...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

الهی آزمودم تا شکم دائر است دل بائر است. الهی دل دائر و شکم بائرم ده. الهی از نمازها و روزه هایم توبه کردم. بحق نماز و روزه علی ع توبه ام بپذیر. الهی همه از گناه توبه می کنند و من از خود. الهی اگر ستارالعیوب نبودی من از رسوایی چه می کردم!

...................................................................

اگر ماه بودم به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم ... اگر سنگ بودم به هر جا که بودی سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لب بام من می نشستی .... وگر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی...می شکستی

..................................................................

من عشق فکتم و عف فمات فهو شهید

.................................................................

اعتقاد به خداوندی که نقشی در زندگی معتقد ندارد اعتقاد نیست. بلکه نوعی از پدیده های درونی ست که تشریفات روانی نامیده می شود

................................................................

علامه جعفری: تحمل قدر ناشناسی معاشران و بدرفتاری آنان از راههای رشد معنوی ست

...............................................................

آن انسانی که هنوز آن چه را که به خود نمی پسندد بر دیگران می پسندد و هنوز آن چه را که به خود می پسندد بر دیگران نمی پسندد از عرفان الهی هیچ بهره ای نبرده

...............................................................

آن کس که هنوز نمی داند (مثل من) توقع نتیجه بدون کار بزرگترین عامل تباهی اخلاق انسانی ست و هنوز طعم نظم را در کار نچشیده  است (مثل من) از عرفان بجز حالات لذایذ روانی زودگذر نصیبی نخواهد داشت

...............................................................

بشر یک "بودن" است در صورتی  که انسان یک "شدن" است

..............................................................

گرسنگی از أجل خصال مومن است

یحیی بن معاذ چه نیکو گفته است: اگر به همه ملائک وبه هفت آسمان و صد وبیست وچهار هزار پیغمبر و هر کتاب و ولی و حکمتی و امامان توسل جویی که تو را با نفست مصالحه دهند ونفس را ترغیب نمایند که دنیا را ترک کند و در اطاعت خدا آید نخواهد پذیرفت ولی اگر گرسنگی را شفیع قرار دهی خواسته ات را اجابت کرده در اطاعتت خواهد آمد

.............................................................


  • ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۳
  • سیدمحسن

این که رحمة للعالمین فرموده بود از دنیای شما به سه چیز علاقه دارم: "نماز، زن و عطر" کنایه ای از این مهم است که لذت نماز یچیزی از جنس همون لذت و مستی اون دوتای دیگه هست ( اگه بالاتر نباشه!).

میگویم: تا درک این معنا 180 سال فاصله دارم.


  • ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۵۶
  • سیدمحسن

اولین و آخرین باری که برای امتحان گریه کرده بودم به سال دوم راهنمایی بر می گشت. کلا آدم محکم و مقاومی هستم در برابر حوادث روزگار چه برسد به یک امتحان و نمره و...

اما گاهی ... امروز مجددا ...

بعد امتحان ... پیشرفته 2 من بودم و بغض

وقتی حسرت به کمال می رسد که برای درسی جون کنده باشی و طول ترم خونده باشی اما وقت امتحان بخاطر بیداری تمام شب قبل و استرس قفل کنی.

  • ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۲
  • سیدمحسن
یکی از دوستان قدیمی و خوبم که تحصیلات بالایی هم داره ایمیل زیر را امروز برایم فرستاد که بدون تغییر (حتی در فونت و رنگ)  در زیر آورده ام:

درود.
وبلاگتو دیدم..
نمیخوام نقدت کنم ولی میخوام اینو بدونی که قرار نیست امثالی مثل من و تو  غصه خور و در نهایت منجی همه باشیم.
در حد معقول امر و نهی بله.

اما خواهشا تا سن سی و پنج سالگیت از سه موضوع که به آنها اشاره میکنم در حد اعتدال و معمول برخورد کن. نه افراط کن و نه تفریط.(فکر میکنم به این سه موضوع قبلا برات اشاره کرده ام و اگر تکرار مکرراته عذر میخوام)
   واین سه موضوع 1- سیاست 2- فلسفه و 3- مذهب افراطی

هر یک از این سه موضوع در رشته خودش تا سطح دکترا و بالاتر مطلب و تئوری دارد . در صورتی که هیچکدوم از من و تو در این سه رشته تحصیل نمیکنیم و این سه موضوع را بگذار به عهده اهلش. 

