...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

هوالمحبوب

گاهی وقتا فکر می کنم می بینم سخت گیری هایت عاقلانه است، اصلا مگه میشه از شاگرد عقل کل و فرزند ختم رسل کاری غیر عاقلانه سر بزند؛ هیهات. سخت می گیری تا پیروانت بالا بیایند. پایین آمدنت که دردی از ما دوا نمی کرد. ما باید خودمون را بالا بکشیم تا بفهمیم تو را. اما من و سه دهه عمر و بی صبری هنوز. 


علی جان همه دوری ما از شروعم بود گناه کردن را. والا سخته گناه نکردنم تو این وانفسا، اما قبول  محال نیست من نتوانستم، دعوایی نیست.


  • ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۰۴
  • سیدمحسن

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم

دیگر بس است... این همه تکرارها بس است

29نفر

  • ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۵۵
  • سیدمحسن

هو المحبوب

علی جان به هر که رو زدم اصلا به من محل نگذاشت، نزن تو روی مرا بر زمین ...

یا علی خلق تحویلم نمی گیرند،تحویلم بگیر


  • ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۳۶
  • سیدمحسن

أنت الکافی

یه شماره ناشناس بهم زنگ زد ساعتی پیش، اولین کاری که به ذهنم رسید بعد اتمام تلفن بغل کردن مادرم و بوسیدنش بود تو ماشین بودیم مامان گفت مردم میگن دیوونه شده این پسر ول کن زشته من از شدت خوشحالی نمی تونسم خودم را کنترل کنم

و این چنین شد که قبل از ظهر امروز مشهد کنسل و بعد از ظهر کربلا تثبیت شد

حالا منم و سه دهه عمر و کوله باری عظیم از گناهان و کمتر از سه ماه فرصت برای دیدار حضرات محبوبین و معصومین علیهم السلام

باید با گذشته ام وداع کنم، وداع

باید آماده دیدار شوم ، آماده


خدایا یعنی میشه منم یروز زیارت وداع امیرالمومنین ...


پ.ن: پاسخ دوستان 

  مرد می خواهد

  14 دلیل

  مجددا اضطرابی ...

  • ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۶
  • سیدمحسن

یا غیاث المستغیثین

بعد از پست مرد میخواهد در سایت مربوط به یک سفر زمینی- الهی:(با ویرایش و تلخیص)


م:سلام خوشا به حال شما  از ابتدای متن انگار که شما وصف حال من را هم میگفتید 

اما یه تفاوت بزرگ
اگه رفتی و دیدی و آدم نشدی چه ؟
اگه حالا به جای خواستن فرصت فقط شرمنده ای و عذر خواه 

پاسخ دادممن هم کم ندیده ام از آدمایی دور وبرم که نجف و کربلایی شده اند اونم چند بار اما آدم نشده اند آخه آدم شدن یک امر تربیتی ست و تربیت تدریجی ست و رهایی از عادت زدگی و وصال وارستگی یک شبه قطعا محقق نخواهد شد اما بدان زیارت حضرات محبوبین و معصومین علیهم السلام اکسیر و کاتالیزور و شتاب دهنده ترقی و سلوک است
ضمنا من نجف را راببینم و آدم نشوم، محاله محال

جهاد: کامنتتون خیلی حال خوبی داشت جناب سید محسن، و میدونید که جوان که نجف نبیند، جوان ناکام است.
ان شاالله چشمتون به حرم افتاد دیگه چشم ازش برندارید چون حضرت یه لحظه هم از ما چشم برنمیدارند.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب علیه السلام

110:برای سید محسن
سلام برادر
خواستم بهت بگم زدی به هدف! تنها راه رفتن به حرمی است که سی سال است ندیده ای! البته این تشخیص تو نبوده، همون خدایی که محبتش تو وجودت هست این رو هم به قلبت یاد داده که تنها راه، رفتن به حرمی است که سی سال است ندیده ای!
در نجف بهجتی را خواهی چشید که هیچ جای دنیا وجود ندارد، آرامشی را حس می کنی که انگار در آغوش خدایی. در نجف به راز خلقتت پی خواهی برد و آنجا می خواهی سرت را بر سجده بگذاری و از اینکه خدا تو را شیعه خلق کرده از او تشکر کنی، سجده ای که تا پایان عمرت طول بکشد! در نجف "ابا رحیما"ی زیارت 27 رجب را می بینی. انجا تازه می فهمی که پدرت کیست و در آغوش پدر بودن یعنی چه؟ اما آنچه می خواهی از ادم شدن در نجف اتفاق نمی افتد! اینکار را مولای من و تو، به حسینش سپرده است. آدم شدن و یا بهتر بگویم عاشق شدن در کربلا اتفاق می افتد! در کربلا دیگر هیچ نمی خواهی! و این ریباترین حس دنیاست. در کربلا تمام می شوی و وقتی تمام شدی همه چیز درست می شود.
انچه نوشتی دردی است که حضرت دوست به جانت انداخته، مبارکت باشد. مطمئنم کربلا می روی. مگر نمی دانی هیچ مادری طاقت درد کشیدن فرزندش را ندارد! تمام هم و غم مادر راحتی و سعادت فرزند است، و این ایام ایامی است که خدا هم برای مادرت عزادار است. پس از مادرت بخواه، با اطمینان بخواه و مطمئن باش مادرت تو را به آغوش پدرت خواهد رساند.
یادت باشد وقتی به نجف رسیدی، در ایوان طلای حرم مولا روبروی ضریح بایست دستت را بر سینه بگذار و از طرف من از مولا و سرورم تشکر کن ...
به کربلا که رسیدی، وقتی در بین الحرمین هستی و سرگردانی بین دو حرم را تجربه می کنی دعایم کن. 
و این روزها وقتی قلبت برای غم مادرت شکست و آبش از چشمت جاری شد، سفارش مرا به بانو بکن تا خودشان گره کارم را باز کنند. یا علی

نوشتم:
بابا ای ول با جمعی دست به قلم وعاشق مواجه ام واین مرا به وجد می آورد و پیش مستی قبل نجف بدست میدهد و تا اینکه خود مستی وصال ایوانش محقق شود
خدایا اسمم در لیست ذخیره هاست و اونم نفرات آخر قسمتی کن تا بقول "جهاد" ناکام نمیرم و به قول "110" در کربلا تمام شوم و روبروی حرم قمر منیر بنی هاشم بایستم وبگویمش: یا ابوالفضل "م" میگه: اگه رفتی و دیدی و آدم نشدی چه ؟ دیگه خود دانی ای فدایی حسین

