظیم می باشد که در سایه وجود استادی همچو  استاد شایق برایم نمایان می شود. استاد شایق روزنه نوری براین تاریکی وجودم  باز کرد که گاها تو پوست خود نمی گنجم. غذای روحی من شده آیات قرآن با بیان استاد شایق.گاهی وقتاها بچه ها تعجب میکنند که میگم فهم آیات قرآن برای من توسط استاد شایق از تحصیلات دانشگاهی  هم مهمتره. بخدا مهمتره. البته این نباید در مقابل اون قرار بگیره واصلا تقابلی نیست.  هر دونیازه اما...
من عمیقا اینجور احساس میکنم که مثل ایشون تو ایران 5 نفر نداریم وتمامی مشتاقان قرآن ایران زمین به ایشون احتیاج دارند مگر آنانکه سر سفره استثنای روزگارمان بلکه شخصیت بی بدیل تمام اعصار دوران غیبت کبری عبدالله جوادی نشستند.اونا حسابشون جدا و بهره ای بالاتر و حظی وافر میبرند اما نیاز من دانشجو استاد شایق هست وبس فعلا.
خدایا تو شاهدی که که نه ایشون مرا مشناسه و نه نیازی به تملق گویی من داره من فقط احساس قلبی خودم را گفتم و حتی چندباری شده که شفاهی یا کتبی  به ایرادات ایشون اشکال کردم و بعضا قانع نشدم اما پس از آشنایی با ایشون و آگاهی از  برداشتهای موشکافانه استاد بود که برای اولین بار حس زیبابودن، عجیب، دقیق و آسمانی بودن آیات قرآن وجودم را فراگرفت. ای کاش همتی میکردم تا بهره ای عملی ببرم .افسوس که ...
میان همه غم ها یکی از مسائل لذت بخش زندگیم وجود استاد شایق است. مسئله اینست.

  • ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۴:۱۹
  • سیدمحسن

اینقد غصه میخورم  که با دوستم میریم اون محله اما  میگه من اینجا نماز نمی خونم. من از این محله ای ها خوشم نمیاد.قبولشون ندارم.

اینقد غصه میخورم که با یه دوست  دیگه میریم محله غیر از محله خودمون میگم بهش تا اینجا هستیم بیا یسر بریم مجلس. میگه من نمیام روضه اینجا.عزاداری اینجا را خوشم نمیاد.

بعضی از هم محله ای هام بت پرست شده اند بت مسجد محله بجای پرستش خدا بی آنکه خود بدانند.امان از ظلم ها یا تغافل های بعضی از روحانیت معظم و طلبه های مکرم!!! شایدم اونا تذکر میدن و در تربیت اهالی مسجد کم نگذاشته اند اما ... من بعید میدونم.


بعضی امام حسینشون فرق داره سالهاست که امام حسین این محله با اون محله فرق داره.امان از تعصب وجهل نوین.من این را بت پرستی نوین میدونم که بیشتر در میان ما مذهبی ها شایع است.پرستش سنگ و خشت  و آجر محله ،آخوند محله،مداح محله،دختر محله،رقاص محله،بازیکن محله،دانشجوی محله ... حالم بد میشه. یکی میگفت تمام دخترهای این محله خوبند تمام دخترهای اون محل خرابند.خدایا ما چطوری میخواهیم از پل صراط رد بشیم؟ رسول الله 1400 سال پیش اومد این مرزبندی مزخرف را برداره ما هنوز تو این محله اون محله موندیم؟ محله که هیچ، کوچه های یک محله  هم با هم بسیار متفاوتند گویا ...جالبه

 هرکسی ممکنه  هم محله ای هاشو  دوست داشته باشه اما باید خوبیهاشون را و نه هر کار و هر نوع تفکری را.  تعصب مانع دین ورزی عاقلانه است. جوری شده که حتی  همه بدیهای خودی ها را هم حمل به خیر میکنیم و خوبی های دیگران را با نهایت بداندیشی تاویل به بد و نیت نادرست. دقیقا بعکس دستورات دین.     

تو فضای دانشگاه یک عده لائیک هستند و خداباور نیستند .یک عده موحد هستند اما بر قرآن و پیامبر و کلا دین اشکال میکنند و مذبذب هستند بین دینداری وبی دینی.یک عده موحدن اما زرتشتی شدند به مرور زمان.به به! یک عده  مسلمونند اما نماز نمیخونند حتی یک رکعت.فقط یک اشکال کوچولو به قول روشنفکران  خیلی معتقد امروزی!! یک عده نماز اعتقاد دارند اما هر وقت بشه و برسن میخونند. چند تا از دوستانم تو داشگاه این چنینند. هر وقت بهشون گفتم همراه شدند و خوندند هروقت نگفتم یادشون رفت! به همین سادگی. بعضی از دوستان فقط وقتی کار خدا دارند اهل عبادت میشند.پست ترین نوع عبادت همینه که خودم نیز مبتلا بودم گاهی و شاید هنوزم. جالبه خداوند هم اینقد خوبه که چشم رو هم میذاره. یک عده که بیشتر هم شهری و هم محله ای باشند همه اعتقاداتشون درسته و نماز را اهمیت میدند اما با تحسین و تمجید از پهلوی حرف میزنند و مخالف جدی امام خمینی کبیر.کی را کنار کی میگذارند.سبحان الله! بازم خوبه موحد و مسلمون و شیعه اند و اهل نماز روزه حالا درباره سیاست مثل من فکر نمیکنند.بازم خوبه. دوستی با آب وتاب از قمه زنی روز عاشورا  تعریف وتمجید میکند،دیگری دائم اعتقادات مسلم و عقلانی شیعه را مسخره میکند تا جایی که فکر کردم وهابی ست. چقد غصه میخورم وقتی میبینم دانشجوی دکتری فیزیک در حین اردوی قم راه افتاده بود از فضایل لباس مشکی واینکه شبهه وجوب دارد در تمام سال برای دیگران تعریف میکرد و من تمام قد جلوش وایسادم و ازش خواستم اعتقادات خودش  را به اسم دین خورد دیگران نده و دین گریزی درست نکنه.همون دانشجو چند وقت دیگه اومده بود چند دانشجوی سنی مذهب را از مسجد خوابگاه بیرون کرده بود به بهانه اینکه وهابیون تو مسجدالحرام... تفکر دینی درچه حد! آدم دیوونه میشه

کلا عقاید عجیب غریب زیاد شده.طرف یک رکعت نماز نمیخونه اما مطلقا اهل نگاه به نامحرم نیست بر عکس اون سینه زن و هیئتی.طرف هیچ واکنشی به محرم و حتی  روزعاشورا نداره اما یک رکعت نماز قضا نمیکنه.طرف به حق الناس خیلی اهمیت میده اما رابطه با نامحرم براش عادیه 

مناظره زیبا کلام و خسروپناه که تو دانشکده علوم سیاسی دانشگاهمون  اسفند 92برگزار شد که نزدیک بود مرا سکته بده. آقای زیبا کلام  که زدن هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا را و حمله به طبس را و در مجموع دشمنی آمریکا را کلا توجیه کردند چجور هم.نمیدونسم باید بخندم یا گریه کنم.وقتی بچه ها دست میزدن من تماشا میکردم وقتی من که ایستاده بودم دست میزدم همه اطرافیانم نگاه میکردن.آقای زیباکلام خیلی راحت اثبات کرد دشمنی و خباثت ما ایرانیها  را و درمقابل الطاف و کرامت های بی بدیل سردمداران  امریکای نجیب و مظلوم را که  کاملا اتفاقی و ناخواسته دنیا را به ...کشیده اند. بماند

مذهبی ها یجور غیر مذهبی ها یجور

همه شون یکسری خوبی دارند اما تمام خوبی و نیکی را یجا داشتن ، فهم درست دین، اعتقاد صحیح  و عمل را  باهم داشتن  نیست گویا یا کمتر بلکه به ندرت میبینم.چی بگم والا

کمتر کسی مثل من و شرایط من هست که با این طیف وسیع از آدما با گرایشات اعتقادی کاملا متفاوت وبعضا شاذ تعامل داشته باشه و این مسئله  غصه خوردن را زیاد میکنه.تهران و تو دانشگاه بهشتی و ولنجک که هستم یجور غصه میخورم محله که میام یجور غصه میخورم کلا غصه میخورم.برای هر اعتقادی ونگرش مذکور در بالا یک یا چند تا دوست بعنوان شاهد عرضم دارم .چقد من باید بکشم از این روزگار.امسال اولین سالی بود که به لطف بهشتی شدن پیامک تبریک  چارشنبه سوری هم برام اومد.همین مونده بود. از تقدس آتش و در وصف کمالات اهورایی بودن پیامک ها آمد و من بر خود می لرزیدم از این همه جهل وخرافه.نتونسم تحمل کنم جواب دادم: روز مضحک و خرافه آتش پرستی و سوختن و مردن تبریک و شادباش. اما اندکی بعد پشیمون شدم که چرا به مقدسات دیگران توهین کردم!!ضمنا تند نوشته بودم بهرحال چارشنبه سوری پرستش آتش نیست یعنی میتونه نباشه اما مقدمه ای میتونه باشه بر انحراف.جالبه امسال هم خیلی پرشور برگزار شد حتی در کوی وبرزن محله ما نیز. به هرحال توزیع عزاداری و کل سال را محرم گرفتن تو یزد نتیجه ای بهتر از این نمیتونه داشته باشه و این رونق کذایی و خرافاتی قطعا اثر عکس میده و داده. حدس و انتقاد سالها پیش من درست بود.از همین قرار است ایام فاطمیه گرفتن دو بار دوبار.کسی نیست بگه 6تا تاریخ نقل کردند برای شهادت حضرت زهرا خوب پس اگه اینجوره شش تا تاریخ را گرامی بدارید.چه اشکال داره!! جالبه که بین این دو تاریخ هم باید و باید مردم عزادار باشن.خودمون را مسخره کردیم. مثلا سه روز باشه اما پرشور وبا حرارت نه 20 روز واینجوری.حالا دو زمان به واقعیت نزدیکتره ویک سرّی هم توش هست قبول.حالا  چکار به مردم دارید بین این دو تاریخ.همه که یک ظرفیت ندارند.چرا مردم را منزجر میکنید.چه الزامی هست که عزاداری  بین این دوتاریخ و چرا بعضی ها توصیه اکید میکنند به حفظ  مثلا حرمت.این خوبه که این اصرار باشه از اونطرف این همه دید و بازدید وبرنامه های شاد تی وی.جالبه بین ملت شکاف آجیل خوردن یا نخوردن پیش اومده! به خدا اگر نبود سادگی وحماقت بعضی ها میگفتم این نقشه انگلیس پدرسوخته هست که این خفت و کسر شأن را برای عزاداری ها دارند تئوریزه و عملیاتی میکنند. وفات ام البنین، شهادت  پسران مسلم، وفات شاه چراغ ، وفات شاه عبدالعظیم، وفات ... یکباره در مملکت ببندید و کل سال عزاداری بگیرید.بگذریم.اینا گفتن نداره میگن طرف کافرشده.سنی هست. خدا راشکر که سرمایه محبت مادرم زهراست دین من   هر که هرچی میخواد بگه.