احساس میکنم بیش از حد به این سه عامل می پردازی و فکر و جوانیت رو به این مسائل میگذرونی

محسن دوست عزیز همیشه بین حقیقت و واقعیت فاصله ها بوده و خواهد بود(شرمنده تکرار مکررات شد).

محسن وظیفه فعلی ما اینست که شش  دنگ حواسمون رسیدن به  هدفهایمان باشد و استراتژی های رسیدن به هدفهایمان را تدوین کنیم و هر عامل و موضوعی که ما را از این مهم دور کند(سیاست  فلسه و مذهب افراطی و ...) باید دوری کنیم.

بگذار یه مثال برای خودمون بزنم. پروفسور سمیعی را ببین با هر عقیده و منشی که داره چه خدمتی به خلق میکنه و چه جایگاه در ذهن و قلب خلق داره(تعز من تشا).

ببین او هم تو یک رشته جلو رفته و ادامه داده وبه این رتبه رسیده.

حالا اگه من بخوام فوق لیسانس حسابداری بگیرم و بعدش هم فوق مدیریت و بعدش هم یه رشته غیر مرتبط دیگر و... و به مطالعات متفرقه دیگر هم بپردازم پس آخر و عاقبت معلوم میشه که هیچ جا نمی رسم و حالاگه بخوام به سیاست و فلسفه و مذهب افراطی بپردازم پس دیگه اصلا هیچی عایدم نمیشه.

محسن فقط به رشته و آینده خودت و اطرافیان نزدیکت فکر کن . محسن در حال حاضر به نظر من لازمه بیش از هفتاد درصد فکرت رو به تحصیل اختصاص بدی و سی درصد بقیه به خانواده ودیگر مسایل مهم زندگیت.

نکته آخر:

بجز امام زمان هیچ کس دیگری قرار نیست منجی دیگران باشد و منو تو بهتر است در حال حاضر منجی خودمون باشیم و به همه این مهم را گوش زد کنیم . ولی اصل امر به معرف و نهی از منکر در حد معقول توجیه دارد و واجب است.
.......................................................................................................................................................

