...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

من هر چه نگاه می کنم خودم مقصرم

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ب.ظ

رمضان 89 در نشریه موعود نوشتم:

  • آخه چقدر بدشانسی؟ لعنت بر این روزگار! لعنت بر این شانس! الان وقت خراب شدن  ماشینم بود؟ الان و پنچری؟ الان که بانک  را می­بندند؟ خدایا چکنم؟دیگه از دست این همه بد بیاری دارم کلافه میشم.    اندک زمانی سپری شد. به خودم و کارهایم اندیشیدم و گذشته را تا حدی مرور. یافتم، بله خدایا حق با تو بود. شکرت که فهمیدم. درسته  ،بهتر بود آن­ روز که نگاه خسته و دستان لرزان  پیرمرد را سر خیابان  دیدم می­ایستادم و سوارش می­کردم. چرا با فضا زمان درگیر باشم. یک کلمه خودم مقصرم. بهتره بپذیرم
  • خسته شدم از این زندگی،از این شرایط جانکاه،از این بی تکلیفی، از این همه سرگردانی.آخه خدایا چرا باید اینجور پشت کنکور معطل بمانم؟مگه چه فرقی بین من و او..؟    زمان می­گذرد...بزرگتر و فهمیده تر می­شوم. بازم بهتره اندکی فکر کنم.حق با مادرمه،می­گفت:«آنزمان که او خانه نشین بود وکسی نمی­دیدش تو سوار موتور این ور واونور،با این و اون،این جلسه اون جلسه».بله او وقتش پشت  کتاب گذشت  و من تو سالن  ورزشی.تازه برا تماشا.حقیقت تلخیه ولی بازهم خودم مقصرم.
  • چرا باید همیشه در این استرس واضطراب باشم؟چرا خدایا؟چرا آرامم نمی­کنی؟چرا هیچ جا و هیچ کس آرامش رفته مرا به من غمزده باز نمی­گرداند؟آخه تا کی؟ساده بگم چرا هر چی می­دَوم پاش نمی­رسم؟ روزها می­گذرد.بالاخره پیش اون عالم روشن ضمیر شهرم رفتم.  پرسید:پدر ومادرت را رعایت کردی؟ از شرم جوابی مختصر دادم و رفتم، ولی خودم که حقیقت را می­دانستم.این یکی را به دقت نشستم وبررسی کردم.بله بازهم ...من هر چه وارسی می­کنم اینجا هم خودم مقصرم.خودم و نه دیگری.
  • دوستانم را یک به یک از دست  می­دادم.غریب و تنهاتر می­شدم.رفقا که هیچ،فامیل و مردم محله هم  دیگر مرا مثل سابق نمی­خواستند.تنها شده بودم و دل شکسته .آن­ها را مقصر می­دانستم.مگر من چه کرده  بودم با دوستانم؟  شب و خلوت و باز اندکی تفکر.بله درسته، بارها چند تا از بهترین دوستام بهم تذکر داده بودند که حالا دیگه از این تندخویی، کینه ورزی، زود قضاوت کردن، بی صداقتی و دروغ­های مکرر، بدگویی پشت سر این و اون دست بردار.گوشم که به این حرف­ها بدهکار نبود. عیوب دیگران را مرتب رصد می­کنم و از عیوب خود بکل غافل. می­گفتم من و داشتن ضعف؟گذشت و گذشت تا شد این­ها که باید می­شد و همه نتیجه طبیعی رفتارهام بود. بله خودم مقصر بودم، خودم و فقط خودم.باید واقع بین باشم

الان رمضان،اینجا ضیافت الهی،من مهمانم،تو میزبان ،میزبانی که خود طبیب است.وقتشه، ماه رمضونی فرصت خوبیه برای اینکه بفهمم و به این درک برسم که دیگر خدای مهربان، امام رضا، جامعه، خانواده و دوستان و...را مقصر ندانم. من همین را درو می­کنم که کاشته ام و می­کارم. مسئله اینست و باید روی این مسئله بیشتر کار کنم. کاشکی هرچه زودتر بفهمم و بفهمیم که هر چه الان با آن روبرو می­شویم ریشه دراعمال و نیات  گذشته  خود ما دارد،عملی مربوط  به سالیان قبل گرفته تا روز پیش،ساعتی  یا حتی لحظه ای قبل.یادم از جمله تکان دهنده ای از یک مفسر قرآن آمد که به نقل روایات می­گفت که خداوند قسم خورده برای بعضی از گناهان هر چند آن را می­بخشد اما انتقامش را در همین دنیا بگیرد، ولو اینکه مثلا 20 سال طول بکشد .گویا علامه طباطبایی فرموده بودند اگر پر کاهی در گوشه ای ازدنیا داخل چاهی بیفتد اثر خود را حتی بر کهکشان­ها نیز  می­گذارد.من از این نتیجه فلسفی استاد که مطابق به نظریات  علمی جدید در فیزیک هم هست (که خود مقال جداگانه­ای می­طلبد )این نتیجه را می­گیرم که کوچکترین کنش ما در این دنیا واکنشی را درپی دارد ،معصیت باشد یا کار نیک.

«“ما أصابک مِن حسنة فمن الله و ما أصابک مِن سیئة فمن نفسک»"

هرچه از انواع خوبی به تو می­رسد از خداست و هر چه از بدی به تو می­رسد از خود توست.  

نتیجه این­ که در همه ابعاد زندگی­ام، من هر چه نگاه می­کنم خودم مقصرم و دیگر هیچ.

......................................................................................................................

می گویم: این نوشته، ترجمه روان و ساده ای از "ذکر یونسیه" است. بدون تغییر آوردم اما تغییرات زیادی لازم داره تا یه متن حسابی بشه. چند سال پیش هنگام نوشتن این مطلب با مخاطب قرار دادن خود  کنایه ای هم می زدم به بعضی از دوستان خصوصا جوانترها، هر چند در مورد خودم نیز صادق بود و همچنان نیز ... .


  • ۹۳/۰۴/۳۰
  • سیدمحسن