چند روز بعد توسط "جهاد" نوشت:
 جناب سید محسن
مثل این که اسمتون در اومده، ان شاالله به سلامتی...
خواستم یه چیزی بگم بهتون، منم اولین بار که مشرف شدم عتبات، به عشق نجف رفتم، همه می گفتند کربلا ولی من همش دلم نجف بود، بعد که دو روز و نصفی حضورمون در نجف گذشت و داشتیم می رفتیم کربلا، من داشتم دیوانه میشدم، خیلی سخت بود، خیلی، بعد شب اولی که کربلا بودیم با این که خیلی کربلا هم حال خودش را داشت و خیلی حال و روز خوبی آنجا داشتم، ولی همون شب اول انقدر دل تنگ نجف بودم که نگو و نپرس... و هنوز نجف و حرم مولا همان حال را دارد... خیلی خاص هست حرم مولا امیرالمومنین علی علیه السلام، واقعا درک حس پدر و فرزندی است، حس پدر بودنشان را آن جا درک می کنید حتما به لطف خدا...
بعدها به لطف حضور در همین فضای مجازی یکی از دوستان، ما رو اینجا با حدیث معرفت به نورانیت امیرالمومنین علی علیه السلام اشنا کردند، نمیدونم این حدیث رو خوندید یا نه؟، اما این هدیه من باشه به شما که عاشق نجف هستید، نخونده نرید دیدن حضرت، سرچ که کنید این حدیث در اینترنت هم هست، خود حضرت دارند در این حدیث خودشان را به جناب سلمان و ابوذر معرفی می‌کنند، بخونید بعد ان شاالله جلوی ایوان طلای حرم که رفتید این حدیث رو به خاطر بیارید تا متوجه باشید که جلوی چه کسی ایستاده اید، جانم به فدای مولای مظلوم. یا علی ابن ابیطالب ... 
تاریک شده دلم زبی تقوایی...
گرمای گنه سوز نجف می خواهم
من نوشت: سلام متشکرم جهاد عزیز
آدم به داشتن این چنین هموطنای مومن و عاشق و همدل افتخار میکنه و نرفته و نجف ندیده حس غرور بهش بدست میده و با توصیف تو حس پدر فرزندی را درک میکنه
فدایی داری دادا....

110:سلام برادر سید محسن
چقدر خوشحال شدم که عازم هستید، الحمدلله
حالا دعا کنید که ما هم بیایم. :-)
ضمنا شک نکنید کربلا رفته و کربلا نرفته خیلی با هم فرق دارن و این هیچ ربطی به اینکه ما کی هستیم و اعمالمون چیه نداره این خاصیت کربلاست و کربلا زورش زیادتر از گناهان ماست
پس با قلبی مطمئن به الطاف الهی و آل الله راهی بشید و یقین داشته باشید که خدا قراره خیر بزرگی رو نصیبتون کنه که اول عشق رفتن به نحف رو به دلتون انداخت بعد هم خودش راهیتون کرد
ان شاءالله که به سلامتی برید و برگردید فقط لطفا تو این ایام سفارش ما رو به حضرت مادر علیها السلام بکنید متشکرم
یاعلی
  • ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۴۷
  • سیدمحسن
  • هو الطیف

    سوال من: ... اما این روایت "...عرض کرد که نزدیک‌ترین حالات زن به خدا، آن است که ملازم خانه‌ی خود باشد و بیرون از خانه نشود..." را چه کنیم استاد؟ ... آخه خودم عمری در دانشگاه یا سر کار، دیدم آنچه را باید ببینم، هر چند موارد بی‌نظیری از عفاف و حیا و حجاب هم هست و آن‌ها را هم دیدیم. احساسم این است حضرت حجت«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» فضای کاری فعلی را اصلاح بفرمایند. یعنی هم خانم‌ها در حد نیاز خود و مهم‌تر نیاز جامعه کار کنند و هم اینکه محیط مختلط نباشد. محیط فعلی مختلط، رهاورد زهرماری مدرنیته و خروجی فرهنگ غربی‌هاست و در کنار هم قراردادن بشکه‌ی باروت و آتش و انتظار برای شعله‌ورنشدن آن است، که مضحک است و اوحدی از اوتاد حریف این شرایط می‌شود و لاغیر. محیط مختلط ادارات و شرکت‌ها از وایبر و فیس بوک و... کلاً شبکه‌های اجتماعی در تضعیف محبت بین همسران و داغون‌کردن بنیان خانواده به نظر من موثرتر است. دوستی مذهبی داشتم که می‌گفت پس از دوسه سال کار در کنار یک خانمی در بانک، حالا شدت محبت و روابطمان به حدّی شده که جز با ... دیگه ارضا نمیشه این آتش محبت و دلبستگی! گریه می‌کرد و می‌گفت هردو متأهل هستیم!! متوجه قبح گناه و خیانت به همسرانمان هستیم اما...

    جواب طاهر زاده: باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید وقتی شرایط طوری باشد که نیاز نباشد خانم‌ها در بین مردم نامحرم حاضر باشند چرا باید حاضر شوند؟ و آن روایت مربوط به آن شرایط است. ولی وقتی امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: «ما مفتخریم‏ که بانوان ما و زنان پیر و جوان و خرد و کلان، در صحنه‏ هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند » پس معلوم است که ما در شرایط دیگری قرار داریم و بحث بر سر حضور زن متدیّن در این تاریخ است. آیا زنان متدیّن ما در این تاریخ می‌توانند مثل تاریخ مادر بزرگ‌هایشان زندگی کنند؟! موفق باشید





  • ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۴۸
  • سیدمحسن

هو الشاهد

درباره قضایای اخیر شیراز و علی مطهری حرف دو ماه پیشم را تکرار می کنم، این ها را زمان حمله نمایندگان مجلس به ایشان نوشتم

مصیبت آزاد اندیشی در ایران



ظاهرا بی ربط نوشت:کاش روحانیت در ایران یک چندم جمعیت فعلی بودند اما این اقلیت گروهی بودند دین فهم،  اهل علم و تقوا، عملگرا، نون دین نخور و تارک دنیا که به التماس آحاد ملت و بنا به نیاز مبرم بر کرسی قضاوت و امورات فرهنگی می نشستند و لا غیر.

گاهی به خود و دوستانم میگم که ما مذهبی ها اکثریت آنچه از دین و معنویات داریم بواسطه این قشر است و اکثریت آنچه از تباهی دین و مشکلات فرهنگی داریم نیز از همین قشر. نتیجتا در یک تقریب کاملا rough این تیپ دو دسته اند: گروهی در خدمت دین و جامعه و گروهی در مقابل دین و مردم. جالبه این ویژگی مختص این زمان نیست وتمام تاریخ این گونه بوده و خواهد بود تا إن شاءالله ظهور حضرت حجت.

بالاخره یروز مقاله ای که از چندین سال پیش در نظر دارم را مستدل و مفصل خواهم نوشت، مقاله ای با عنوان "افول روحانیت، چرایی و آثار آن"

  • ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۱۵
  • سیدمحسن

هوالکافی

حوصله ندارم دقیق و مفصل بنویسم اما خواستم تشکری کنم...