در جواب می گویم:
یکی از چندین علتی که من 7 ماه تنها برای خودم مینوشتم وتا  قبل از دیشب هیچ یک از دوستان را از بلاگم مطلع نکرده بودم این بود که مبادا با انتشار نظراتم کسی ناراحت بشه . معمولا ما تحمل نظرات همدیگه را نداریم. معمولا ماها فکر میکنیم فقط خودمون درست فکر میکنیم. معمولا ما تاب آزاد اندیشی دیگران را نداریم.و...
 اما مطلب تو مرتبط با اینها نیست.یک توصیه دوستانه و مشفقانه است و اینقد متین نوشتی  که ارزش داره امشب با وجود اینکه فردا صبح مهم ترین  و شاید مشکل ترین امتحان عمرم را دارم بشینم و چند جمله ای برات بنویسم. 
اگر بخواهم یک جمله جواب بدم و از خودم دفاع کنم باید بگویم حرفهایت:
 " حرف حقی ست اما گاهی اراده نادرستی از آن برداشت می کنی"
تفاوت نگاه من وتو همین بوده. من معتقد به "سیاست ما عین دیانت ماست" هستم اما شاید تو نباشی کما اینکه بارها حضورا بحث کردیم
من میگم زندگی فقط خوردن وخوابیدن وازدواج و تولید مثل ومدرک گرفتن نیست. حتما تو هم با من در این یکی موافقی. اما تفاوت از نوع نگاه به وظیفه  آغاز می شود که خوب  حالا یه بچه مذهبی چه وظیفه ای دارد ؟ اگر قبول کنیم داریم اولویت چیست؟ تو زیرکانه معتقدی که در هر سنی وظیفه خاصی داریم . این حرف درستی ست اما خیلی باید احتیاط کرد. اینکه میگه منجی عالم بشریت حضرت حجت علیه السلام هستند خوب ما هم همین میگیم اما اگه میخوای نتیجه بگیری که ما دست رو دست بذاریم وحرف نزنیم و غصه ای نخوریم اصلا وابدا با مبانی دینی من( نمیگم مبانی شیعه) نمیخونه واصلا موافق نیستم.اما اینکه میگی تا قبل 35 سالگیت اهم مهم کن و کارهایت را اولویت بندی کن و مطالعه فلسفه و... و... را بتعویق بینداز موافقم. به خدا موافقم .خیلی هم ضرر کردم اما باید ... جان عاشق بشی تا بفهمی. ادعا نمیکنم اما من شیفته دانستن هستم. نمیتونم صبر کنم تا به فلان سن برسم و بعد مطالعاتی که دوست دارم را پیگیری کنم.نمی تونم
من دست پروفسور سمیعی را با هرکیش و آیینی هم باشد می بوسم. حرفی نیست. اما الگوی من ایشون نیستند. الگوی تحصیلی من امثال پروفسور گلشنی ست. میتونی خودت بررسی کنی ببینی ایشون کی هستن و چگونه می اندیشن. هرچند برای رسیدن خیلی تنبلم وتقریبا عمرم را ازدست دادم. حرفم اینه که باید پتانسیل و علایق اشخاص را هم در نظر گرفت. به نظر من هیچ دونفری در عالم نیستند که دقیقا وظیفه یکسانی را داشته باشند. عمل به وظیفه مهمه.
اینکه میگی باید 70 درصد رو درسات تمرکزکنی موافقم و باور کن همین کار را دارم میکنم. اما من میگم منافاتی نداره که خوب درس بخونیم وسیاسی هم باشیم. سیاسی نه بمعنای سیاست زده بودن بلکه به معنای عدم بی تفاوتی نسبت به تحولات جامعه واطرافمون. خوب درس خوندن با درست کردن جهان بینی و از پی آن ساختن ایدئولوژی در منافات نیست. بنظرم روی حرفهای قابل تامل وارزشمند تو شاید به این مهم باشد که من اهلیت ندارم و حریف نمی شم. میخوای  محترمانه بگی نمی تونم با این تلاش اندک از پس فیزیک وفلسفه و تفسیر قرآن و...  توأمان برآیم. این حرف درستی ست. کارنامه زندگی من این را بخوبی نشون میده و میگویم تسلیم حرفات هستم وخیر خواهیت را باور دارم. دعا کن اصلاح بشم
اینم بگم که من بیش از همه غصه خودم را میخورم وبرای خودم بیش از دیگران نگرانم و خودم را از عالم وآدم به خدا پایین تر و بدتر می دانم. مبادا فکر کنی خودم را راه یافته  فرض کردم ودیگران را محتاج راهنمایی که در این صورت اتهام ناروایی را به من روا داشته ای. اصلا نمی دونم چرا تو با یک نگاه به بلاگم به این نتیجه رسیدی؟ مگه همه مطالب اینجا سیاسی ست؟ عزیز جان راه انداختن یه وبلاگ و آوردن 10 درصد نوشته های سررسید مربوط به سالهای بعد 18 سالگیم به فضای مجازی به معنای تلاش برای منجی همه بودن نیست. باور کن. عزیزم من برای دل خودم می نویسم. گاهی که  میام میشینم نظرات مثلا دی ماه پارسال خودم را از طریق همین بلاگ مرور میکنم خیلی برام جالبه. گاهی خنده داره. گاهی جای تحسین داره گاهی جای تاسف. میخوام بدونم اونوقت یعنی چند ماه پیش چگونه فکر میکردم و حالا چگونه؟ شاید راهی بسوی آینده پیدا شد. فکرشو بکن اگه مثلا تمام اندیشه های خلوت خودمون را مثلا از 20 سالگی یجایی جمع کرده بودیم بعد 40 سالگی مون مینشستیم مرور میکردیم چقدر سیر تحولات فکری مون بخوبی برایمون هویدا می گشت. غرض من از نوشتن در وهله اول همین بوده. حتی اگه یک نفر تا انتهای عمرم سری نزند بازم برای خودم  فرصت کنم می نویسم. اینجوری نظم ذهنی بیشتری هم پیدا میکنم. تو که در مباحث روانشناسی دستی داری می دانی که با نوشتن یجورایی تخلیه میشیم و دیگه مجبور نیستیم اون دغدغه را گوشه ذهن نگه داریم. بجای ذهنمون بلاگ این کار را به رایگان برای ما انجام می دهد.
اینکه نوشته ای:" اصل امر به معرف و نهی از منکر در حد معقول توجیه دارد و واجب است" دلیل از فهم بالای دینی ات دارد و من وتو فقط در جزئیات اقدام با هم اختلاف داریم که این هم طبیعی ست.