 طرف رفته از امتیاز بسیجی بودنش استفاده کرده وچند ماه کسر خدمت گرفته وحالا فحش میکشه بر همه نظام و رهبری و... جالبه من که کامل 18 ماه خدمت کردم ویک روز بسیجی نداشته و استفاده ای نکردم باید مدافع ارزشها باشم و در مقابلش جبهه بگیرم.ما هم انتقاد داریم حرفی نیست اشکال هست هزاران تا  اما اصلا بحث اینجاست که تو که اعتقاد نداشتی پس چرا...

بالاتر از همه اینا حال و وضعیت خودمه که بنظرم به لطف خدا ،لطف خاص او، اعتقاداتم به نسبت درست تره یا حداقل مسیرم درسته و با آیات قرآن همخونی بیشتری داره  اما در عمل بشدت میلنگم وخیلی سست وتنبل و کاهلم و عملکردم با وصف گناهکاران  و آیات عذاب در قرآن همخونی بیشتری داره.

اللهم لا اجد لذنوبی غافرا و لذنوب دوستانی و لذنوب همه ملت. مسئله مسئله دل غمزده و عادت زده و خیال ناراحت من است.بعضی وقتا میگم به خودم همه اینایی که بهشون انتقاد دارم کارشون یروزی درست میشه و رستگار، اما من تو صف انتظار ملاقات حضرت حق میمونم و محلم نمیذارن و طردم میکنن .مسئله اینست.


  • ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۳۳
  • سیدمحسن

اللهم عظم سلطانک

مطمئن شدم 

اللهم لا یمکن الفرار من حکومتک ... من محبتک ...

مطمئن شدم

اللهم لا اجد لذنوبی غافرا  

دیگه خود دانی.

  • ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۰۹
  • سیدمحسن
الان نیمه شب. من تنها تو اتاق مطالعه ام تو پزوهشکده.تا لختی پیش با دوست جدیدم که دانشجوی دکتری ست بحث میکردیم.یه صحبت دوستانه.چندمین بار تو زندگیم هست که با یه جوان از اونا که اعتقادی به قرآن و دین و مذهب ( وگاهی خدا وخالق) ندارن (یا حداقل اینجور وانمود میکنند) به بحث مینشستم.خدا راشکر آخر بحث متقاعد شد که حداقل به مواضع ودیدگاه هایش شک کند و بیشتر بررسی کند. جوان خوبی ست دنبال حقیقت.اغلب اینجورند. شبهات زیاد و جذبه های توخالی دنیا حجاب.چه کار میشه کرد. خودم نیز به تو پناه می آورم.
خدا راشکر هر چه بیشتر بحث میکنم بیشتر به دینم، زیبایی مکتب و معارف اهل بیت  ایمان می آورم. اغلب شبهات ساده و تکراری دارند که بیشتر به آیات قرآن استناد میکنند. خدایا کمتر شده تو بحثی بلرزم اگه شبهه ای هم برای خودم پیش میاد خودت زودی برام حلش میکنی و راه حلی در برابرم قرار میدی.فرمودند ایمان مومن چون کوه هست،بلکه بالاتر.کوهها متزلزل میشوند و ویران اما ایمان مومن  همچنان پابرجاست.خدایا تو میدانی که من ادای مومن در میارم .قلبم آن گونه که میخوام مطمئن نیست اما با تمام وجود زیبایی قرآن و وجود 14 معصوم را درک کرده ام و مزه دینداری را گاهی چشیده ام و این مهم  از پس ساعتها مطالعه، خلوت وتفکر، اصرار بر کشف حقیقت و یه دنیا خون جگر خوردن بدست اومده. اگر نبود دستگیری ائمه هرآینه از نفی دیروز به اثبات امروز نمی رسیدم.خدایا همیشه سعی کرده ام آزاد اندیش باشم و تعصب نورزم.خدایا پایه های استدلالم را محکم کن و ایمانم را روز بروز به ایمان و یقین سلمان نزدیک تر.

کی به اندک بادی اقیانوس لرزان میشود    کوه کی با یک خراش ساده ویران میشود.
مسئله اینست ودیگر هیچ.   

  • ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۲۸
  • سیدمحسن

دیروز در حین قدم زدن تو دانشگاه متوجه توهینی که به سگ، این حیوان وفادار در تمام این سالهای اخیر می کردم  افتادم و از ساحت سگ های عالم عذرخواهی کردم. چه توهینی بزرگتر از این که پس از هر عهد شکنی و تخلف و معصیتم ،خودم را سگ کثیف میخواندم وخودم را با این واژه سرزنش میکردم.یادم اومد از گرگین،سگی که تو اسطبل داریم. یادم اومد بعد چند ماه ندیدنش هم وقتی پیشش میرم مرا میشناسه و پارس نمیکنه و قدر همون یکی دوباری که من بهش غذا دادم میدونه وچقدر هم برام تعصب میورزه.حالا با این اوصاف من سگم؟  این تعبیر درست بود؟ محاله . اگر وفای ما آدمها به اندازه سگ بود کارمون درست میشد بله سلوکمون درست میشد هیهات....

خدایا الطاف عجیبت وعصیان همیشگیم منو به یاد استدراج می اندازد.میترسم.میخوام عنایات تو و اتفاقات چند سال اخیر،چند ماه گذشته و خصوصا چند هفته اخیر را به یاد خودم بیارم مرتبا، نکنه از این طریق کنترل این نفس را بدست بگیرم و سر به سجده شکر وتبعیت تو بگذارم .شب جمعه است و زمان استغفار.میخوام جدیت در درس خوندن را با جهاد با نفس و گوش حرف شیطون نکردن توام کنم، چرا که هر چه بیشتر فکر میکنم می بینم این دو،علت و معلول همدیگه اند.حداقل تو زندگی من اینجوره.خدایا من میخواسم دیوونت بشم عاشقت بشم پریشونت باشم هیچ چیز را با رضایت تو عوض نکنم اما حالا میبینم صبح و شامم به معصیت میگذره.نه نگو بهم که تو این دنیا را بر من و محبتم ترجیح دادی. خواهش میکنم.به خودت سوگند راضی به این امر نبودم.زورم به خودم نرسید خدایا. چه کنم؟  امتحاناتت هم فعلا آسون و تکراریه با جواب مشخص، اما من دائم میفتم.الان چند سالی میشه که دارم مشروط میشم. از الطاف و عجایب حکومت مطلقه توست که مرا از دانشگاهت اخراج نمیکنی و هنوزم بهم امیدواری. یه فرصت دیگه ...خواهش میکنم... انی احبک باورم کن.

  • ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۵۲
  • سیدمحسن

کاش مرده بودم،کاش زاده نشده بودم و هرگز مصیبت سیدالشهدا به من نرسیده بود

داد و بیداد

  • ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۲۳
  • سیدمحسن

تابستان 89 برای دوستم جواد نوشتم

عمری را نخوابیدی جواد،چه شدی؟

شبها را نخوابیدی جواد خوب که چه؟

ما تو را دعوت به شب اندکی خوابیدن کردیم نشد نتونستیم نشد ونتونستیم تو را آدم کنیم به شیوه­ای که خود میخواستیم،جانم که تو ما را به سبک خود داری آدم می­کنی جواد.بله دومین شب وبیداری کنار تو تا خود صبح وتازه بیداری تا قبل ظهر ،چه شود؟ اینجا جواد لحظه­ها کنار تو خوش می­گذرد. اینجا خواب کنار تو جواد رنگ می­بازد.تو باشی وخواب به چشم من بیاید محال است .شبانه روز را به لختی خواب کفایت است مرا جواد.من این نکته می­گیرم جواد که این تویی ویک آدم معمولی و یک رفیق خوب و این می­شود که می­بینی حالا اگر یک استاد صاحب نفس،اگر  استاد شایق ناز باشه،اگرعبدالله کنارم باشه،عبدالله جوادی آملی،اگر علامه حسن زاده،اگر استاد سابقنا علامه طباطبایی بود پیوسته در حضور،مرا چه می­شد وچه انرژی از من آزاد می­شد.این­ها که همه قطره­ای از دریای وجودی آن یار پری چهره بی مرام !!! نمی­شوند.آن که یک دفعه تو خوابم...آنزمان که بسی پاک­تر بودم آن دریای علم وایمان،آن که می­گفت انا الاول والاخر انا الظاهر والباطن انا السماء انا الارض....او که جمیع اضداد بود ابوتراب بر او سلام تمامی خوبان تا ابد،بله اگر او مرا همنشین بود بخدا قسم به خودش سوگند که نه ابدا می­خوابیدم نه چیزی می­خوردم نه جز با او حرف می­زدم.آه که چه بر سر من می­آمد من می­شدم اشک جواد .درسته فقط اشک ودیگر هیچ

عادت­زده

ساعت 3 بامداد رمضان 89

  • ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۵۹
  • سیدمحسن

دل نوشته زیر را تابستان سال89 (اواسط خدمت سربازی) فی البداهه نوشتم.بدلیل رعایت در امانت زمانی و سیر تحولاتم بدون تغییر اینجا منتشر میکنم هر چند از بعضی جهات الان خیلی شرایطم متفاوت هست


اینجا که من نشسته­ام ...

اینجا من غمگینم،چرا اینچنین  مانده­ام،باورم نمی­شود.هر سال که نتیجه کنکور آشنا و غیر آشنا ازاین ور اونور به گوشم می­رسد من می­میرم وزنده می­شوم.چرا سال آخر دبیرستانم اینکارو با خودم کردم چرا؟ 

من وغم تحصیل خدایا چکنم؟من وغم مهذب شدن چکنم؟

من از خودم خسته­ام اینجا.من  اینجا را دوست ندارم ،زمین را،زمان را،من اینجا آدم­ها را دوست ندارم من خودم را هم متنفرم.من بدنبال روزنه ای هستم بهتر بگویم بودم.نیافتم، نشدم آنچه که باید می­شدم.من بجای لیله القدر به لیله القبر رسیدم.زخمی تر از من بخدا قسم نیست نیست نیست.دیگر توبه هم خدایا نمی­کنم.اثر ندارد گریه می­کنم  فقط.منو ببر ببر از اینجاها.ببر ازین دنیا.عذاب می­کشم،عذاب.چه ها که نمی­خواستم؟ وچه­ها که نشدم؟من اینجا هر روززشت تر از قبل می­شوم زشت تر ورسواتر.نه خدا رادارم نه پدر را نه مادر را نه دوستی را نه خودم را بله از همه مهمتر همینه خودم را هم ندارم.

  • ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۴
  • سیدمحسن

مدتی ست برا دورکعت نماز قضا خوندن، برای یه روزه مستحبی، برای 1رکعت نماز واجب باتمرکز امروز وفردا میکنم 

خدایا من هر بار که پیش خود گفتم که این دفعه دیگه مهیا و مجهز شده‌‌ام و برخاستم برای خواندن نماز و راز ونیاز عاشقانه ای، کسالت و بیحالی را برمن مسلط کردی. در آن هنگام که داخل نماز شدم در نماز نبودم . در آن وقت که به راز و نیاز پرداختم حال مناجات نداشتم و دقیقه اول منصرف شدم، مرا چه شده است خدایا که هرگاه با خود گفتم این جمعه،این رجب ،این رمضان ،این تولد،این عید توبه میکنم ودرست میشم گرفتاری و پیش آمدی برایم رخ داد که پایم لغزش پیدا کرد و روزمرگی وتنبلی میان من و بندگیت حائل گشت. الهی شاید دیده ای بی پروا  توبه میشکنم مرا به خود واگذاشته ای ،یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان و توبه شکنان دیده‌ای پس رهایم کرده‌ای یا شاید دیده‌ای سپاسگزار نعمت‌هایت نیستم پس محرومم ساخته‌ای یاشاید مرا مأنوس با مجالس بیهوده گذرانی و بیهوده گویی دیده‌ای پس مرا به اهل دنیا واگذاشته‌ای .خدایا حتی فکر اینکه دوست نداشتی صدایم را بشنوی آزارم میدهد. خدایا بهت حق میدم که به بی شرمی‌ از حد گذشته ام مجازاتم کنی و خودت را ازم بگیری.

خدایا قطره ای از دریای حس وحال عبادت زینت عبادت کنندگان را به ماها هم بده تا ناکام ازین دنیا رخت نبندیم که اگر کسی مناجات با تو را درک نکرده باشد با هر گونه کامی از این دنیا گرفتن باز ناکام است هرچند خود نداند.مسئله اینست.

  • ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۰
  • سیدمحسن

خصم اگر با سلاح شب آید    ما همه غیرت آفتابیم

 چشم در راه خورشید موعود    شهریاران این انقلابیم

درود خدا بر هنرمند متعهد.نیاز مبرمی که سالهاست شیعه و اسلام ناب محمدی دارد تبلیغ غیر مستقیم،زیرکانه وهدفمند از طریق مدیا ست.کاش حوزه های علمیه تو تربیت طلبه ها سالی چند نفر فقط چند نفر هنرمند هم تحویل جامعه میداد! هنرمندی که حلال وحرام خدا را بشناسد و مقید باشد.

یه حامد زمانی و این همه خلق هنر دینی،یه محمود کریمی و این همه کار فرهنگی موثر ،یه هلالی و این همه جذب.....

باید با حفظ شرایط و محدوده شرع به تبلیغ دین و مکتب خمینی کبیر از راه نوین پر مخاطب امروزی اقدام کرد.پیر شدم وندیدم سینمای ما 5تا فیلم قوی معناگرا بسازد.کجاست فیلمی که بیینده نوجوان پس از تماشای آن نماز ومناجات با خدا را شروع کند؟!!

کسی که این اثر را از سینما دور بداند جادوی سینما و رسانه را نشناخته.همین.

  • ۲۲ دی ۹۲ ، ۲۰:۲۸
  • سیدمحسن
تا ورودی هایت را کنترل نکنی خروجی هایت تنظیم نخواهد شد     (y=f(x
مسئله اینست

  • ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۴
  • سیدمحسن

متن زیر را ذیل مقاله ای درباره 9دی  که توسط استاد حل تمرین الکتروم  نوشته شده بود در قالب کامنت گذاشتم که مختصری ویرایش شده است .استاد دانشجوی سال آخر دکتری و از سال آینده هیئت علمی علم وصنعت ست.


سلام در مورد دولت فعلی زیاده روی میکنید .همه جامعه را در نظر بگیرید وعلایق ودین واعتقاد همه جامعه را

همه مثل شما فکر نمیکنند دکتر جان

یادتون نره که رییس جمهور بیشتر از هجمه بعضی اصولگرایان ریاکار حقه باز زیر تیغ وچکمه  اصلاح طلبان لائیک وافراطی هست واز جانب اونا بیشتر تحت فشار  .

تفکر امثال شما از امام خامنه ای هم پیش می افتید.سرانجام این افراط ،خوارج هست(دور از جون شما) نه مالک وسلمان ومحمد بن ابی بکرو...

تاریخ را مرور کنید ببینید علی بن ابیطالب سلام خدا بر او چگونه با موافق ومخالف(ولو کافر) تا میکرده.چقد دفع دارین و ذره ای جذب ندارین؟ آخه چرا؟

بسیجی هم بسیجی سابق امثال خرازی و چمران وهمت وباکری و... واقعا که.از بسیج وبسیجی فقط چماقش باقی مونده.

آستانه تحمل شماها صفر هست صفر.کجارفت سعه صدرتون؟

  • ۱۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۱۹
  • سیدمحسن

متن زیر را ماهها پیش در باشگاه دانشجویان ایران  تو قسمت تلار فیزیک وفوتونیک در جواب کری خونی چند علاقه مند به مهندسی وبی خبران از فیزیک نوشتم -باور نمی کردم یروزی ارشد مهندسی بخونم....باور نمی کردم     عمری به شوخی وجدی حین صحبت با دوستان تو سر مهندسی میزدیم ومسخرشون میکردیم ودر رٍثای فیزیک چه ها که نمی کردیم؟  البته بیشتر قصد مزاح بود وتاحدی توجه دیگران به علم غریب فیزیک در جامعه ما. متن زیر احساساتی وغیر علمی ست وفی البداهه نوشته شد وپر از اشکال،البته بعضی جاهاش حقیقته


سلام من خیلی میخواسم سکوت کنم این چند روزه اما انگار نمیشه. به نظرم شما از فیزیک فقط فیزیک دبیرستان(بخونید فرمول) را میدونید .به اتفاق تمام کارشناسان، سخت ترین رشته دانشگاهی فیزیک است ولاغیر-متعصبترین ها هم گفتند یکی از سخت ترین رشته هاست .حتی تو دفترچه راهنمایانتخاب رشته کنکور سراسری چند سال پیش در باره فیزیک این تذکر راداده بودن به بچه ها.همه میدونن که سخت ترین ومبهم تریم واعجاب برانگیز ترین ودر عین حال تاثیرگذارترین نظریه علمی بشری چیزی است بنام کوانتوم.بله مکانیک کوانتومی که بزرگترین دانشمندان از انشتین گرفته تا بور و پسرش وهایزنبرگ و پلانک و دیراک و فرمی و.... براش جون کندند وحداقل فایده عملی اش این بود که باردین وهمکاراش حدودای 1970 ترانزیستور را اختراع کردند وتوسعه دادند-همینرابگم که بدون فیزیک کوانتوم، الکترونیک در حد خازن ومقاوت وسیم پیچ ونهایتش لامپخلا میموند و مکانیک در حد ساختن پل ماکرونی و ساخت آدم آهنی متوقف میموند. از کوانتوم اگه بگذریم نسبیت خاص وعام را داریم که بعیده 1درصد جمعیت دنیا اونو فهمیده باشند ودر نگرش توحیدی ما به کهکشانها اثرات شگرفی داشته وخواهد داشت وهمچنین در فیزیک ذرات وهسته ای نقشی بی بدیل ایفا میکند ونظریه ای نداریم که ساخته ذهن ینفر باشه وتا این حد مترقی وپیشرفته ودر عین حال شگفت انگیز باشه -نظریه ای که باعث پیشرفت ریاضیات در حوزه تانسورها شد(اگه اشتباه نکنم) از اون گذشته سخت تر از این دو را هم بنظر من داریم وتاثیر گذارتر اراین دو.اینمچیزی نیست جز مبحث الکترودینامیک.سبحان الله .در مورد معادلات ماکسول فقط همین بس که یه دانشمند نوشت: آیا خدا بودکه این سطور رانوشت؟ 

  • ۱۶ دی ۹۲ ، ۱۸:۴۱
  • سیدمحسن

مصمم بودم از اول شروع ترم همچون همه سالهای قبل اعم از دوره لیسانس ،محل کار و...با نامحرم ارتباط حداقلی را داشته باشم و فقط در حد نیاز ضروری باشه. از اول ترم هم دربرابر وسوسه بعضی همکلاسی ها مقاومت می کردم

نمیدونم از این هدف اول جوونیم تا حالا چقدر اخلاص داشتم .برای دل خودم بوده؟حرکت در جریان مخالف اغلب بچه های امروزی و لج بازی بوده؟برای جلب رضایت اهل بیت بوده؟برای جلب رضایت همسر آینده ام  و کلاس گذاشتن از اراده ام بوده؟ یا هر چیز دیگه 

( احتمال قویهر چیزی از جنس هوای نفس و نه بندگی)

اما امشب برا اولین بار ... 

  • ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۰:۳۹
  • سیدمحسن

نیمی از عمر من این گونه گذشت:

سستی میکردم،آنقدر که کار ضایع میشد

وآنگاه که کار را ضایع میکردم،مرتکب گناه میشدم

مسئله اینست.

  • ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۱
  • سیدمحسن

خدایا! نرو   نرو    نرو خواهش میکنم فقط یه لحظه صبر کن فقط یدفعه دیگه،  از تو خواهش میکنم 

باشه قبول.دیگه استغفار نمیکنم .فقط آروم صلوات میفرستم اصلا تا 40 روز آینده غلط میکنم من که ذکر استغفار به زبان آورم.اینجور خوبه؟ از من صادر شد آنچه که صادر شد و دیدی 

حال با من چگونه خواهی بود یا أرحم الراحمین؟ یا من یعفو عن کثیر....کثیر...کثیر...  

هزار دفعه بدعهدی،بدمستی کردم قبول،خوب که چی؟ یعنی دیگه نیام سراغت؟ بسویت برنگردم دوباره؟ نه هرگز.

دوباره اومدم ،بغلم کن،درمانم کن،تربیتم کن. من جایی،کسی،نیازی غیر خودت ندارم. اگه میخوای تکه تکه ام کن،قطعه قطعه ،اما بپذیرم ازم بگذر

ترا به رسول الله از من منصرف نشو،اقرار میکنم که هیچ توجیهی نیست،به عمد ،با اراده و آگاهی کامل گناه کردم.نکردم آنچه باید،کردم آنچه نباید

این منم و دریای از معصیت

أین رحمت وسیع تو خدا؟ حالا تویی و گناهان وسیع من    و بی شک این از آن اوسع است

الهی اومدم بگم  غلط کردم ،10سال است که توبه میشکنم .10سال باید توبه نگه دارم تا خودم را نزدت اثبات کنم

توفیق از خودت میخوام تا نزد خودت عزیز بشم

خسته شدم از خودم و کردارم

سالهاست که میگویم آخرش حاجتمو من میگیرم. پس کی دیگه؟!  با این وجود همیشه فکر میکنم که  بالاخره خوب میشم من. خواهی دید .