تشکری از تلویزیون ایران که...

اصلا آشکارا دروغ نمیگن و مردم را خر فرض نکرده اند!

از اینکه تو ایران همیشه همه جا همچی آرومه و ما چقد خوشبختیم

از اینکه سالهاست مناسب بودن بازار شب عید را مخابره می کند!  و بابت دو تا جعبه پرتقال و سیب ملت فقط 150هزارتومن ناقابل میدن و بس.

از اینکه هنوز سخنان مرحوم مطهری را پخش میکنه قبل اخبار، همو که نسلی از  مذهبی های دهه 50 و 60 را نگه داشت درود خدا بر او، اما از وجود متفکران جوان و خوش بیان و خوش قلم که مفاهیم و معارف الهی را با دقت زیاد و به شیوه ای نوین ارائه داده اند غافل است. درود بر این نیاز سنجی!

از اینکه همیشه ایران خوبه اون طرف بده

از اینکه گزارشات مردمی اصلا هدفدار نیست!!

از اینکه تو پخش والیبال دنبال حجاب و در راهپیمایی بنفع نظام دنبال بی حجاب ها می گردد

از اینکه همه ملت بالاتفاق! میگن اگه دنبال اخبار واقعی  بدون سانسور هستید کافیست! فقط اخبار شبکه 1 و 2 ایران را ببینید!!!

از اینکه که اخبار تمام جریانات سیاسی ایران را بی غرض همیشه پوشش داده!!

از اینکه...

کلا ما متشکریم


  • ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۴
  • سیدمحسن

هو الطیف

لطف خدا و با توجه به بعضی از سخنان استاد طاهرزاده از جمله:

"اسلام ما را – اعم از زن و مرد – دعوت به بیکارگی نکرده است و امروز شرایط زندگی طوری است که اگر خانم‌ها به حضور در خانه بسنده کنند گرفتار بیکارگی و بطالت می‌شوند. در گذشته معنا نمی‌داد یک زن در بیرون خانه باشد زیرا نوع زندگی طوری بود که به‌راحتی در درون خانه می‌توانست فعالیت مناسب روح خود را داشته باشد، ولی امروز نمی‌توانیم در گذشته زندگی کنیم. انسان با کار و فعالیت معنا پیدا می‌کند و نمی‌توانید به اسم ماندن در خانه خود را گرفتار بیکارگی و بطالت کنید. نمی‌شود که فقط مطالعه و عبادت کرد، باید اگر زمینه‌ی کار در بیرون خانه فراهم است از آن استقبال نمود بدون آن‌که از قالب عفاف خارج شوید. 

... ولی تنگ‌نظری و این‌که طرف با کار خانم‌ها و رانندگی آن‌ها مخالف باشد نه‌تنها یک نوع عقب‌بودن از مسائل مهم زندگی است، بلکه برای یک فرد مذهبی فاجعه است ....... اگر به اسم مذهبی‌بودن در عهد قاجار زندگی می‌کند برود از عهد قاجار هم همسر انتخاب کند و نه در عهد امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به دنبال همسر مذهبی باشد! زنان عهد امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در اوج عفاف در این تاریخ زندگی می‌کنند، نه گرفتار تجدداند و نه اسیر گذشته‌ای که گذشته است"

امشب بعد نماز مغرب متوجه شدم حضرت زهرا همچنان الگوست و تا همیشه الگوست منتها در کلیات رفتاری و اعتقادی برای همه زنان تمام نسل های تاریخ بشری پس از خود و نه در جزئیات رفتاری که هر زمانه ای را شرایطی ست، دقیقا مثل فقه که فقیه باید آگاه به زمان خویش باشد و به حکم بنشیند.

تا دو سه روز پیش نظری متفاوت از مسئولیت و رسالت زنان داشتم.



  • ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۴۲
  • سیدمحسن
یا من یعفو عن کثیر
خدایا ترک معصیت در این وانفسای روزگار که ابلیس و اولیائش  شوی پر زرق و برقی از شهوات را با مهارت تمام به نمایش گذاشته اند هنر میخواهد، هنر
عقل می خواهد، عقل
دل میخواهد، دل
تفکر میخواهد، تفکر
توسل میخواهد، توسل
توکل میخواهد، توکل
تدبیر میخواهد، تدبیر
تفویض میخواهد، تفویض

خدایا در این زمانه صبر بر حرام مرد می خواهد، مرد
خدایا من مرد راه تو نبودم، چکنم؟
خدایا این سید محسن است که ترا می خواند و از خودش شاکی است و به تو شکایت آورده،
خدابا شاکی منم مدعی منم متهم هم خودم هستم!
خدایا  شبی سید محسن را دیدم که بدجور گریه می کرد، پرسیدمش مریضی دارید ها؟ گفتم نه گناه دارم، گناه!!
خدایا دل نبستن به این دنیا اگر اندکی به ما رو کند اراده می خواهد، اراده

خدایا جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه  در حضرت تو توبه شکستم صدبار  
زین توبه که صد بار شکستم توبه   بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

خدابا زمانه ما دائماً توبه می خواهد، توبه
خدایا توبه های بعد نماز صبح به نماز ظهر نمی رسد و توبه ی ظهر به شام!
خدایا گاهی از توبه هم میترسم، نه از بی دوامی آن بلکه از معکوس بودن آن، توبه از کارهای خوب به سوی بدی ها. برگشت از حق بسمت باطل
خدایا از بی وفایی خودم حالم بد میشه،
خدایا بخشش تو هم دردی از من دوا نمی کند چرا که خجلت و سرافکندگی و کفران نعماتت مرا روانی می کند اما آدم نه، و چه فایده از این همه خوبی تو که همه با عصیان من پاسخ داده می شود. خدایا تو با این همه لطف مرا دیوانه می کنی، 
خدایا نمی گویمت مرا اندکی بزن چرا که بیش از همه بر ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی مطلعی 
خدایا میگویمت مرا آن گونه تربیت نما که نعماتت را با شکر، ابتلائت را با صبر و تقدیرت را با رضا بگذرانم 
خدایا اندکی مرا از این رنج درونی رها کن تا بعد سه دهه عمر نفسی بکشم و چه رنجی بالاتر از این همه نمک نشناسی
خدایا بی معرفت ها این تحملت را بر عصیان بندگان بر نبودنت حمل کردند در حالیکه واضح ترین وضوحات عالمی و اصلا همه عالمی، همه
خدایا همه چیز تویی و غیر تو همه هیچ
خدایا مرا چه می شود با آنکه سرتاسر وجودم ترا می خواند و ترا می خواهد اما در صبر بر طاعت و معصیتت نمی کوشم، آخه چرا؟ 
خدایا بعید میدانم بنده ای به سرکشی من داشته باشی با آنکه بر حقیقت امر کاملا آگاهست
خدایا خودت شاهدی که اگر همه دارایی دنیا را یکجا بهم هدیه کنی روح بی قرارم آرام نخواهد گرفت چرا که ندای فطرتم تویی نه بهترین منزل و ماشین و پست و ...
خدایا چگونه هست که مرا این گونه شیفته خود آفریده و تربیت کرده ای اما در عمل تا این حد سرکش و خطاکار و بی وفایم،
خدایا من در کردار خود مانده ام و راه حلی بر آدم شدن خود نمی یابم، نمی یابم
خدایا با تو ماندن در این روزگار مرد میخواست، مرد  من یکی که نبودم اما بدجور حسرت به دل مانده ام
خدایا کاش در هنگام معصیت غفلت از یاد تو مرا فرا می گرفت تا بهونه فراموشی یادت از شدت تقصیرم می کاست اما حقیقت جز اینست و این مهم، مسئله ی مرا حادتر می کند
خدایا نه ماه رجب مرا آدم کرد نه ماه رمضان
نه اعتکاف و نه زیارت امام رضا و حضرت معصومه
نه محرم و نه فاطمیه و نه...
خدایا من یک پیشنهاد برات دارم، بله پیشنهاد
خدایا ایوان نجف را یدفعه فقط یدفعه به من بنمایان خواهی دید می شود آنچه را که باید سالها پیش می شد.
خدایا نگو دنبال بهونه ای و تو ...
خدایا جرئت ندارم بگویمت مرا به این امتحان کن، نه من این حماقت را نمی کنم اما می گویمت مرا فرصتی ده، فرصت
فرصتی از جنس حرم حضرت محبوب، 
خدایا حجت را این گونه بر من تمام کن
خدایا سی سالی می شود حرمش را ندیده ام    حالم بدون ایوان نجف روبراه نیست، نیست،...
اللهم لا أجد لذنوبی غافرا...




  • ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۵۵
  • سیدمحسن

هو الکافی

دقایقی پیش رفتم طبقه سوم پژوهشکده نماز صبح بخوانم بچه ها یا خواب یا درحال نماز بودند. جا نبود اومدم طبقه دوم نمازخانه خواهران

یه پسر از دانشجویان دکتری به طرز عجیبی خود را پیچیده در چادری که گذاشتن اونجا برا نماز دخترای مانتویی خوابیده بود و یک چادر را هم مچاله زیر سر گذاشته بود. هر دوی چادرها زمینه سفید و گلدار بودن

راستی میشه چادر و بوی دخترا را درکنار خود داشت و براحتی خوابید؟!!  خوابی با طعم و ظاهر ... و احتمالا رویایی از جنس...

از شوخی بگذرم من این را جایز نمی دانم

فی قلوبی مرض ...

آره والا

سه دهه عمر و بی هم آغوش هنوز

  • ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۵:۳۱
  • سیدمحسن
یا من یعفو عن کثیر

خدایا اوایل جوانی ام شنیدم که با هر قضا نمودن فریضه صبح آدم 40 سال عقب میشه، از همون جا بود که تصمیم گرفتم دیگه بر نماز صبح همتی بکنم تا مشهود فرشتگان باشم،
 این چنین شد که الان فقط 70 هزار سال عقب هستم، همین.

  • ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۰۰
  • سیدمحسن

هو المحبوب

علی جان بعد اون ظلمها و از دست دادنت فاطمه را فرمودی: "و اما حزنی سرمد" و انصافا هم غم تو بعد رفتن فاطمه پایانی نداشت

علی جان میخوام بگم در اونجور مظلومانه رفتن فاطمه ما را نیز محزون بدان و چه حزنی!!

غمی بجهت مظلومیت خود بانو و غمی نیز بر حزن و غمهای تو برای او 

اما بعد از گناهانم و  رفتن تو از زندگیم در سال 83 باید بگویمت " واما حزنی سرمد"

 آره والا غم منم برای از دست دادن تو سرمد و همیشگی ست.


  • ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۵۱
  • سیدمحسن

هوالشاهد

سالهاست که تماشاچی خوبی های خوبهای عالمم

سالیانی ست که تماشاچی موفقیت های دیگرانم

و چقدر سخت است انسان مستعد اما کم همت و بی نظمی فقط تماشاچی بزرگان عرصه های مختلف باشد و بس

فقط تماشای علم فیزیک، 

تنها تماشاچی بندگی دیگران 

 تماشاچی همت و خستگی ناپذیری دیگران

تماشاچی زیبا و منظم زندگی کردن بعضی از اطرافیانم

خدایا سه دهه عمر خسته ام از این همه تماشا کردنم.  میخوام بازیگر وسط میدان باشم اما...

خدایا صرف تماشا بدون عمل خسته و رنجورم کرده و اقدامی میخواهم تا رفع خستگی کنم!

کجاست همتی تا با  کسالتی صد ساله وداع کنم؟

چه زیبا و فنی فرمودند حضرات محبوبین علیهم السلام که "مَنْ کَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَکْسَلُ"

و این امر به تجربه برای من ثابت شده و در کثیری از ملت نیز هویداست.

خدایا سه دهه عمر و کسالت هنوز

  • ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۵۳
  • سیدمحسن

اصغر طاهرزاده اخیرا در جواب سوال یکی از کاربران این چنین گناهکاران را امیدوار و خوبان را مست کرد:

سلام علیکم: خداوندا! به نور همان آتش حرمان و عطشی که به دل این جوانان و این سالکانِ شکسته‌دل انداخته‌ای، یادشان ده که سادگی نکنند و نخواهند با گفتن چند ذکر به گوشه‌ی خلوتی و محل عافیتی پناه ببرند و از حضور در جبهه‌ای که البته با تلفات فراوان همراه است خارج شوند. در سیره‌ی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دادن ذکر مرسوم نبوده، ایجاد تاریخی بود که شیطان با همه‌ی بندها و وسوسه‌هایش به اغماء می‌رود. راه حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ذکرِ امروز ما است و معلوم است شیطان بزرگ برای سربازان این جبهه انواع اسلحه‌های خود را به صحنه آورده تا سربازان این جبهه را با دام‌های شهوانی، یا زخمی و یا شهید کند و یا منزوی نماید تا از جبهه حضور توحید زمانه به خلوت عافیت پناه ببرند. این عزیزان زخمی‌های کاری برمی‌دارند ولی پس از بهبودی با توبه‌، دوباره راهی جبهه‌ها می‌شوند حتی اگر ده‌ها بار زخمی شوند مثل او که در جواب سؤال شماره‌ی 11406 مکرر توبه می‌کرد باز به جبهه دینداری در این عصر بر می گشت. وقتی ذکر شما مسیر حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شد در تحقق نظام اسلامی، این «ذکر» به خودی خود عبادت است همان‌طور که فرمودند: «ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَة». امروز ذکر شما فراموش‌نکردن راهی است که سیدعلی خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» جلوی شما می‌گذارد؛ خودت را بکشی راهِ دیگری نیست، بقیه‌ی راه‌ها راه شیطان است.



