...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

 شنبه گذشته آخر وقت هنگامی که فایل پی دی اف کتاب را استاد بست روی پرده کلاس نمایان  شد. من از قبل تو حساب نبودم که لپ تاپم را جهت تدریس به استاد میدم. متلک را خوردیم تا اینکه امروز مجددا بخاطر این بک گراند یچیزایی گفت استاد و بچه ها خندیدند. نمیدانم چرا دانشجوها و استاد به این عکس حساس شده اند، من که تصور و برداشت خودمو دارم. سالهاست که این عکسو رو لپ تاپ و گاها روی دسک تاپ آن دارم اما گویا برای کلاس باید عوضش کنم. 


یی


پس نوشت: اگه روم می شد بجای کلت، هفته آینده اینو میگذاشتم بک گراند لپ تاپم. شایدم همین کارو کردم. یه پسر از جنس دهه شصتی خوب می شناسدش.

ییی

  • ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۴۰
  • سیدمحسن

 بعیده دهه شصتی باشه کسی و برای این موضوع به اجبار انشایی ننوشته باشه. اونوقتا یکم دروغ قاطیش میکردم تا روم بشه سرکلاس برای دیگران بخوانم. الان آب از سرم گذشته و رسوای دو عالمم. مهم نیست. حقیقت را میگویم، اما با این وجود دروغ نباید راست نشاید. بعضی از چیزها را فقط و فقط باید بخدا گفت وبس. حتی اگر احدی نخواند ابتدای تابستان سال آینده مرا خواندن داره این سطورات چه خواندنی.


به نام خدا

موضوع: تابستان خود را چگونه گذراندید؟

...

...

آقا اجازه ببخشید مگه  اصلا تابستون شده که ازما انشاء میخوای؟ اگه اینجوره بگو تابستان کی آمد و کی رفت؟ مگه میشه تابستانی که من از خرداد با دهها برنامه پُرش کرده بودم و حسابی بهش نیاز داشتم اومده باشه و گذشته باشه و من نفهمیده باشم. نه باور نمی کنم، تابستان در راه است. من امیدورام به بهینه سازی ساعات عمرم در این تابستان برای اولین بار.


پ.ن1: کلا پشیمون شدم از نوشتن. یعنی نوشتم و پاک کردم. اعصابم خورد شد، موضوع را جور دیگه ای بستم.

پ.ن2: امیدواری از جنس امیدهای ده سال گذشته، بی برنامه و بی نظم و بی تلاش در انتظار معجزه. 

پ.ن3: سه دهه عمر و بی تابستان هنوز!

  • ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۴
  • سیدمحسن

چندین سال میشه که گوش میکنم اما برخلاف همه انواع علاقه هام از سیاوش و داریوش و حبیب گرفته تا عبدالمالکی و اخیراپاپ خونای جوان دیگه و یا مداحی و مناجات حاج منصور و حدادیان و کریمی و...، برام تکراری و خسته کننده نشده بلکه طراوت و زیبایی اش روز افزون است. این خاصیت قرآن است، اونم با اجرای بی نظیر و البته ماجرادار محمد الیثی.

اگه با حوصله و با توجه به معنا گوش کنیم زیبایی آیات قرآن هویداست. 

  • ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۳۲
  • سیدمحسن

  • امیرالمومنین علی علیه السلام احوالات جمعی عزلت گزیده در گوشه ای از مسجد کوفه را جویا شد، گفتند: رجال الحق هستند که اگر کسی چیزی به آنها بدهد می خورند وگرنه    صبر می کنند. فرمود: سگان بازار کوفه نیز چنین هستند اگر استخوانی برسند می خورند وگرنه صبر می کنند.

می گویم: این مطلب همان "استخدام خداباوری" است که اشاره شد.


  • رابعه عدویه: عمل نیکی را که خلق از آن آگاه شوند من به چیزی نمی گیرم. هم چنان که گناهان خود را از خلق می پوشانید، عبادت ها را نیز بپوشانید.
می گویم: این حرف فوق العاده در درمان ریا موثر می افتد اگر اندیشه کنیم.

  •  دوستی می گفت مواظب باش محسن که گنج وجود، زمان و مکان را از دست ندهی.
نگفتمش ولی می گویم: مکان را ویران، زمان را هدر و وجود را به گا... دادم.