و  البته مرا حاجتی نیست الا مقام بندگی خودت

به خودت سوگند دلم برات تنگ شده بدجور خیلی خیلی

برات تکراری شدم اما قد أتیتک یا الهی -آمده ام  اما نه مثل قبل،آمدنی که برگشتی در آن نمیخوام باشه.فدای روی زیبایت،این زشت را بپذیر

یا محسن قد اتاک السیدمحسن 

  • ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۳:۱۰
  • سیدمحسن

امروز میان ترم الکترودینامیک داشتیم

سر امتحان استیصال خودم را که دیدم یاد آیات و کلماتی از قرآن افتادم- یوم التغابن ،یوم الحسره و...

در مثل مناقشه نیست. امتحانات  یه نمونه کوچک از قیامت والبته غیر قابل مقایسه. حداقلش یه مدل سازنده، اگر تفکر کنیم.

&کسانی که زحمت کشیدند و بر عبادت و ترک معصیت اصرار ورزیدند به وقت حساب وکتاب هم روسفید هستند و بکمک شفاعت معصومین رستگار.

&کسانی که عبادت ومعصیت را  توامان داشتند .... برای لحظه به لحظه دنیا حسرت میخورند  وحسابشون هزار اما واگر داره، چقدر هم خجالت باید بکشند در محضر خداوند

&کسانی  هم که اصلا به فکر این حرفها نبودند و به این همه انذار پیامبران در طول تاریخ وآیات تکان دهنده قرآن توجهی نداشتند حسابشون  کاملا معلومه


من خونده بودم اما مثل همیشه با ترس واسترس وتنبلی چند روز مونده به امتحان رها کرده بودم مطالعه را.نتیجه مشخص بود.نگاه به سوالات وحسرت....حسرت

دقیقا مثل کسی که بعد از مدتی طاعت،رو به معصیت می آورد(در حقیقت می بره{ ضمه روی ب} و بیخیال همچی میشه) اینجور بنده ای که حوصله واستمرار در بندگی نداره عاقبت بخیر نمیشه

ان الذین قالو ربنا الله ثم استقامو ....

باید تلخی درس خوندن را به شیرینی اعلام نتایج پس از امتحان به جان خرید ، همچنین زحمت عبادت و زجر ترک معصیت را به شیرینی لقاء پروردگار و دیدار معصومین و مواهب بیشمار.

هرچند این تلخی درس ،این زحمت وزجر بندگی ،پس از مدتی به  لذت و نشاط  مبدل خواهد گشت و مومن (به تعبیری محصل)  عشق میکنه با زندگیش.

  • ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۶:۵۵
  • سیدمحسن

حداقل 5سالی هست که هر روز بی وقفه اخبار سیاسی را از سایتهای متعدد و متقابل!دنبال می کنم

با ترازوی عقل و روشنایی نور قرآن و اهل بیت اندیشیدن محال نیست هر چند سخت و کارپربر است

نتیجه اینکه من نسبت به جریان راست اصولگرا بدبین شده ام  بدلایل واضح متعدد

و نسبت به جریان چپ نیز هرگز خوشبین نبودم و هنوزم نیستم چرا که بعضی هاشون اساسا دغدغه دین ندارند

برای آینده هم الان قضاوتی ندارم

فقط به حکم عقل و  جدا از آن فقط بر مبنای وحی (قرآن و روایات  مستند اهل بیت)  که بررسی میکنم بیشتر از پیش به لطافت،ظرافت،تدین،شجاعت،مدیریت،صلابت،نرمش،عزت،نورانیت و... رهبری پی می برم و ایشون را واجد این مهم می دونم ولاغیر.

بقیه ارزش دفاع وسینه چاکی ندارند.البته کار خوب از هرکه و هرجا باشه ماجوره و قابل تقدیر

دوران سختی از شبهات هست،شاید در تاریخ سابقه نداشته اما امیدواری به ظهور  و بروز نور حضرت حجت  در غیبت فعلی، و ظهور خود امام در عصر ظهور دلگرم کننده است ، مسئله اینست.

  • ۱۶ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۸
  • سیدمحسن

نمی دونم چرا جبهه گیری ها،موضع گیری ها ، موافقت ومخالفت ها همه بطور پیش فرض در سیاسیون ما تعریف شده،گویا ازسالها پیش-دیگه عملکرد مسئولین ملاک نیست،هوای نفس ملاکه

من به رئیس جمهور فعلی رای ندادم اما خوب چه اشکالی داره صبر کنیم ببینیم چگونه عمل میکنه،حداقل 1سال صبر کنیم یا اگه صبر نداریم و میترسیم سلوکمون با اظهار نظر نکردن متوقف بشه!!حداقل منصفانه و با در نظر گرفتن جوانب حسن و نقص کار اقدام کنیم

همش فکر میکنم و هر دفعه بیشتر  از قبل میفهمم که مدار ،مدار هوای نفس است و دیگر هیچ.چه برای قبلی چه برای حالا.مسئله اینست

  • ۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۸
  • سیدمحسن

ذکر معجزه می کند،خصوصا ذکر تهلیل

عجیبه،باور کردنی نیست،تازه کم وبی توجه وهرازگاهیش 


  • ۱۱ آذر ۹۲ ، ۲۲:۴۶
  • سیدمحسن

خواهر کوچیکم هفته پیش ایمیل داد که:"یه کم به دختر.... فکر کن .ازنظر من هم کفو تو هست.مطمئنیم تو اونو فلان جا اشتباه دیدی.مامان باهمه مشکل پسندیش خیلی ازش خوشش اومده.ظریف  بلند صورت کشیده که تو دوست داری خیلی مومن  خوش اخلاق خانواده دار ومشهور.خیلی هم زرنگ.به نظر من واقعا گزینه ی خوبیه" جواب دادم: خواهرم من فعلا فقط به پاس کردن الکترودینامیک فکر میکنم
مسئله اینست


  • ۱۰ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۳
  • سیدمحسن

هوالمدبر

تا اونجا که یادمه همیشه کنار کلید تکی خونه خودمون، یه کلید دیگه نیز همرام بوده. حداقل تو 15 سال گذشته. 

تغییر کلیدها تغییر موقعیت زندگیم را نشون میده. مدتی این کلید دوم مربوط به دفتری در یک کارخانه بوده ، گاهی دفتر کارم در یک اداره دولتی را باز میکرده، الان مجددا اتاقی از یک کارخانه  را، یزمانی هم تو دوران خدمت  کلید یه اسطبل! همراهی کلید خونه میکرده. مدتی هم کلید در آزمایشگاه شبیه سازی  پژوهشکده لیزر در دانشگاه شهیدبهشتی کلید کناردست کلید خونه مون بوده.  خوشحالم از رفتن بعضی کلیدها و در حسرت از دست دادن بعضی کلیدهام و بی تفاوتم در داشتن یا نداشتن بعضی از این کلیدها. کلیدها مشخصه اصلی هر مقطعی از زندگیم بوده اند و هستند. 

کلیدها هرکدومشون یه زندگی متفاوتند . هرکدوم جذابیت ها و در عین حال محدودیت هایی داشته اند (یا دارند). بعضی درآمدند بعضی هزینه، بعضی خنثی. بعضی یا انگیزه باز میشن برخی از روی اجبار.

خدایا میشه یروز بیاد  کلید دوم همراهم درب ..... را باز کنه. 


پ.ن: لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

  • ۱۴ تیر ۹۷ ، ۲۲:۳۷
  • سیدمحسن

هوالودود


زمانه "نیست در شهر نگاری که  دل از ما ببرد" گذشت و بویی از وصال می آید.

می گردیم و پیدا می کنیم نه، گشتیم و پیدا کردیم

تا خدا چه بخواهد

پ.ن : در جستجوی اهل دل

  • ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۲
  • سیدمحسن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۴
  • سیدمحسن

هوالهادی

خدایا شنیده ام ترا بندگانی است که ساکت کرده ایشان را خوف بدون آن که عاجز باشند از گفتن یا لال باشند 

بلکه ایشان هر گاه به خاطر آرند عظمت ترا  شکسته می شود زبان هایشان 

و کنده می شود دل هایشان و می رود عقل هایشان 

و مبهوت می شوند به جهت اعزاز و اجلال و اعظامت 

پس ایشان چنانند که هر وقت نظر کنیم به ایشان ایستاده گانند به عبادت ، ترسان و هراسان در بیم و اضطرابند 


خدایا پس منِ تازه کار کجای از ایشانم ؟

 آیا ندانستم که داناترین مردم به قدر ساکت ترین ایشانند 

و این که جاهل ترین مردم به قدر سخنگوترین ایشانند


پ.ن: از هیچ آفریده ندارم شکایتی      بر من هر آنچه می‌رسد، از خویش می‌رسد





  • ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۲۴
  • سیدمحسن

هوالهادی

  شباب عمر (دهه سوم ) به  دعای ندبه صبح های جمعه  گذشت 

                                                                               و شیب(دهه چهارم)، به دوری از دعا و ندبه و حضرت حجت

کتاب عمر و بندگی مرا فصل و باب، پیش و پس است


پ.ن2:
بارها زیر همه قول و قرارم زده ام    دستگیری تو هر بار تماشا دارد
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۱۳
  • سیدمحسن

هوالکافی

نظر استاد طاهرزاده را درباره پست تراز انقلاب جویا شدم:

سلام علیکم:  متن خوب و ارزشمندی بود. ما هم مثل همان جمله‌ای که از آقای دکتر داوری آوردید که می‌فرمایند: «انقلاب را دوست می‌دارم و سال‌ها فکر می‌کرد‌م که در انقلاب و با انقلاب است که شاید بتوان از نیست انگاری و ستمی که با نظم جهان عجین شده است، گذشت». به آینده‌ی انقلاب اسلامی شدیداً امیدواریم زیرا تنها از طریق انقلاب اسلامی است که می‌توان از نیست‌انگاری دوران و زندگیِ عرفی، به حیات قدسی و عالم معنا رجوع داشت. موفق باشید 


نظر میثم امیری:

سلام برادر
انشای تراز انقلاب شما چیزی برای گفتن نداشت و از بس نداشت به تکرار افتاد که من سخت مأیوسم از این جور نوشتن و ننشناختن. برای تمرین بد نیست سبک رهبری امام را با سبک رهبری آقا مقایسه کنید و متوجه شود که این دو، دو سبک متفاوت و در جاهایی متضاد هستند. نوشته شما نه زمان می فهمد، نه مکان، نه تعین و توصیه به حکمت متعالیه هم عام است و نا معلوم. متن بنویس، به شرطی که متن باشد. با من مخالف باشد ولی بتواند مخالف باشد
ارادت
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۰
  • سیدمحسن