  می دانم فعلاً خدا خواسته به حکم «یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» در ظاهر، ظلماتِ شهوت بر نورِ ایمان غلبه کند تا فرهنگ شهوت با مدیریت فرهنگ غربی در تمامیت خود، همه‌ی قدرت خود را به صحنه آورد و با عرفان امام خمینی«رضوان‌اللّه‌‌تعالی‌علیه» این سنگر که آخرین سنگر کفر است نیز فتح شود؛ و می‌دانم تیرهای شهوت، سربازان حضرت روح اللّه را نشانه گرفته، زخمی هم می‌دهیم، شهید هم می‌دهیم، ولی با مقاومتی که در شما هست پیروزیم. مأیوس نباشید! انقلابی بمانید و با استکبار در همه‌ی صورت‌هایش مبارزه کنید، تسلیم نشوید! دیوارهای فرهنگ مدرنیته تَرَک برداشته. این تحریک شهوات، آخرین بمباران اوست، ظاهراً شهر را به ویرانه تبدیل می‌کند ولی چون نتوانسته است با پیاده‌نظام خود یعنی تفکر غربی، شهر را فتح کند بمباران می‌کند و فرار می‌کند. نگو جوانان از دست رفتند، بگو به زودی زمان ساختن شهر و شکست نهایی دشمن فرا می‌رسد. محتاج تأمل تاریخی هستیم. موفق باشید 

  • ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۴۰
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

قبول کن سخت گرفته ای که شرط وصالت را نبودن دلم چنین هرزه گرد و هرجایی قرار داده ای. میگویمت حالا که اینجوری میخوای ترا قرآن دعا کن برای دلم که مدام پی نظری نرود.

یا علی درد مرا عشق تو درمان است و بس، پس:

بعد از این دست من و دامان عشق


  • ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۳۷
  • سیدمحسن

یه دوست صمیمی و مومن  طی ایمیلی به من این چنین نوشت:

سلام

من بلد نیستم نصیحت کنم مخصوصا تو را...

قبول دارم تو قوی هستی اما آیا قویتر از بابا آدم و نه نه حوا هستی که این ابلیس رانده شده پدرشونو درآورد؟

گفتی:....محبت امیرالمومنین و همچنین مباحث عرفانی طاهرزاده اگه نبود من الان معلوم نبود چه شرایطی داشتم....

خدا را شکر.خوبه.اما من می ترسم و باید ترسید!

این جمله را به یادگارم دارم و به تو به یادگار میگذارم حتی بعد از مزدوج شدن:

از  نامحرم باید  یوسف وار پا به فرار گذاشت...

حرف زدنشان، نگاه به راه رفتنشان، خنده دلربایشان، جملات کشیده شان، نگاه به چشمان خطرناکشان،و... از همه مهمتر صدای( تاکید می کنم) صدای صدای صدای کِش کِش پایشان،  و بوی عطرشان، مگر تو نبودی که پارسال اون فیلم عبرت آموز"هیس دخترها فریاد نمی زنند" را به من دادی؟ قصه از کجا شروع شد؟به کجا ختم شد؟آنجایی که آن مرد مجرد بیچاره در حال و هوای خود بود  و داشت تاب می داد اما شیطان از طریق بو! بله بوی نامحرم وارد شد و ذهنش را تاب دادو...

به خدا من تنم از این گفته ات لرزید و می لرزد...

من خودم تیرخورده شیطانم و امیدم فقط به خداست...

گاهی از اوقات زن گوینده اخبار زنده با آرایش و صدای تحریک برانگیزش حالت درونی انسان را شعله ور می کنه که این صدا برای شخص شنونده حرام میشه...

ریزتر از این مساله رادیو ماشین با گویندگی برخی از زنهای شیطون نیز خطرناک میشه که برای من شده...

انشاء الله با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) زندگی اسلامی بروز پیدا خواهد کرد.و شاهد این صحنه هایی نظیر اینها نخواهیم بود...

دین و عمل بدان علاج کار ماست...

درست است محبت امیرالمومین کارها می کند اما او که خدای تقوا و خدای خدا ترسیست از صدای زن نامحرم می ترسید و می لرزید .تکلیف ما که دیگر روشن است.

چه جمله قشنگی به من هدیه داد اِبراهیم روحانی:

"من صدای خواننده زن را گوش نمی کنم.   امتحان کرده ام و صدای زن روی تک تک سلول های مغزم اثر منفی می گذارد. "

شرمنده عزیزم. یه خوردش برای یادآوری خودم بود که توی دام نیفتم، اما باورکن ترس از نامحرم ترسی الهی است.

"شاید تعجب کرده باشی از این جملات و با خود بگویی که ... هنوز محسن را نشناخته است؟! باید بگویم که چرا!سید محسن را شناخته ام و خوب هم به او عارفم اما باید اقرار کنم که هنوز ابلیس را نشناخته ام!"

 

هنوز که هنوز است نتوانسته ام این شطرنجی نگاه کردن به نامحرم را به خورد چشمانم بدهم... (خیلی سخته واقعا سخته...)

ملاکی که سالهاست برای انتخاب همسر آینده برگزیده ام:حجاب نیست بلکه حیاست.

حیا دایره بزرگی ایست که اگر یک زن آنرا داشته باشد دایره کوچک حجاب درون آن قرار دارد و محال است کسی حیاء واقعی را داشته باشد و بی حجاب باشد. اصلا کسی که حیا دارد تنش می لرزد از اینکه با نامحرم خلوت کند. مگر می شود کسی حیا داشته  یاشد و با نامحرم بخندد و ...البته خود حیا هم شدت و ضعف دارد ولی در کل ملاک باید حیاء باشد که حجاب و عفاف و... زیر مجموعه های آن هستند.

از حیا حضرت فاطمه زهرا(س) به دختران جوان و نازنین ما چه آموخته اند؟

این سوال   در ذهن من وجود دارد که واقعا آیا آن چادر خاکی بود یا خاکی شد؟چادر خاکی حرفهایی دارد که جای بحث دارد.

امروزه چادرهای براق  دل مردان خاکی را  از جا میکند...چرا؟ البته اکثراً جاهل به این مسائل هستند و واقعا زنان نازنینی در کشورمان وجود دارند اما...

الگوی ما در انتخاب همسر و مادر آینده فرزندانمان فاطمه(س) هست و دیگر هیچ.