در پایان از اینکه همیشه مشوق ودر عین حال  ناصح مشفقی بوده ای کمال تشکر را دارم. نگرانیت را درک می کنم. زیبایی زندگی به داشتن دوست خوب و رفیق راه است و تو ازآن جمله ای. تلاشت برای اصلاح من یروزی جواب میدهد.مطمئن باش. فدات
  • ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۹
  • سیدمحسن

اگه سعید جلیلی ضیافت ناهار رئیس جمهور برای رقبای انتخاباتی را نمی پذیرفت در دین و درک درست سیاسی و اخلاصش شک می کردم. خلاصه نمی رفت اونی نبود که میخوام

هر چه بیشتر می گذره داره پخته تر میشه. زیابترین عکس سیاسی  سال 93 همین اقتدای رقبا به آقای روحانی در نماز جماعت بود.ای ول

  • ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۵
  • سیدمحسن

زمانی می گفتم به دوستان که من حاضرم با دین آقای مصباح بمیرم خیالم راحت راحته. کتاب اصول عقاید ایشون را سالها پیش تورق کردم و از مباحث موجود در سایت موسسه امام خمینی استفاده میکردم. حالا  چند سالی ست که نظرم خیلی عوض شده. این تغییر نگرش ناشی از تغییر ایشان است شایدم ناشی از تدقیق بیشترم. اما بعیده از عوض شدن من باشه!! اینکه در فلسفه و کلام استاد هستند و کم نظیر خوب سرجای خودش اما این جانبداری های سالهای اخیر و مخصوصا عملکرد انتخابات 92 و بعد از آن خیلی ناامیدم کرد. مواضع  بعضی از صاحبنظران در ماههای اخیر درباره دولت و رئیس جمهور را آینه تمام نمای نفسانیت و تعصب و بی اخلاقی می بینم و اصلا باورم نمیشه یکی در حد و اندازه مصباح هم  اینجور شده باشه. باورم نمیشه. من  ذره ای از دلسوزی و عمل به وظیفه را در این دلواپسی ها و سخنرانی ها نمیبینم. البته معتقدم همین هم نباید محدود بشه و اینقدر هم دولت نباید تنگ نظری کند و دائم موضع بگیرد. با کنار گذاشتن حرفهای اخیر همین عالم گرانقدر مذکور در برابر حرفها یا سکوتشون در دولت قبلی بخوبی جانبداری یا تخطئه بسبک خاص خودشون واضح است. من عملکرد مصباح یزدی را در جانبداری یا تخطئه دیگران دقیقا مشابه عملکرد هاشمی رفسنجانی میبینم.! این ها بنا دارند خوبی های کسی که علاقه ای به او ندارند را تاویل به بدی کنند هر جور که شده، و نقاط ضعف آنکه را که نمی پسندند مضاعف کنند. هم آقای هاشمی اینجور بود دربرابر عملکرد واقعا چشمگیر 4 سال اول احمدی نژاد که بنا را گذاشته بود به ندیدن حتی یک حسن، همچنین است آقای مصباح  که بنظر بنا را گذاشته بر له کردن رئیس جمهور. بنظرم خطر جبهه پایداری  اگه موفق می شدند  از مشارکتی ها کمتر نبود . افراط افراطه. گاهی به دوستام میگم با تفکر حکومتداری امثال مصباح و بروبچ 6 ماه نمیشه که باید فاتحه ایران را خواند اگر قدرت می یافتند.  فقط و فقط خودشون را میبینند و نسخه بسیار خشنی از اسلام ارائه میدن. دلم برای وزیر ارشاد میسوزه با این خفقان فکری درست شده توسط بعضی از این ائمه جمعه ها. دوستانم میدونن من به این دولت رای ندادم. هنوزم منتقد این دولت در اینکه تنبلند، پیرند، مواضع انقلابی ندارند، گفتمان ندارند، محبوبیت ندارند، درگیر حاشیه اند و مثل قبلی ها گاهی دروغ میگن و... هستم اما همیشه به خودم تلنگر میزنم که خوبی هاشون را هم ببینم. شرایط الان جامعه را هم درک کنم. اینکه با اومدن این دولت یک همگرایی نسبتا خوبی بین ملت و نظام  و بین خود سیاسیون بوجود اومده. بعضی از آقایان دفاع رهبری از دولت قبلی را پررنگ می کردن، انتقاد ایشون را کمرنگ. الان هرچی رهبر میگه امثال شریعتمداری و رسایی و دوستان دیگه تاویل می کنند. البته این انتقادها لازمه اما گاهی تند میشه و به اصطلاح مته به خشخاش گذاشتنه. در این میان صحبتهای امرانه رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را پسندیدم .

 بلی این سیدمحسنه که داره از مصباح یزدی انتقاد میکنه. وای خدایا!. باورم نمیشه. تا دیروز من از طلبه ها و شاگردای خود این بزرگوار داغ تر بودم در دفاع از ایشون و این همه تخریب ایشون در دوران اصلاحات اثری روی من نگذاشت. 