 هوالهادی


  شباب عمر به دانش گذشت و شیب، به جهل

کتاب عمر مرا فصل و باب، پیش و پس است

پ.ن:امان از سیر معکوس
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۵۴
  • سیدمحسن

هوالرفیق

سرتاپا حسرتم  که چرا پس از سه دهه عمر  سه دقیقه با حضرت محبوب انس نگرفته ام هنوز همچنان

خدایا مرا از  قیام و قعود و سجود و رکوع چه سود اگر محبتت حاصلم نیاید


پ.ن:

جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۳۷
  • سیدمحسن

هوالکافی

مقدمه: از ریز مسائل انتخابات و بحث موشکافانه درباره مناظرات میگذرم. می گذرم از داشته ها و نداشته های این دولت و موافق و مخالفینش. میگذرم از رئیس جمهور قلدری که برای رأی آوردن اِبایی از قلب بعضی از واقعیت ها ندارد و میگذرم از رقیبان دولت که از انصاف در نقد دولت  خارج شده،  کلی شعار عجیب و غریب آماری می دهند و لابد اگر رأی بیاورند  پس از چهار سال، نتوانستنشان را به گردن دولت قبل خواهند انداخت. قصه تکراری دولت ها. مسئله من این ها نیست 

طرح دغدغه: مسئله ی مهم برای من نبودِ (نه کمبود) فردی ست که سالیانی شاگردی قرآن ، تاریخ و اخلاق را کرده باشد ، دستی در کار اجرایی دارد ، در شلوغی بحث های دنیوی خود و خدای خویش را گم نمی کند و پیوندش را با حق ابدا نمی گسلد.  پس از سی سال تهذیب نفس و مجاهده صلاحیت این پست را پیداکرده است  تا بدردی برای  انقلاب و ایران بخورد. مدیری که  با جاذبه ، جدیت و قاطعیت فراوان می تواند 100 نفر نخبه علمی ، سیاسی و اقتصادی را بعنوان وزرا ، معاونین و مشاورین خویش انتخاب و  مدیریت کند تا کارها اندکی به سامان برسد. سامانی بر اوضاع محرومین، اوضاع علم، تجارت سالم(نه کوبیدن بی جهت پولدار و سرمایه دار) و توزیع ثروت و...

شاکله:

کاندیدی که در تراز انقلاب باشد و در سطح توقع بنده ،در تمام سالیان عمر ندیدم هنوز همچنان

تراز انقلاب یعنی کاندیدی که متعهد شود خودش و تمامی وزرا حداکثر دو برابر پایه حقوق کارگری حقوق میگیرند. کسانی  خواهند گفت مگر می شود با این مقدار زندگی کرد؟ فقط با دومیلیون ؟ می گوییم همانگونه که سی میلیون از ملت، شما نیز. اگر اوضاع خوب باشد که رفاه  برای همه برقرار و در غیر صورت این فشار برای همه برقرار. چرا غیر این؟

از متن قرآن و سلوک حاکمان معصوم براحتی میتوان فهمید که هر کس مسئول شد زندگیش باید همسطح مردم عادی بلکه پایینتر  باشد و سخت گرفتنش بر خود و خانواده اش بیشتر. این قانون و تعهد مسئولیت در جمهوری اسلامی ست. پست و شهرت و رانتش را میخواهند اما تعهداتش را نه

تراز انقلاب فقط همسطح بودن حقوق و مزایای مدیران دولتی و مسئولین دیگر قوا با ملت نیست، بلکه پایینتر از متوسط جامعه بودن است. بله پایینتر

تراز انقلاب آن گونه که من از تفسیر قرآن ، تدبر در سیره معصومین ،صحیفه خمینی و دل رهبری می فهمم بالاتر قرار دادن حقوق کارگر و کارمند ساده از رئیس و وزیر ، معاون و مدیرکل است. با این اوصاف کسی کاندید پست و مقام هست آیا؟ جز خُلصی که آماده خدمت با تمام قوا به نظام و انقلاب و کشور و مردم باشد بدون هیچ چشمداشت. آیا کسی هست؟

تراز انقلاب یعنی پیوند با حق نه با دار و دسته و حزب و شخص

تراز انقلاب یعنی نقد عملکرد نه شخص و شخصیت

پیوند با حق یعنی اینکه اگر صوابی در رقبا دیدید بگویید حتی در مناظره ولو  به نفع رقیب و ضرر شما تمام شود چرا که مومن با حق و حقیقت عهد بسته است نه با هوای نفس و کوبیدن طرف به هر قیمتی. پیوند با حق یعنی اگر ضعفی در عملکرد خود و اطرافیان خود دیدیم اقرار کنیم. پیوند با حق و تراز انقلاب یعنی تشکیل دولتی که اعضای آن جز خدمت به مردم آنهم شبانه روزی و بی منت هیچ دغدغه دیگری در طی 4 سال حکومتشان نداشته باشند و مظلومیت و فقر دخترانشان را با "شغل شریف واردات" درمان نکنند.

تراز انقلاب یعنی مسئولیت ضمن محرومیت از تمامی مزایای عادی و فوق عادی عوام و خواص در تمام دوران مسئولیت و پس از آن

تراز انقلاب یعنی ماتم گرفتن فرزندان و اهل و عیال و اقوام با نوای "وای بر ما ، پدرمان(همسرمان، فامیلمان، فرزندمان) مدیرکل شد، وزیر و وکیل شد  و دیگر از حقوق عادی خودمون هم محروم یا در مضیقه. وامی به ما تعلق نمی گیرد، آنچنان مسافرتی نمی توانیم برویم، در دانشگاه برای گرفتن مدرک بهمون سخت تر می گیرند، همیشه تو هر صفی باید آخر وایسیم و...."

تراز انقلاب یعنی مسئول بدون یک روز و شب آرامش در تمام دوران مسئولیت.  کسی داوطلب هست؟

تراز انقلاب یعنی سپردن حکومت بعد از چند سال به دیگری با نوای "ایها الناس من خسته شدم داغون شدم پیر شدم زن و بچه ام کلافه شدند بگذارید سالیانی استراحت کنم تا فشار روحی و جسمی  4 سال کار در وزارتخانه ام  قدری کاسته شود". اینچنین کاندیدی هست آیا؟

 دولت تراز انقلاب یعنی  بمحض وزیر یا معاون وزیر شدن فردی،  تا هفت طایفه و نسلش محروم از رانت و امکانات ویژه دولتی، و نه  جیره خوار نظام شدن ، لابی گری و رانت، پدرسوخته بازی و بیمه عمر بابت یک دوره مسئول شدن.  آیا هست کسی به این تقوا؟ 

تراز انقلاب یعنی خرج نکردن از سیادت و شال سبز و اهل بیت برای رای آوردن

تراز انقلاب یعنی 20بار هر بار بنحوی و با اصرار کاندید نشدن (رسیدن به حکومت با التماس)

تراز انقلاب یعنی خسته و کسل و پوششی نبودن

تراز انقلابِ خمینی سیاستمداران قدرت طلبی نمی خواهد که حوادث فردا و یک ماه و یکسال و چهارسال آینده را "براحتی" پیش بینی می کنند و "براحتی" طرح و وعده در می اندازند اما  بعد "براحتی" دلایلی بیاورند که چرا نشد و اتفاق نیفتاد1

تراز انقلاب یعنی نه به دولتمردان ساکن در خانه های میلیاردی بالای شهر که با کمال افتخار اعلام می کنند "حقوق ما کمتر از 12 میلیون است". وای به حال  انقلابِ محرومین با این دولتمردانش

تراز انقلاب یعنی نه به دولتمردانی که جت اسکی و آموش تفریحی خلبانی فرزندانشان ترک نمی شود

مسئول تراز انقلاب یعنی شهید صیاد که وقتی با تلفن محل کار  تماس شخصی می گرفت می سپرد از حقوقش کم کنند

تراز انقلاب یعنی وزیر با  پایه حقوق کارگری و شبانه روز کار کردن

 آیا داوطلبی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری هست هنوز همچنان؟


1: قسمتهایی از یک جمله منتسب به چرچیل

پ.ن:  متن سختگیرانه توصیف خواهد شد از بس دوریم از.... بماند

پ.ن 2:

عبداله جوادی:حضرت فرمود چرا در جایی که مسئولیت آنجا به عهده تو سپرده شده بود حضور نداشتی و چرا مواظب نبودی چه کسی میخواهد غارت کند؟  تو چرا حوزه استحفاظی خودت را ترک کردی رفتی جای دیگر کار آنها را انجام بدهی در حالی که آنجا برای خودشمسئول دارد. اینها را به کمیل فرمود، با اینکه کمیل از اصحاب خاص حضرت بود. فرمود شانه و دوش قوی نداشتی که این بار را به دوش بکشی آن دوش قوی این بار را می کشد، این بار مسئولیت را رها کردی و رفتی، این رابه کمیل میگوید! حالا این حرفها حرفهای روز هم هست! به مسئولین ما هم همین حرفها را فرمود. وقتی نیرومند نبودی کسی از پهلوی تو هیمنه ای احساس نمیکند! هیبتی نداری که درآن بترسند. تو نه حق مردم را اَدا کردی نه حق رهبر را ادا کردی، نه حق امیر را ادا کردی نه حق مصر را ادا کردی این نقدهای وجود مبارک حضرت امیر است نسبت به کمیل. بنابراین اگر کسی اهل دعای کمیل بود دلیل نیست که او بتواند کشور را خوب اداره کند و حوزه استحفاظیاش را خوب اداره کند! دعای کمیل، ضروری و نافع است، اما برای کسی که بخواهد مسلح بشود مدیریت هم حتمی است. یعنی داشتن قدرت و توانایی مدیریت در پذیرش مسئولیت ها ضروری است

پ.ن3: مسئولین نظام ما از تفکر خمینی و رهبری 200 سال عقبند 
پ.ن4: کاش مسئولین نظام قبل ار پست و مسئولیت یک دوره حکمت متعالیه می خواندند
پ.ن5: کاش مسئولین نظام قبل ، حین و بعد پست گرفتنشان با "مناجات" مانوس بودند تا محبت دنیا اینجوری خودشان و حوزه تحت نظارتشان را نابود نکند
پ.ن6: احراز صلاحیت پست دولتی در هیچ نظام و کشوری به اندازه ایران سخت نیست بدلایل ارزشهای الهی و جهت توحیدی انقلاب
پ.ن7: رضا داوری اردکانی: من هم چنانکه میدانید انقلاب را دوست میدارم و سالها فکر میکرده ام که در انقلاب و با انقلاب است که شاید بتوان از نیست انگاری و ستمی که با نظم جهان عجین شده است، گذشت

پ.ن8:من از "انقلاب" برای رهایی از نیستی های مدرنیته ناامید نیستم هنوز همچنان
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۴۰
  • سیدمحسن

هوالکافی

خدایا بعد نماز عصر  فکر بر استیصال همه جانبه خودم میکردم

ندایی درونم با قاطعیت گفت:

خدایا تو خدایی خود را کرده ای و میکنی همچنان هنوز (و همیشه )

من بندگی خود را نکرده ام و نمی کنم همچنان هنوز 

مسئله اینست

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۱
  • سیدمحسن

هوالکافی

خدایا کی بر من رسد  که بساط معاشرت با غیر اهل علم را بکل برچینم

خدایا کی شود که هیچگاه در راه مطالعه و تفکر دلسرد و خسته نشوم

خدایا کی رسد زمان بستن پرونده مطالعه 40-50 کتبی که از سالها  پیش آن ها را گشودم

خدایا  کی شود که شوق مطالعه و بندگی مرا بنحوی فراگیرد که هیچ جاذبه ای از دنیا آن را نشکند

خدایا کی شود که مطالعه، تفکر و عمل در من به بالانس برسد


پ.ن:

خدایا کی شود که:

همه غم های جهان هیچ اثر می نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم



  • ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۰۸
  • سیدمحسن

هوالاخر

تو خواهی مرد. دوستان و اطرافیانت نیز. آشنایان و همسایگانت نیز.