 

  • ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۳۵
  • سیدمحسن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۴۴
  • سیدمحسن

یا رفیق من لا رفیق له

قسمتهایی از ایمیل امروزم به یک دوست:

اول اینکه وجودم را غم و البته امید (امید به تعالی تو در بستری از غم ومشکلات) فرا گرفت و همچنین شرمساری بابت این سخت گیری ها و بد بینی های خودم
اثر محبت در رفاقت  اینه دیگه، هر چند محبوب مبتلا باشه اما بنا نداره محب دست از سر اذیت کردن های دوستش برداره(و همچنین بعکس) چرا که او را که مورد نظر دل من قرار گرفت قطعا صلاحیتی بوده و پتانسیلی، من به دل خود در این گونه دوست داشتن ها شک نمی کنم(اثر خوبی پدر مادر ومحبت هر چند الکی ائمه معصومین)، چرا که مبنای دل بر فطرت است وفطرت انسان زیبایی طلب و کمال گرا و امثال تو مرا رشد می دهند، پس در انتخابم در تعیین دوست و بعد اندکی سخت گیرانه رفتار کردن خودم را محق می دانم اما در جزئیات سلوک با دوست قطعا و یقینا بارها وبارها به اشتباه افتادم  و می افتم ویکطرفه به در خونه قاضی رفتم ومیروم و هنوز اصلاح نشدم، نمیدانم شاید قسمتی ازمبنای این اشتباه هم شدت دوستی ست، شاید. بگذرم
البته اقرار میکنم در جریان مشکلاتت نبودم تا همین الان،  و البته در این ندانستن هایم تو نیز مقصری چرا که هرچند خویشتن داریت را می پسندم اما تا این حد مخفی کاریت را نمی فهمم.
باید که محدوده روایت نورانی "استرذهابک وذهبک ومذهبک" را دقیقا مشخص کنیم... اما روی صحبتم این است که خوب حد این روایت چیست؟ بنظرم دوست درجه یک که در اخلاصش در رفاقت شکی نیست باید همدم و رفیق راهمون باشه ومثلا بیماری بستگان درجه یک  را اگه دیگری بفهمه حداقل حداقل این به کاهش آلام روحی و تسکین نسبی قلبی طرف مبتلا اثر داره و همچنین در نوع تعاملات دوستانه احتیاطاتی رعایت میشه.
من دقیقا مشکلاتت را درک میکنم چون در بستری از مشکلات بزرگ شده ام و چه چیز سخت تر از 4 سال بیماری پدر و از دست دادن اینجور پدر مهربان وفرزانه ای اونم در 20 سالگی. یادمه همان  زمان هم من از بهترین دوستان اون وقتم بیماری پدرم را پنهان میکردم و غصه ها را تنهایی میخوردم اما بارها گفته ام اگه داوود و روح اله خصوصا بجهت دلبستگی اگه داوود 15 ساله اونوقت نبود غم از دست دادن پدر مرا میکشت دقت کن در این معجزه وجود دوستی که دوستش بداریم ودوستمون بداره، البته همه ادمها از این جنس محبت همچو من وتو برخوردار نیستند و نه نیازی به محبت ورزیدن از این نوع وبا این شدت دارند و نه نیاز به مورد محبت واقع شدن. محبت می تواند شکننده باشد اما گاهی اکسیر است وکاتالیزور و تسکین دهنده. محبت با غم همراه است اما چه غمی؟ دایره این محبت از اصل واساسش را در برمیگیرد یعنی خداوند سبحان تا حضرات محبوبین ومعصومین علیهم السلام و بعد زن وفرزند و دوستان و حتی عوام مردم اعم از خوب وبد ( خوب به جهتی، بد نیز بجهتی والبته هر کدام به شدت و میزانی)
  قلبا امیدوارم چون کوه ایستادگی کنی و مفهوم امتحان را که به قول بزرگی لحظه به لحظه این دنیا جز امتحان نیست خوب بفهمی و با دید امتحان الهی که خداوند منتظر ریسپانس ما هست به مشکلات بنگری و بر آن فائق شوی.
 خوشحالم که در مورد شبکه هم علمش را فراگرفتی وهم تکنیکش را. امیدوارم  ظرف چند سال به همه دارایی های لازم این دنیا که باید بستری برای عبادت قرار بگیرند مثل منزل ومرکب و مسافرت و ... از نوع خوب و باکیفیتش دست پیدا کنی بدان که اقتصاد خانواد کف است و اگر این نباشد سقوط تقریبا قطعی است چرا که وقتی کفی زیر پا نباشه کجا بایستیم که خداوند را با آرامشی نسبی عبادت کنیم . البته رضایت بر قبض وبسط الهی هم در مادیات هم در روحیات و معنویات شرط است والبته مشکل.
درمورد پدرو مادر و لزوم خدمت صادقانه و خالصانه به آنها به تمام حقیقت هستی پس از شرک نورزیدن به خداوند جل وجلاله دست یافته ای و این را قدر بدان، قدر بدان، قدر بدان که کسانی را می شناسم که بعد از شصت سال  یا هفتاد سال عمر همچنان مورد نفرین مادرشان هستند و جالبه روضه رفتتنشان و نماز خواندنشان ترک نمی شود اما دریغ از یک خدمت به والدین. این ها نه از سر بی اعتقادی بلکه از سر راحت طلبی ایمان خود را خراب کرده و نمی فهمند.
چه زیبا گفتی که خدمت به مادر پدر سرمایه گذاری ست و اتفاقا سرمایه گذاری واقعی همین است. حتی اگر تمام دنیا را طبق سنت خطرناک املا و استدراج بهمون بدن اما مادر ازمون راضی نباشه و حتی اگه بهشت بفرض محال نصیبمون بشه وجدان آسوده نخواهد بود و اساسا این مقوله عجیبی ست که در مباحث معرفت نفس مطرح می شود که تشریع وتکوین چون بر هم منطبق هستند اگر از تشریع به انتخاب واختیار خودمان تبعیت نکنیم(احسان به والدین واجب= یکی از شرایع مهم) یک نارضایتی و عذاب وجدان و اضطراب بهمون دست میده که این مهم در اواخر عمر شدت می گیره و تازه خودشو نشون میده و هیچ چیز بدتر از به پوچی رسیدن و عذاب روحی نیست. بماند این موضوع که مفصل است وبلدی.
خوشحالم که رفتار اجتماعیت نشان از مشکلات پیچیده ات نداشت واین خیلی خوبه و از شرایط ایمان است. من نیز چون توام وگاهی ملت ممکنه فکر کنن ما اصلا غمی نداریم  وسرشار از موفقیت هستیم در حالیکه مخفی کردن غم های دل وابراز آن برای خدا و اظهار لبخند از وظایف ماست هر چند گاهی واقعا فشار مشکلات بیش از اینهاست و گریزی از درد ودل و اظهار غم برای خواصی از دوستان نیست و وجود دوستان خوب از نعمتهای خداست و به تعبیر امیر مومنان از دست دادن دوستان غربت.
گاهی از فشار مشکلات رو به نوشتن می آورم و به تو هم همین پیشنهاد را داشتم ودارم چون نوشتن یجور تخلیه هست و ثبت سند فکری اون روز از زندگی مون که مرجعی برای آینده خواهد بود و مهم نیست خواننده داشته باشد یا نداشته باشد. از منظری هیچ کس مهمتر از خودمون نیست.