  • بِقَدر الکَدِ تُکتَسبُ المعالی        وَ مَن طلب العُلی سَهِر الیالی
          وَ مَن طلب العلی مِن غَیر کَدٍ      أضاع العُمر فی طَلب المحال

  این شعر منتسب به حضرت علی ست. خیلی از ماها عمرخود را در طلب محال ضایع کرده ایم، موفقیت بدون تلاش. وقتی طرف تو 70 سالگی نوبل فیزیک را برده یعنی 40-50 سال تلاش شبانه روزی کرده و خسته نشده. اونوقت استادها تو ایران خوباشون 5سال یا 10 سال کار میکنند و وقتی استاد تمام شدند دیگه فقط چشم انتظار دانشجو هستند تا ایندکسشون بالا بره. دانشجویان هم  اغلب ساعات مطالعه شون 1/3 ساعت گیم شونه. فضا فضای تنبلی ست. دانشجوی بغل دست من سال ششم دکتری ست وهنوز تا دفاع زیاد داره. خودم هم استاد میگه با اینجور کار کردنت حالا حالاها هستی تا بتونی دفاع کنی. اون شعر را حضرت علی برای ماها نگفته!! برای ژاپنی و امریکایی و آلمانی ها گفته.



  • ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۱۴
  • سیدمحسن

کسی که دچار می شود ناچار می شود و بیچاره.

گفته بودم که به دریا نزنم دل،اما      بهر دل زیر قولم آیا بزنم یا نزنم؟

دست بر دست سالهاست در این تردیدم    دلی هست آیا که به دریا بزنم یا نزنم؟

15 نفر

  • ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۰
  • سیدمحسن

چند ماه پیش که هنوز مصطفا بابا نشده بود ازم نظر خواهی کرد برای اسم فرزندش، بهش ایمیل دادم:

 "اگه دختر بود: آبانه. آذرخاتون. آرتیستون. بادامک. برفی. ماسیس. ظریفه. میشا. روهینا. لی لی. لیانا. ماندانا
اگه پسر بود: غیبیش. حسام بیک. مراد بیک. 

منتی نیست وظیفه هست. برادریه دیگه. خیلی گشتم تا این اسمهای قشنگ رابرا فرزند دلبندت انتخاب کنم. میدونم همه اسماش قشنگه  اما بالاخره یکیشو انتخاب کن
من که اسم بچه ام اگه پسر بود میذارم مصطفا، اگه دختر بود مصطفه."


جواب داد:"سلام.عجب اسامی خوشکل و مذهبی و خوبی، موندم کدومشو بزارم خیلی زیباست واقعا دستت درد نکنه  چرا  زودتر به فکر مشورت باتو نرسیدم نمیدونم ،! من دیونه رو باش  قریب یک ماه  شایدم بیشتر از گوگل بهترین اسامی رو سرچ میکردم دریغ از اینکه داداش من گوگل هس. التماس دعا تو این شب ها"


 پ.ن1:من مسلمانم و ایرانی. ایمیلم به مصطفا تا حدی شوخی بود اما من ترجیح میدم بدلایلی اسم فرزندم را  ایرانی بگذارم(البته اگه حق انتخاب به من واگذار بشه). وقتی 20 واندی سالم بود عاشق اسم "زینب" بودم، هنوزم.  خوب ازدواج نکردم  و همسایه و فک و فامیل گذاشتند. همون وقتا اسم پسر را " شهاب الدین " و " محی الدین ".   گذشت و گذشت. همه اسمها زیاد وتکراری شدند یااینکه  نظراتم عوض شد. الان لَیانا " و " اِلِنا " و تا حدی " لیندا " را ترجیح میدم. لیانا انتخاب خودم هست و همین مصطفا که شاکی بود از غیر مذهبی بودن  پیشنهاداتم، خودش "اِلنا" را برای فرزندش انتخاب کرده بود که بعدا به سلیقه همسرش عوض شد. البته نمیدونم این نامها ایرانی هستند یا لاتین، منتها خوشکلند و تو شهر ما کمیاب. جالبه روح اله که هم خیلی مذهبی و مومن هست با من در این فکر موافق است ولی اسم دخترشو به انتخاب همسرش گذاشت فاطمه. به به. فاطمه. فاطمه. صدا زدن به سبک فاطمه فاطمه گفتن های پیاپی پرویز پرستویی در آژانس شیشه ای را شیفته ام. فاطمه،فاطمه.... سیری ندارد. بعضی نامها چقد زیبایند اگه درست أدا بشن. 