اِبایی ندارم  محض تبرک نامی ببرم از بعضی دوستان که یقینا خواهند مرد.

بصراحت می گویم امید می میرد. با اون همه علم.   جواد  و روح اله و سردار  نیز. 

مصطفا هم با دنیایی از غرور بسادگی خواهد مرد. حیف

 کسی هست که شک داشته باشه علی آقا، آقاعلی و علی  می میرند. ها؟  همچنین زکریا و  مهدی و آقاحسن وفرهاد و  محمد و مجید و رضا و حسین و مصطفی و امیر و امین و  سعید و اسمعیل....   افسوس

 شیخ داوود تو نیز قطعا می میری! حواست هست؟ آقامحسن درسته کلی برنامه برای تحول در زندگیت داری اما فکر کنم! حتما! خواهی مرد پس بجنب.

 هادی جان کتاباتو زود تمومشون کن چرا که مردنت نزدیکه. بفرض صد سال دیگه یا بیشتر،حقیقتا مجالی نیست.

  صد البته اسامی دوستانی که قراره یک به یک به نوبت بمیرند بیش از این هاست. 

من روزهایی را می بینم که هیچکدوم از 50-60 نفر از رفقایی که رازهایی از زندگیشون را با من درمیان گذاشتند   زنده نیستن، حتی یک نفرشون. هیچکدوم. چه جالب. 

 همه کسانی که می شناسم صد سال دیگر نخواهند بود، انگار هرگز نبوده اند . زمین تا صد سال دیگر بدون "فعلی ها"   بیخیال  به چرخیدنش دور خود و  خورشید ادامه خواهد داد. ساکنانی جدید که  جایگزین  فعلی ها خواهند شد. 

زمانه ای در پیش روی آینده ماست که اثری از رفیق و شریک و دوست و همکلاسی و رئیس و مرئوس نخواهد بود. 

آخ که  دلم برای دوستان شفیقی که یک به یک خواهند مرد حسابی تنگ خواهد شد.

راستی چجور بهتون بگم روم نمشه دلخورنشیدا اما اطرافیانتان اعم از.... نیز....

این "مردن ها" از فردا شایدم از همین امروز شروع خواهد شد و نهایت تا 70-80 سال دیگه ادامه خواهد داشت. این زمان برای مردن همه مون کفایت می کند. اندکی بیشتر یا کمتر نتیجتا  روزگار دورانی را ببیند که اثری از  خواننده این متن در آن نباشد. چه بد

راستی با کمال تاسف  همه معشوقه هایتان نیز خواهند مرد. نامزدهایتان و..... نیز.....


پ.ن: کسی که متولد شده و زندگی کرده و تکلیف را دیده هرگز نخواهد مرد و همیشه باقیست. حیات ابدی ست منتها در نشئه ای دیگر.

پ.ن2: من نیز خواهم مرد منتها ترجیحا  بعد همه دوستان!!! حالا!

پ.ن3: ایده نوشتن این متن فاخر! از خواندن مقاله  نویسنده ای که اشاره ای به مردن یکی از دوستانش کرده بود بذهنم رسید. 

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۱
  • سیدمحسن

هوالرئوف

صبح برای 4-5 نفر از دوستان نوشتم:

"با سلام و احترام و عرض ادب و اظهار تواضع"

اندکی بعد برای هرکدام که جواب دادند نوشتم:

"به پیشگاه حضرت حجت، پیامک ادامه داشت"!


و اما جواب ها:

  • سلام خداراشکر  رجب و توصیه ها اثر کرد
  • و سلام علیکم
  • درود و التماس دعا
  • با سلام و اظهار نگرانی  از سلامتیت بخاطر این تواضع عجیب

پ.ن: و از این دست زیاد است
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۴
  • سیدمحسن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۴۱
  • سیدمحسن

هوالتواب

خدایا از خیابانی می گذشتم نوای "یا من أرجوه" را شنیدم

پرسیدم ....     پاسخم گفتند "گویا" ماه رجب شده

خدایا می گویمت  "شاید" ماه رجب شده  

خدایا می خوانمت که اگر  "حقیقتا" ماه رجبه کمکم کن  "شاید" اعمالم را درست کنم  "شاید" با تو آشتی کنم "شاید" سر سفره تو بنشینم


پ.ن: ماه رجب

پ.ن2: بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قال است   من و درس عشق ای دل! که تمام وجد و حال است

  • ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۰۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

سال 90  این دلنوشته را  حین مسافرت به جنوب نوشتم:



به نام شاهدی که خود حاکم است . شلمچه جمعه 90/01/19 (عصر)

خداوندا همه چیز تویی و غیر از تو همه هیچ. خدایا همه هیچ، تو همه.

اینجا که من آمده ام

اوایل بی اعتقاد بودم. گذشت و به کم اعتقادی رسیدم! آمدم تا از نزدیک ببینم، معتقد شدم، برگشتم و در هجمه و شبهه پراکنی مومن جاهل و بی بصیرت و روشنفکر بی ایمان دوباره ...، مجددا آمدم. اعتقادم بیشتر و بیشتر شد. دیدم و شنیدم آنچه را که باید سالها پیش می دیدم و می شنیدم. ولی هرچه بود و گذشت به لطف قادر متعال و با عنایت فرمانده و صاحب اصلی این جببه ها الان دیگر در یقین هستم. خدایا شکرت. من هرچند عاصی و مذنب و عادت زده و روسیاه اما معتقدم به این مکتب، به این راه، به این جبهه، به این رهبر، به این روش از سلوک و دیگر به هیچ قیمتی از این اعتقادم برنخواهم گشت. اعتقادی که پس از ساعتها مطالعه و روزها تحقیق و کنکاش برایم حاصل شده است. اعتقادی که نه از سَر احساسی شدن باشد تا موقتی باشد بلکه از روی تعمق و تفقه و اندیشه در خلوت هایم بدست آوردم. خدایا شکرت

و اما اینجا که من آمده ام ، این خاکها را که من می بینم و می بویم ، این آسمان را این آبها را این سنگر و ...؟؟؟ و مناطق عملیاتی را و با خود می اندیشم که گویی اینجا را از روز ازل برگزیده اند از این جهت که راه پرپیچ وخم سلوک الی الله را یک شبه محقق کند،  یک روزه عارف بسازد و یک ساعته چشم ها را باز کند و در یک لحظه معامله ای فوق العاده ارزشمند و سودآور و شیرین را رقم بزند. جان در برابر وصال یار. این زمین خون می گیرد و شراب بهشتی طهور تحویل می دهد

و اما کاروان راهیان نور و برای مثل منی راهیان افسوس و حسرت و ندامت. راهیان بسوی جوانانی هم سن و سال خودم و شرمنده شدن و برگشتن. وَه چه غوغایی کردند این ها. به قول تو سیدمرتضی شماها یافتید آنچه را که دیگران نیافتند. شهداء و ما الشهدا و ماأدرئک الشهداء، و من و همسالانم چه می دانیم و چه می فهمیم که شهید کیست؟ چیست؟ چه کرد؟ الان کچاست؟ چه می کند؟ چه صولتی ، چه شوکتی، چه اعتباری. از هرچه بگذرم این نکته که جبران بی وفایی کوفیان کردید و حسین زمان را بی هیچ منت و اجباری ، بی آنکه (....خوانا نبود) تحمیل کنند یاری کردید قلبم را صفا میدهد و خیالم را بابت آینده آسوده تر. خدایا شکرت. خدایا تورا شکر که یگانه ابرمرد تاریخ عصر غیبت کبری، اولیاء مسلم خدا، حجت خدا بر روی زمین (به تعبیر آن مرجع تقلید) ، عارف عامل عالم ربانی، انسان کامل حضرت روح الله خمینی کبیر با تربیت این شهدا دل علی و فاطمه را دست آورد و لبخندی بر لبان علمدار کربلا بعد از قرن ها نهاد. شهدا حضرت حجت را اندکی از این غربت  بیرون آوردند. خدایا شکرت. 

با خود می اندیشم که چند درصد از هموطنانم بخصوص نوجوان و جوان از آنها، از آنچه بر هم سن و سالانشان در انیجا گذشته مطلعند. با خود می اندیشم که چه شد و چه گذشت برما که 20 سال از اتمام جنگ گذشت اما هنوز معارف ناب آن آنچنان که باید دست بدست نشده و چقدر ناگفته ها که خدا داند و بس. مگر نه این است که این معارف به تحقیق معرفی اسلام ناب محمدی و نتایج شگرف آن است و برگ زرینی بر معارف حق اهل بیت. مگر نه این است که این دستاوردها که در پرتو ولایت و توسل به امامان معصوم بدست آمده ، ننگ و رسوایی داعیه داران اسلام و مسلمانی از نوع آمریکایی آن را در پی خواهد داشت. پس چرا...؟ افسوس و صد افسوس. 