 بخدا قدر خودت بدان که از ما که مثلا دانشگاه تراز یک ایران( ودر فیزیک بعد شریف و شاید زنجان دوم سوم و در پلاسما اول در ایران اونم با فاصله) درس میخوانیم تو باسواد تری و در علم درگیرتر. فاصله ها را دانشگاهها تعیین نمی کنند و سطح کاری که داریم میکنیم تعیین کننده هست. اخیرا استاد خودم درباره استاد فیزیکی از دانشگاه نامعروفی نام برد(فکر کنم آذربایجان یا...)که اچ ایندکسش در سایت اسکوپوس(h index in scopus) دو سه برابر خفن ترین استاد فیزیک دانشکده فیزیک اینجا یا پژوهشکده خودمون یا حتی شریف است. من باور نمیکردم در حالیکه بیشتر از 15 را برای  محققین داخلی ندیده  بودم یکی در غربت یک دانشگاه به بالاتر از 30 برسه. البته دقت داشته باش که حتما برای هر رشته ای محققین آن را باهم مقایسه باید کرد و نه اچ ایندکس یک فیزیکی را با شیمی ویا کامپیوتر با برق. و البته لزوما مقاله(و شاید اصلا) کمک به صنعت نیست وکسانی هم اهل مقاله نیستند اما در حال خدمت به کشورند مثل جهاد دانشگاهی شریف یا بچه های وزارت دفاع که سطح کارهای علمی صنایع دفاع به لحاظ علمی تقریبا هم تراز دنیاست و شاید تنها جای خفن ایران که فیزیک وشیمی ومواد و برق ومکانیک وبرنامه نویسی و شبکه و... عملا داره معنی واقعی خودشو کم کم  پیدا میکنه همین وزارت دفاع و صنایع دفاع است وبس. هر چند فاصله شگرف است چرا که زمانی اونا شبانه روزی زحمت می کشیدند و همان زمان شاهان قاجار به زنان دربار رسیدگی می کردند و رضاخان با کشف حجاب داشت تولید علم می کرد! این چنین است که دویست سال حداقل عقب هستیم. بگذریم

 باور نمیکنی که چقد در رویاهایم به یک سفر کربلا با تو رفتن فکر کرده ام و از اول تا انتهای سفر گریه وگریه وگریه ، بالاخره یروزی میاد که این تحقق پیدا میکنه ولو تا چند سال آینده. برای حج باید مستطیع بود اما برای کربلا گویا اجازه قرض گرفتن هم داده اند، خیلی عجیبه عجیب. متاسفم برای اقتصاد مملکت و خیانت پشت سر خیانت مسئولین مملکتی به رهبر وملت وجوانان، تمام شبانه روز را باید پدر مادرها و جوانان بدوند تا بتونن حداقلیات زندگی را فراهم کنند(هر چند حرص و عدم قناعت هم خودش دلیلی ست) در حالیکه اسلام میگه 1/3 کار و 1/3 زمان عبادت وتفریح و باقی استراحت. طرف تا 40 سالگی زیر بار قرض خونه هست وبعد هم بچه داری وبعد بزرگ کردن و سپس غم تهیه هزینه عروس و دوماد کردن بچه هاش و بعد مردن. صحبتهای جالب و البته بعضا قابل نقد  یکی دوهفته پیش حجت الاسلام زائری را دربرنامه زنده امروز دیروز پس فردا گوش کن والبته بعضی از مناظراتش. 
بماند که اینها حرف زیاد داره امیدوارم سلامتی باشه و این مشغولیت اجباری به دنیا که لازم هم هست ما را به فراموشی مبدأ و معاد نکشاند و جایی برای ارتباط با خدا هم بماند.  زندگی در این زمانه که روزگار تمام پستی ها وکثافت کاری هایش را با تمام قدرت به صحنه آورده بسی مشکل شده، منظورم حیات طیبه هست. بساط امتحان مفصل تر از همیشه پهن است.هیچ گاه شیطان با این قدرت در صحنه حاضر نبوده و اساس این حضور تمام و کمال نمایش ابلیس  مرهون صهیونیست ها به پشتوانه آمریکا ست، امریکایی ها دنیا را به لجن کشیده و من این را اخیرا فهمیده ام که شیطان بزرگ امریکاست یعنی چه، دنیای علم وفن آوری و فضا و اتمی و اینترنت و.. را باید مرهون دانشمندان اکثرا خداباورو مردمان مذهبی امریکا دانست،پس بوضوح منظورم یکی دو درصد رأس کار هست که بویی از عقلانیت و معنویت نبرده اند و اینجور دارن دنیا را به لجن میکشن و ظلم می کنند. بها دادن آنها به علم وتکنولوژی هم فقط برای سلطه واستثمار است و در این راه همه دانشمندان حقیقت و علم طلب دنیا را اجیر کرده اند. اگه درست نگاه کنی در هر اختلاف داخلی کشوری امریکایی ها دستی دارند و گویا برآنند  تا همه ملت ها به جون هم بیفتند تا اونا سلطه خود را بتدریج تکمیل کنند. به این فکر کن بزرگترین جنایت جنگی تاریخ بشریت را در ژاپن چه حکومتی  مرتکب شد و بیش از 200 هزار نفر را طی سه روز و البته دو ثانیه سوزاندند.بماند
 زندگی مومنانه این روزها خیلی خیلی مشکل شده وهنر زیستن می خواهد، از طرفی رسیدن به خدا هم با وجود عجیب بزرگمردانی چون عبداله جوادی و حسن زاده و طاهرزاده و استاد شایق و رهبری و حضرت روح اله و علامه طباطبایی که بنظر من در طول دوران غیبت این همزمانی حضور بزرگان علم وعرفان در مقطعی از تاریخ بی نظیر است تسهیل شده و بستر سلوک معنوی مهیاست. تا چه را انتخاب کنیم وچقدر استقامت ورزیم. کم نیستند انتخاب کنندگانی که در میانه راه جا زده اند و من نیز از آن جمله. 

اللهم لا أجد لذنوبی غافرا



  • ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۴۸
  • سیدمحسن

هو القادر

مَثَل دنیا  مَثل دُم ماهی در آب است، با نمی توانیم بگیریم یا پس از تلاش فراوان و گرفتن، با اندک تکان ماهی از دست می رود.

21نفر

  • ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۲۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

سخته اما باید بپذیریم به تمام خواسته هامون قرار نیست برسیم، سالها بر این باورم که سرمون را با اصطلاحات خوشکلی همچون متدهای روانشناسی و جذب و موفقیت کلاه گذاشته اند، مگه میشه انسان در این دنیا به ساحل امن و آرامش برسد اونم با برآورده شدن تمام امیال؟  به خود یا اطرافیانمان حتی موفق ترین ها نگاهی باید تا دریافت های تأمل انگیزی شاید.