پ.ن2: حالا کو تا ازدواج و فرزند داشتن!!!  

بیست وچند سال و چند ماهه چشمامو دوختم به در. مسئله اینست.


  • ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۰
  • سیدمحسن

کاش آقای خاتمی هم رفته بود عیادت رهبری، اطمینان دارم خودش میخواسته بره، اطمینان دارم رهبر هم مثل دیگران تحویلش می گرفت و اطمینان دارم مهیا نبودن فضای سیاسی کشور جهت این دیدار بخاطر چپ+راست افراطی ست. مسئله اینست.

  • ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۳۵
  • سیدمحسن

انتظار سخت است، فراموش کردن سخت تر؛

ندانستنم اینکه باید انتظار بکشم یا فراموش کنم از همه سخت تر است.

دست بر دست همه عمر در این تردیدم      دل به دریا بزنم یا نزنم؟ حرف دلم را بزنم یا ...

18 نفر

  • ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۵۶
  • سیدمحسن
دیروز جمعه برا اولین بار تو عمر طویل اما بی برکت و کم خاصیتم به درخواست دوستم مراقب امتحان بودم، ارشد فراگیر.
از همون اول سعی کردم با نگاهام همچی را کنترل کنم و اصلا با کسی حرفی نزنم. وقتی یادم اومد سال تحصیلی گذشته تو بهشتی حتی تا مرز یکی دو نمره معدل  شایدم بیشتر نمرات بعضی از دانشجوها از تقلبی بدست اومد و امثال خودم یا به لحاظ اعتقادی یا از روی بی عرضگی از این فیض محروم بودیم خوب یا بد مصمم شدم کسی سوء استفاده نکنه. تو پژوهشکده ما  خانم ها سرتاسر ترم در کلاس جهت دقت! نه از بهر چاپلوسی استاد! صف اولند و وقت امتحان اکثریت  آشکارا عقب نشینی می کنند تا دیوار عقب کلاس،بعضی از این دخترها اگه غرورشون نمی شکست وقت امتحان جهت بهره وری بهینه از اوراق یادداشتی چادری می شدند. شک ندارم.
طول به اصطلاح مراقبت مجبور به جابجایی یکی شدم که البته تعجبی نداشت. این هم عجیب نبود که کسی اصرار و التماس برای دریافت مجوز دید زدن برگه بغل دستی داشت. چیزی که حرصمو در آورد و اعصابم را خط خطی کرد رفتار عجیب یک مرد حدودا 50 ساله و به ظاهر مذهبی بود. یکی با احتمالا 20-30سال سابقه کار کارمندی که این آخر کاری مجبور به ارتقا مدرک شده بود تا احتمالا آینده بهتری  را در دوران بازنشستگی خود داشته باشد. منظورم تذکر مکرر رابط و مسئول امتحانات نیست. حتی این که  از 75 سوال دفترچه را شاید 50تاشو با تسبیح به گزینه می رسید و پاسخنامه را خط خطی می کرد برام مهم نبود. بهتر بود خوشبینانه فکر می کردم، لابد می خواست شانسشو امتحان کنه و نخوندنشو به خیال خودش اینجوری جبران، که این روی بحث من نیست. مسئله این بود که بتدریج احساس کردم برای هر سوال ذکر میگه و با انگشتان دو دست دانه های تسبیح را رد می کنه و بعد از لحظاتی  گزینه حاصل از مثلا توکل  و در حقیقت یک نوع توهم شایع مذهبی را تیک میزنه. این درد آوره. چه جهل خوشکلی! استخاره برای گزینه یابی.
این گونه خداباوری که خدا را ظالم و دور از عدالت دیده ایم به درد عمه ما هم نمیخوره چه برسه به دین و دنیا و آخرتمون. مزخرف ترین نوع دینداری همینه که خدا را نوکر خودمون فرض کنیم و تنبلی و عدم تلاشمون را به خیال واهی خود این گونه جبران می کنیم. این باور را استخدام کرده ایم تا راحت بخوابیم و کمتر کار کنیم. این گونه است که اغلب  یک خداناباور بیش از خیل خداباوران تلاش می کند و موفق تر است، چون خودش و تلاشش را می بیند و بس. یجورایی قائم به کوشش خویش است، هر چند نفهمد که "لا موثر فی الوجود الا الله". حال اگه یه موحد و مذهبی همون تلاش بی خدا و بی دین را بکند اما توکل و مدد گرفتن از خداوند را هم اضافه کند نور علی نور می شود. این نوع جهل و خرافه به گمانم در ما ایرانی ها و خصوصا شیعه ها با وجود والیان و امامان شیعه پررنگ تر است. باید تکلیف خودمون را مشخص کنیم که قصد شیعه شدن داریم  یا صوفی گری  و درویش منشی را بیشتر می پسندیم؟  توسل محرک است یا بازدارنده و کسالت آور؟ توکل فقط در موراد محدودی به تفویض می انجامد و با اقدام همراه نیست اما تقریبا در تمام موارد توکل فقط با تلاش به بار می نشیند. اگه غیر این بود که دینداری نه ارزشی داشت نه بو و مزه ای نه دیگر مسئله امتحان مطرح بود. نمی دونم چرا خرافه پرستی تو مذهبی ها دست کم از غیر مذهبی ها نداره فقط نوعش فرق میکنه. جمعه من مراقب کلاسی بودم که بچه های الهیات! امتحان ارشد می دادند. البته دور از انصاف است اگر نگویم تو 20 نفر 2یا 3 نفر مسئله دار معمولا پیدا میشه اما گاهی طرز تفکر مذکور به کوتاهی در  عملگرایی مردمان مذهبی منتج می شود. این بیماری مبتلایانی دارد، هرچند قلیل. مسئله اینست.
  • ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۵۴
  • سیدمحسن