اینجا که من آمده ام ..اینجا که من آمده ام بر سر هموطنانم پیر و جوان زن ومرد چه ها آمده است. واعجبا که می شنوم اینجا جوانان را سربریدند!! بعضی را زنده زنده سوزاندند!، خیلی ها تکه تکه شدند و پودر  شدند و خاکسترشان را نیز باد با خود برد، بعضی از تشنگی هلاک شدند! بعضی در آب تیر خوردند و غرق شدند و برای آنکه عملیات لو نرود حتی دست و پا نزدند و این از قدرت روح و نهایت کارمرد معرفت نفس است، اگر بفهمم. و چقدر تاسف بار است وقتی مقایسه می کنم که از بهترین جوانان این مرز و بوم ، بهترین روزها و هفته ها و ماه های زندگی شان را با گذشتن از زن و فرزند و خانواده در این بیابان ها ، دشت ها و آّب ها و هورها  سر کردند و من و دوستانم (اغلب) زحمت دوسه روز آمدن و زیارت شان را به خود نمی دهیم. یا اینکه آمده ایم و دائم نق می زنیم. حمید و مهدی که از من پاک تر بودند، ابرهیم  که از من زیباتر بود، زین الدین که خیلی باسوادتر بود، مصطفی که در بهترین دانشگاه امریکا تحصیل کرده بود، توسلیان و عاصی زاده که خوش قدوقامت تر بودند، شهید نکویی که بهترین رزمی کار بود، فلان و فلان که رتبه برتر کنکور بودند،....پس مارا چه می شود؟

ادامه دارد

منظور از اینجا در تمام متن ، جبه های عملیاتی جنگ، پشتیبانی، شهرهای اشغال شده در اوایل جنگ و تمام جاهایی که خون شهید ریخته شده ولو یک نفر از آن ها. 


  • ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۵۵
  • سیدمحسن

هوالحکیم

بهار آمد به صحرا و در و دشت

"جوانی" هم بهاری بود و بگذشت


پ.ن: قسمتی از پیام نوروزی من برای تبریک به دوستان بود. بزرگی از دوستان که حدودا 50 مرتبه خورشید را دور زده در جواب بلافاصله پیامک کرد:

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم 

 هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم


  • ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۴۴
  • سیدمحسن

هوالکافی

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد

پ.ن:

سخن‌ها دارم از دست تو در دل

ولیکن در حضورت بی زبانم

  • ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۵۳
  • سیدمحسن
هوالمحبوب

عاشق شده‌ام بر تو تدبیر چه فرمایی
از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟
زین سان که منم بی تو دور از تو مبادا کس
نه دسترسی بر تو نه بی تو شکیبایی

  • ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۴۵
  • سیدمحسن

هوالکافی:


گفتاری از  "امید" چند ماه پیش در یک چت دوستانه:


خوب طبعا همه فک میکنن راهی که خودشون میگن درسته(جزم اندیشی) یا حداقل درستر از بقیه هستش

اگه غیر این باشه که کسی اصلا کسی به عقیده و روشی معتقد نمیشه

اما خب به نظر من مرز تعصب و دفاع عقلانی اینکه اولا در قدم اول من مفهوم صحیحی از درستی رو داشته باشم

یعنی اولویت اصلی تو هر عقیده ای چیه؟ باید معلوم شه و روش رسیدن به اون  اولویت چیه؟ در قدم بعدی معلوم بشه

برای درک اون درستی هم به نظرم باید از تمام ظرفیت ادراکات بشر استفاده شه(وحی و عقل و عرفان و علم)

بعد با در نظر گرفتن اولویتها با توجه به چهار پایه معرفتی ممکن پیش رفت این به نظر من میشه عدم تعصب


البته تعصب ویژگی هایی هم داره که معلوم میکنه کی متعصبه و کی نیست:

یکیش عدم تحمل مخالف در جامعه است

عدم توجه به محتوای استدلال طرف مقابله

استفاده از روشهای خطابی و جدلی به جای روش برهانی

قضاوت عجولانه

عصبانیت و از کوره در رفتن

عدم توجه به واقعیتهای اهم و مهم و اولویت بندی مراتب اونها

عدم سنجش عواقب امور

عدم بینش جامع درباره نتایج

جزئی نگری و استخراج نتایج کلی از مشاهدات جزئی(خیلی مهمه)

بد دهنی و برچسب زنی


البته همه دوست دارن خودشون رو متعصب ندونن و منطقی بدونن

اما واقعیت اینه که همه تا حدی تعصب دارن

هر چه کفه تعصب سبکتر و کفه آزاد اندیشی بیشتر شه انسان متعالی تر میشه

مثل علامه طباطبایی که به قول هانری کرین آزاداندیش تر از او در عالم وجود ندارد


پ.ن: 

1:حین بحثی با  یک دهه هفتادی محکوم شدم به "تعصب" و امید را به بحث کشوندم و او با طرح این سوال که "راستی مرز تعصب و دفاع عقلانی چیه" خود به جواب نشست.

2: انتهای چت برایش نوشتم: بهترین مطلبی بود که این روزها بلکه ماهها  خوند

3: گاهی فکر میکنم این روزها گویا یجور پلورالیزم سیاسی دینی فرهنگی برقراره، بیشتر که فکر می کنم می بینم تقریبا همه تاریخ همین جوره بوده و هیچ وقت آدمیان یکدست نبوده اند.  دلایل تاریخی دقیقی برای این همه اختلاف می توان یافت.


  • ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۵
  • سیدمحسن

هوالکافی

چندی پیش دوستی با ارسال کلیپی از سیدحسن آقا میری نظرمو خواست:

نوشتم:

من سخنان اقا میری را کامل نخونده و نشنیدم و نمی توانم قضاوت کلی بکنم. مگر اینکه دقیقا یک چیزی را مشخص کنیم  و نظرمون را دربارش بگیم(موضوع مشخصی از حرفای ایشان) 

اما بگمانم حرفای درست زیادی داره که از خیلی وقت پیش روحانیت خواب زده باید مگفت و تذکر مداد. طبیعی ست سنت گراهای اصولی متعصب با یکدست روایات ضعیف یا درست اما با تفسیر غلط جلوی انتقاد بر هیئات و عزاداری و رسم های متدوال بایستند و علیه او جبهه. این حرفم دلیل بر پذیرش حرف هر منتقدی نیست البته. 

درباره اون کلیپ ارسالیت خوب حرفای درستی ست و از دل حماسه عاشورا و زیارت عاشورا نکته اخلاقی و تربیتی برای اصلاح جامعه داره بیرون میکشه که البته این برای خواص و اهل مطالعه محرز بود و اصلا تازگی نداره و هیچکدوم جا نخوردیم از این حرفا اما برای مردمی که هرگز قران را تعمق نمی کنند و در روایات اندیشه نمی کنند و اهل انس با مطالعه و خلوت نیستند و جلوت زده و احساسی و تقلیدی هستند بسیار خوب و موثر میتونه باشه.مردمی که به قول ایشون نشستن تو بهشت به خیال خودشون و دارن عاملین شهادت حسین بن علی را سرزنش و لعن مکنن اما به صفات اخلاقی کشندگان حسین دقتی نمی کنن و اصلا دیدشون به عزاداری و این قیام خالی از دو نکته مهم است1 ایستادگی در برابر ظلم طاغوت زمانه و حمایت از متدینین و رعمای شیعی که بتنهایی دربرابر ظلم استکبار ایستادن 2 نگاهی به خود از متن کتاب دین و حماسه مذهب و مرام ائمه برای اصلاح.   

مردمی که عزاداری مکنن اما از این دو نکته غافلن باید با امثال این سخنرانی ها بیداربشن

  • ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۰۳:۰۰
  • سیدمحسن

هوالرحیم


ایمن ز ملال ساعتی خواهم و نیست  از علم و عمل بضاعتی خواهم و نیست

  • ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۱
  • سیدمحسن

هوالکافی

ازش خواستم که درباره دوسه خط اول جملات استاد توضیحی برام بده. گزیده ای از صحبتهایی که امید طی یک  چت چند شب پیش بین ساعت 12 تا دو ونیم بامداد بهم گفت را اینجا می آورم که حاوی نکاتی مهم و ازنده ای ست .

استاد طاهرزاده: آن‌چه باید سخت بدان توجه داشت عدمِ فهم فلسفه‌ی غرب در بستر فلسفه‌ی اسلامی است وگرنه ما کانت و هگل و هایدگر را نخواهیم فهمید، بلکه جناب ملاصدرا را در کانت و هگل و هایدگر جستجو می‌کنیم؛ کاری که مرحوم شهید مطهری انجام دادند. در حالی‌که فلسفه‌ی اسلامی تنها تفکر نیست تا همه‌ی تفکرها با آن سنجیده شود. کانت و هگل و هایدگر خودْ هرکدام یک تفکراند و تنها باید با آن نوع فکر، آن فلسفه‌ها را فهمید تا در دنیایی وسیع‌تر تفکر کنیم و متأسفانه هنوز این کار در محافل علمی ما صورت نگرفته است. لذا یا صدرایی فکر می‌کنیم بدون فهمِ فیلسوف غربی، و یا مثل بعضی از اساتید محترم دانشگاه، کانتی و هگلی فکر می‌کنیم، بدون این‌که متوجه باشیم تفکرِ تاریخی ما و ریشه‌ی وجود ما در تفکر فلسفه‌ی اسلامی معناهای ظریفی دارد. به قول دکتر داوری در کتاب «گاهِ خِرد» صفحه‌ی 182 : «تفسیر جهان کنونی هم از عهده‌ی فلسفه‌های گذشته بر نمی‌آید، چنان‌که مثلاً ارسطو نمی‌تواند ماهیت جهان سرمایه‌داری را به ما بگوید. معنای این جهان را باید در آثار فیلسوفان و صاحب‌نظران عصر جدید - تا حدی که ممکن است - شناخت، اما فلسفه - هر فلسفه‌ای که باشد - اگر درست درک شود، متضمن درس تفکر است. ما از فلسفه‌ی اسلامی هم درس تفکر می‌آموزیم و هم وجود خود را اندکی در آن باز می‌شناسیم. ما به قول شاعر مانند علف‌هایی که بر حسب تصادف در کنار جوی رسته باشد نیستیم، بلکه به تاریخی تعلق داریم که دوران آن به یک اعتبار به‌سر آمده و جای آن را تجدد و تجددمآبی گرفته است. ما اگر بتوانیم حدود فلسفه‌ی اسلامی یا فلسفه‌ی عالم اسلام را بازشناسیم، تاریخ خود را شناخته‌ایم»



امید: تو عدم فهم درست فلسفه غرب یه مطلبی از یکی از استادمون و همچنین از استاد دینانی شنیده بودم که

  • ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۱۳
  • سیدمحسن
هوالجمیل

کاری ندارم کجایی؟ چه می کنی؟
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
قیصر

  • ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۵۳
  • سیدمحسن

هوالکافی

راه می رویم، خسته شدیم می دویم


پ.ن: لیس للانسان الا ماسعی

- عبارت اصلی در یک کتاب: راه برو، خسته شدی بدو

  • ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۴۴
  • سیدمحسن

هوالکافی

مطالعه و بیش از آن فکر کردن زحمت داره و بی تفکر تنبله. تفکر مستلزم صرف انرژیست

( برداشتی از یک بحث تفسیری )


پ.ن:
 1:به تعبیر یکی از ناموران: مطالعه کتاب یعنی تبدیل ساعت‌های ملالت‌بار به ساعات لذت بخش 
2:مطالعه وقتی اثر داره که پشتش فکر باشه و تحلیل . یک کتاب مفید را از اول تا آخر بخوانیم بهتر و موثرتر از هزار ساعت مطالب ظاهرا مفید اما پراکنده تلگرام
3:مطالعه سخت تر از فراغت، تفکر سخت تر از مطالعه، نتیجه گیری و ترسیم راهبرد سخت تر از همه این ها
4: مطالعه آسان نیست اما حداقل میشه جایگزین ساعتی از غم و غصه و بعضا افکار نگران کننده و مایوسانه باشه، پس چرا که نه؟
5: بنظرم مطالعه می تواند درمان یا مُسکنی برای درد، غم، فراغت، شلوغی ذهن، پریشانی روح و حتی بیماری جسمی باشه، چرا که نه؟ 
6: آنجا که نوشیدنی و آمیزش و تریاک برای آرامش کارگر نیفتد، مطالعه شاید.

  • ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۱
  • سیدمحسن

 هوالکافی                     

همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد                       

اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی                                        

  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۳
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

علی جان من مستعد عشق تو بودم منتها در راه تو استقامت نداشتم

توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
نظر کنند که در کوی ما گدایی هست


پ ن: چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست   که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۳
  • سیدمحسن

هوالهادی

خدایا من تا قبل 20 و سه چهارسالگیم تمام لوازم تئوری ایمان و موفقیت را تحصیل کردم اما هم اکنونم به کسی می ماند که  نه ذره ای از انسانیت را  می داند نه ایمان را نه موفقیت را.... خدایا....

خدایا کسی را بمانند خود ندیدم با و بی همه چیز

پ.ن1: محمد شجاعی: این فردا که شما حواله می دهید نیست در عالم، همش امروز است

2: سال از پی سال آموختم و اندوختم بی هیچ اندوخته ای!


  • ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۵
  • سیدمحسن

هوالاخر

 إِنَّا للّه (چه بفهمیم چه نفهمیم)  وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ (چه بخواهیم چه نخواهیم)


پ.ن:

تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام

  • ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۰
  • سیدمحسن

هوالغفور

خدایا منم از جمله"إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا" و صبح " ثُمَّ کَفَرُوا" و شب" ثُمَّ آمَنُوا" و مجددا روز بعد " ثُمَّ کَفَرُوا" اما نمی خواهم ادامه بدهم تا بشوم از " ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْرًا" چرا که "لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ"

پ.ن: خدایا من همانم که به اهدافم عشق می ورزیدم اما  فقط نتایج اهداف بزرگ زندگیم را دوست داشتم نه روند و زحمات رسیدن به آن نتایج را، این چنین شد که جوانیم را درحسرت اهداف ترسیم شده قبل بیست سالگیم گذراندم و رسیدم به انتهای عمر بی هیچ دستاورد.
 خدایا این منم، هیچ و پوچ...

  • ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۹
  • سیدمحسن

هوالهادی


حضرت علی : و لاتکن ....(نباش از کسانی که):


 یَنْهى وَ لا  یَنْتَهى، 

دیگران را نهی می کند اما نهی از دیگران را نمی پذیرد


وَ یَأْمُرُ بِما لایَأْتى

به آنچه خود به جا نمى آورد دستور مى دهد


پ.ن:

کی بود در راه عشق آسودگی؟ 

تا نسازی بر خود آسایش حرام   کی توانی زد به راه عشق، گام؟

  • ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۵
  • سیدمحسن

هوالتواب

خدایا قرارمون بود دستم در کار، دلم با تو باشد اما مرا سالیانی ست که نه دستی در کار نه دلی با یار.


پ.ن:

1:حسن حسن زاده: (باید) دست در کار و دل با یار باشد

2: گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من     مهر از دلم چگونه توانی که برکنی

  • ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۹
  • سیدمحسن

هوالغفور

گاهی از بدی اعمال خویش و شدت تسویف و کمی همت و نقصان اعمال، همه وجودم را یاس فرا می گیرد

اما...

اما امشب یادم اومد از ماه رجب 

سرتاسر امید و آرزو و انگیزه شدم

پ.ن:خدایا کمک کن تو این چند ماه مونده تا ماه رجب اعمالم را درست کنم با تو آشتی کنم سر سفره تو بنشینم با گناه وداع کنم ....

  • ۲۴ دی ۹۵ ، ۰۲:۱۶
  • سیدمحسن
هوالغفور

خدایا اگر بنا بر بندگی ندارم جانم را بگیر

پ.ن: 

عهدهای شکسته را چه طریق چاره هم توبتست و شعابی
به در بی‌نیاز نتوان رفت جز به مستغفری و اوابی
  • ۲۱ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۲
  • سیدمحسن

هوالهادی

حضرت علی : و لاتکن ....(نباش از کسانی که):

یَقُولُ فِى الدُّنْیا بِقَوْلِ الزّاهِدینَ، 

در دنیا مثل زاهدین حرف می زند


وَ یَعْمَلُ فیها بِعَمَلِ الرّاغِبینَ

و مثل راغبین عمل می کند


پ.ن: سخنش درباره دنیا سخن زاهدان، و عملش عمل راغبان است.


  • ۰۸ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۲
  • سیدمحسن

هوالهادی

حضرت علی : و لاتکن ....(نباش از کسانی که):

مِمَّنْ یَرْجُو  الاْخِرَةَ بِغَیْرِ الْعَمَلِ

بدون عمل امید به آخرت دارد


 وَ یُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ

توبه را با آرزوهایی طولانی به تاخیر می اندازد

  • ۰۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۱
  • سیدمحسن

هوالهادی

حضرت علی : و لاتکن ....(نباش از کسانی که):

یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ یَعْتَبِرُ، 

 عبرت را بیان مى کند ولى خود عبرت نمى گیرد، 


وَیُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَلاَ یَتَّعِظُ

در پند دادن مبالغه  نماید ولى خود پند نگیرد،


 فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ

 به گفتار مى نازد، و به عمل کمتر مى پردازد.


پ.ن: خودم را چند شب پیش بعد 70 سال زندگی یافتم. انگار علی بن ابیطالب این حکمت(150 ) را برای من گفته و بس.

  • ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۱
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

ای طبیبی که بدنبال مریضت میروی

پ.ن: "طبیب دوّار بطبّه"

  • ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۹:۱۱
  • سیدمحسن

هوالرفیق


بی حاصلست یارا اوقات زندگانی    الا دمی که یاری با همدمی برآرد


  • ۱۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۷
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

دانی که از آدمی چه ماند پس مرگ    عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

  • ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۱:۱۲
  • سیدمحسن

هوالرقیب

اگر من رئیس قوه قضاییه بودم:

با سلام و احترام خدمت اون دو تا نماینده ای که مسئله بررسی حسابهای بنده را مطرح کردند. تشکر ویژه دارم از این ها که مقدمه شفاف سازی بنده را فراهم کردند.  از خداوند طلب توبه دارم از رهبری عذرخواهم و شرمنده مردمم که خودم زودتر به این فکر نیفتادم

همانطور که می بینید اینها فیش های حقوقی بنده هست. فلان و فلان جا هم این ها همه ثبت شده. یک حساب هم بنام قوه قضاییه هست و با اجازه برداشت بنام من. اون حساب با اذن رهبری ست برا فلان و فلان خرج و هزینه  زن و بچه ام نمیشه. ریز کارکرد اون حساب و هزینه های مربوط به اون را مشاهده می فرمایید. بنده از رئیس مجلس و اون نماینده ها گله ای ندارم. از رئیس جمهور نیز. طرفداران نادان بنده هوچی گری دراوردند. اون اصلاح طلب دزد و یا اصولگرای منفعت طلبی که حقوق صدها میلیونی دریافت کرده نیز حسابش سرجاش و داره کاملا بررسی مشه. خیالتون راحت. اول از من شروع کنید وقتی به پاکدستی بنده اطمینان پیدا کردید به حساب خواص دزد بجهت رفاه عوام هم خواهیم رسید

با تشکر

  • ۰۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۹
  • سیدمحسن
هوالهادی

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم 
                                                       به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
  • ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۹
  • سیدمحسن

هوالقادر

همیشه روایتی از حضرت مهربانی ها  تو ذهنم موج میزد(سرزنش گر نمیرد تا به آنچه سرزنش میکرده مبتلا شود). به هادی میگفتم چکنم که عمری پراید را به باد تمسخر گرفته ام ، حال چگونه زیر بار خرید پراید بروم.من که عمری مصطفاا را بخاطر پرایدش سرزنش می کردم و میگفتمش "با پراید دنبال من نیا که جایی برویم. با موتورت بیا با پرایدت نه.  من کسر شان خودم میدانم پراید سوار شوم. پراید شد ماشین؟" به دیگران گاهی می گفتم  من اسب و قاطر داخل اسطبل را بر پراید ترجیح.  


زمانیکه پول نیست و از خرید 206 و 405 مدل پایین هم به توصیه اکید رفیق و فامیل بر حذر داشته می شوی و یک ماه مدام درگیر دیدن ماشین های متفاوت و سر به بنگاه های سرتاسر یزد زدن...

 وقتی پول قرض و وام اندک است  و میخواهی پراید نخری و چاره ای جز خرید پراید نیست چه باید بکنی؟ پرایدی که پراید نیست


و خداوند "هاچ بک1"  را آفرید

111:1

  • ۰۴ آبان ۹۵ ، ۰۰:۴۲
  • سیدمحسن

هوال...

خدایا دیگه نمیخواد کمکم کنی تو این چند ماه گذشته از ماه رجب  که اعمالم را درست کنم با تو آشتی کنم  سر سفره تو بنشینم. نمیخواد . نمیشه. نمیخوای. نمیخوام    والسلام

پ.ن: تسویف مرا نابود کرد

2: ...این فردا که من حواله می دادم نبود در عالم

همش امروز بود  و من همیشه در فردا بودم یعنی در نیستی. 

  • ۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۱:۳۴
  • سیدمحسن

هوالکافی

چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه   

 تشخیص کرده ایم  و مداوا مقرر است

پ.ن:

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب 

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است



  • ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۶
  • سیدمحسن

هوالرفیق

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است

  • ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۰
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

از میلاد که دیروز از سفر کربلا برگشته پرسیدم چی شد؟

گفت تو صحن و سرای حرم حضرت علی سلامتو به مولا رسوندم

گفتم خوب! فقط همین؟ پیغام منو قرار نبود بگی؟

گفت نه اونو نتونسم بگم. نمی دونم چرا نگفته؟ روش نشده؟ حیا کرده یا هرچی دیگه

من فقط خواسته بودم بگه"سیدمحسن سلام رسونده گفته دنیا اینجور نمی مونه" فقط همین

بله دنیا اینجوری قرار نیس بمونه

تمام

  • ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۱۳
  • سیدمحسن
هوالحبیب
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم   که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
  • ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۱
  • سیدمحسن

هوالکافی

بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید

  • ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۴۶
  • سیدمحسن