 نفْسِ پذیرش سختی ها تحمل رنج این دنیا را ساده تر می کند و در این راه خداباوری که  فقط در لفظ نباشد کمک عجیبی ست بجهت امیدواری و آرامش. اصلا تنها یاور ما هموست.

باید پذیرفت"لقد خلقنا الانسان فی کبد

باید که نباید هیچ گاه ناامید شد و دست از تدبیر و تلاش کشید

باید باور کرد که "ومن یتق الله یجعل له مخرجا"

باید باور کرد که "ومن یتق الله یجعل له من امره یسرا"

باید باور کرد که "ومن یتوکل على الله فهو حسبه"

باید اینها را با این واقعیت که محال است به تمام خواسته های دنیایی مون برسیم کنار هم پذیرفت و اینها را با تفکر برای خود حلاجی کنیم. محال است که یک نفر را در سرتاسر تاریخ دنیا یافت که به هر آنچه خواسته رسیده باشد. حتی انبیا و اولیا هم به تمام آرزوهای مقدسشان نرسیده اند!.

مسئله ساده است اما فقط برای کسانی که اصلا به تفکر اعتقاد عملی ندارند، دقیقا مثل جبر و اختیار که اغلب مردم باهاش مشکلی ندارن چون هیچ وقت درست بهش فکر نکردند یا بعد40 50 سال عمر حتی به گوششون  هم نخورده، اما برای کسی که وارد ریز مسائل آن شود فهمیدن لاجبر لا تفویض خیلی آسان نیست بلکه درک کُنه آن مشکل است؛ مشکل، اما شدنی ست. اگه من برای این جبر و اختیار مثلا 10 ساعت در تمام عمرم مطالعه کرده باشم حداقل 50 برابر آن تفکر کرده ام در خلوت خود تا بالاخره بتدریج تا حدی برام حل شد. یادمه جوانتر که بودم گاهی می پرسیدم از بعضی طلبه ها میگفتن آسونه که، اما وقتی وارد می شدیم می فهمیدم اصلا طرف ترسیده ورود کند و سعی کرده چشم پوشی کنه از این مسئله و دلی برای خودش حل کنه و نه عقلی. البته اعتراف می کنم که راهکار نهایی و آسان تر همان دل است اما خوب کمال  از برهان به عرفان رسیدن ست و تک بالی نبودن.  راستی کسی که خوابه خوش بحالشه و کسی که به بیداری و تفکر دچاره خوب نه اینکه بدا به حالش باشه اما خیلی هم کبکش خروس نمیخونه مگر اینکه مسائل معرفتی اش حل بشه که بهجتی مافوق تمام لذائذ دنیوی ست چون جنس مسئله از نوع اخروی ست.


اخیرا اتفاق عجیبی برام افتاد ظاهرا ساده اما همون وقت که ساعت 12 شب و در اتوبوس بود به خدا گفتم  خدایا من به قانون جذب اعتقاد ندارم اما به تو چرا، من به دعا اعتقاد دارم و به اینکه دنیا حساب کتاب داره و اینکه تلاش ما چه فکری چه عملی نتیجه داره و هیچ چیز حتی فکر ما هرگز نابود نمیشه. اگه بنا به پذیرش جذب هم داشته باشم به جذبی که مبدأ و منتهاش خداست اعتقاد دارم.

بارها گفته ام کائنات را بخوردمون دادن تا خدا و سنت های الهی را حذف کنند

من هرگز ندیده و نشنیده ام غیر خودم کسی این به اصطلاح "کائنات" را زیر سوال ببرد. روانشناسان مسلمان هم با آب و تاب ازش دم میزنن هرچند خروجی یکسانی در خیلی از مسائل با معارف اهل بیت داشته باشد اما اصطلاحات را عوض کرده اند به تبع غربی ها که کم کم طبیعت را جایگزین خلقت کردند تا از فیزیک و زیست شناسی و... دم بزنند.

میدونم ظاهرا مطالبم گسیختگی دارد اما بنظر خودم بند بند این نوشته بهم مرتبط است و ارتباطی از نوع چینش فکری خودم!! دارد

چرا نمی پذیریم که دختر یا پسر در اغلب موارد به کسی یا چیزی که میخواهیم(میخواستیم) نمی رسیم(نرسیدیم) چه در ازدواج چه در دوست یابی چه در شغل چه در تحصیل چه در مسکن چه در...

تلاش،اراده، تدبیر، حرکت همه از لوارم سلوک اند اما صبر، گذشت، پذیرش و رضا  هم.

معمولا یک روی سکه را نشونمون دادند هر کسی بنا به ذهنیت و نگرش خود از مسائل.

گاهی برای اینکه ملتی را استثمار کنند هی در گوشش از جبر خوندند و رضایت بر رضای خداوند داشتن، از بنی امیه و بنی عباس گرفته تا همین اواخر که بر این سبک بودند تا حکومت خودشان را توجیه کنند.

گاهی هم برای اینکه ملتی را بی هوا  به کشتن بدهند جوگیر کردند و از اینکه سرنوشت ما توسط کسی جز خود ما تعیین نمی شود گفتند. خوب این جمله درست اما مطلق نیست و در تکلیف کاربری دارد اما در نتیجه نه لزوما.

نمی نویسم مگر اینکه امیدوارم خودم بعدها مکرر و معدود خوانندگان گاهی بیاندیشند، همین.

می نویسم تا از مقام شامخ سیب زمینی به مقام سلوک با تفکر برسیم إن شاءالله.

حداقل چندین دفعه در زندگیم اتفاق افتاده که برای رسیدن به یک موفقیتی تلاش و برنامه ریزی و نظم و.. اما نرسیدم اما مواردی هست که بعکس اون اتفاق افتاده، خوب مسئله چند معادله چند مجهولی ست و نمیشه خیلی زود و عجولانه قضاوت کرد. مثلا اینکه ممکنه جایی از کارمان لنگ بوده اما بنظر دستی دیگر هم در کار است. این روایت از امیرالمومنین که "به آنچه امیدوار نیستى، امیدوارتر باش از آنچه بدان امید بسته‌اى" را به عینه در زندگیم دیده ام. خوب نتیجه این بحث این نیست که خوش گمان و پرتلاش نباشیم؛ نه قطعا، اما هرگاه به این نتیجه برسیم که همه کاره خودمون هستیم و همه چیز برای انتخاب و انجام و تحقق به خودمون واگذار شده در یک خیال واهی دست و پا می زنیم. یکی در وبلاگش چه زیبا و خلاصه این چنین نوشت: دعا= اجابت؟!

اللهم لا أجد لذنوبی غافرا، و اینکه بارها در قرآن از تفکر و اندیشیدن گفته ای و ما فقط ظاهر و پوسته ای از دین را چسبیدیم و شریعتمان به طریقت و حقیقت متصل نشد.



  • ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۰
  • سیدمحسن