اولین بار آقا روح اله بود که یادمون داد. 10-12سال پیش. از اون موقع هیچ سال نبوده مگر اینکه اول ذیقعده شروع کردیم و اتفاقا هیچ سالی نبوده مگر اینکه چهله به انتها نرسیده رها کردیم! سالهاست که میدونم چله گیری اونم از نوع اربعین کلیمی در سلوک بشدت موثره بلکه در تحصیل مادیات نیز کارگشاست اما سالهاست که زورم به خودم نمی رسه، چهل که هیچ دریغ از حتی چهار روز بی گناه زیستن. داد و بیداد.


  • ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۹
  • سیدمحسن

سه دهه عمر و تجرد هنوز،

سه دهه عمر و بی پولی و بی مسکنی و بی مرکبی هنوز،

سه دهه عمر و بی سوادی هنوز،

سه دهه عمر و توبه شکنی هنوز،

سه دهه عمر و بی تقوایی هنوز،

سه دهه عمر و نیرو گرفتن رذیلت ها و بر باد دادن پی در پی فضیلت ها هنوز،

سه دهه عمر و عادت زدگی و عدم وارستگی هنوز،

سه دهه عمر و اسیر خود بودن هنوز،

سه دهه عمر و محبت اهل بیت علیهم السلام بی عمل هنوز،

سه دهه عمر و رسوایی دو عالم هنوز،

سه دهه عمر و انباشتگی لغات و حمل تورات همچو خر هنوز،

سه دهه عمر و دریغ از یک چهله که به نیمه برسد هنوز، 

سه دهه عمر و تکرار از روی عادت هنوز،

سه دهه عمر و بی نظمی هنوز،

سه دهه عمر و پرخوابی و پرگویی و پرخوری هنوز،

سه دهه عمر و هدر دادن پنج راه حواس از منفذ پنجره های ظاهر شیک و باطن لجن دنیای دون هنوز،

سه دهه ...

خدایا بعضی خطها را با اشک نوشتم. أللهم إنی  أسئلک سوال خاضعٍ متذللٍ خاشع، خاضعٍ متذللٍ خاشع، خاضعٍ متذللٍ... خوب که چی؟ أَن تسامحنی، مسامحه کن با من. 

خدایا من با خود چه کرده ام؟ 

 از خودم متنفرم


  • ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۰۶
  • سیدمحسن