گاهی که مواضع امثال مصباح یزدی؛ احمد خاتمی، علم الهدی، شریعتمداری و احمد جنتی  را میبینم متعجب میشم که در دولت قبل اینها چگونه بودند الان چگونه اند. اینها خود می دانند یا نمی دانند حداقل هیچ از تقوای در گفتار نمی دانند. من اینجا یچیزی مینویسم  ولو اشتباه اما اثرش نزد خودم یا چند نفر دیگر محفوظه اما آن که خطبه خوان نماز جمعه است یا ستون نویس یک روزنامه پر تیراژ، خیلی باید بیشتر از از اینها فکر کند و سخن براند. برای مثال آقایون جوری حرف میزنند که گویی تا دیرور همه چادری بودند بناگاه لخت شدند. قبلا هم گفتم مدار مدار هوای نفس است. از خود من گرفته تا اکثر قریب به اتفاق آقایان در رده های بالا. بنای چپ و راست بر کوبیدن رقیب است نه اعتلای اسلام وایران و حق طلبی. در این میان وجود امثال سید حسن خمینی، مدیریت جهادی  قالیباف،  نرمال بودن  امثال محسن رضایی ،حداد عادل، دکتر عارف ، مردم داری،محبوبیت، شعور بالای سیاسی و یجورایی  درحد خودش ولایتمداری سید محمد خاتمی ، انقلابی گری از جنس تدبیر سعید جلیلی،با وجود اینکه هیچکدام ایده آل من نیستند غنیمت است. وجود علمایی چون عبدالله جوادی(روحی له الفدا)، امامی کاشانی، حائری شیرازی، مهدوی کنی و مکارم شیرازی نیز مایه دلگرمی ست.

خدایا امثال بزرگان اندیشه ورزی چون مصباح یزدی را جهت عاقبت بخیری به تو واگذار میکنم. حیف امثال اینهاست. نگهشون دار و هدایتشون کن. من را نیز. 

  • ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۰۶
  • سیدمحسن
کجاست شهید چمران، کجاست حاج ابراهیم همت، کجایند برادران باکری، کجاست شهید زین الدین و جهان آرا، أین حسن باقری، أین متوسلیان، أین سردادان صیاد وکاظمی، کجایند رزمندگان گمنام حضرت حجت ع و... کجاست بزرگ ابرمرد یگانه عصر غیبت  خمینی کبیر. شهدا و ما أدرئک الشهدا.
.............................................................
کسی سراغ من جز غم جز نفس جز ابلیس جز افکار پریشان و نومیدانه جز شکست های متوالی جز دورشدن هر روزه آرمان وهدف نمی آید 
                                                                                                                                                                         شمارش غم وغصه و زجرهای من به رقم ومیزان نمی آید
.............................................................
کاش میشد از زندگی انصراف داد! من حسابی ترسیدم خدایا چه کنم؟ زندگی و پیشرفت بیش از حد برام سخته. خاک بر سر خر من
..........................................................................................
رمضان می رود ومی برد از کف دل ما   آن که سی روز صفا یافت از او محفل ما   رمضان عقده گشا بود گنه کاران را   وای اگر او رود وحل نشود مشکل ما. وای بر من
..........................................................................................
سیدمحسن: اللهم أرنی الطلعة الرشیدة  خدا: محاله   یا امیرالمومنین
...........................................................

از سری پیامک های قابل انتشار (ارسالی از 86  تا انتهای 89) به چند نفر از خواص دوستان که به ابتکار و علاقه خاص جواد پی دی اف شد و بعنوان سورپرایز بعد چند سال بهم هدیه شد
  • ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۱۲
  • سیدمحسن

امروز وقتی بیانات رهبری را در حرم امام خمینی مطالعه کردم ایمانم به رهبر زیادتر شد، امیدم به او  بیشتر شد، علاقه ام به او در اوج بود فزونی گرفت، لزوم حمایت و دوری از هرگونه شک و تردیدی در این راه ،راهی که امتحان بزرگی در زمانه ما برای همگان است ، برایم بیش از پیش مسجل شد. نباید مشکلات اقتصادی و غم و غصه های دنیایی مون، ما را از فکر آنچه پیرامون مون در جهان می گذرد غافل کند. به قول امیرالمومنین دیگران در راه باطل خود متحدند و ما در راه حق خودمون متفرق. چرا باید این گونه باشیم؟!! با وجود همه فساد و اشتباهات و بی تدبیری ها و بدفهمی ها، رویکرد  انقلاب ما درست است و این راه ان شاءالله با اصلاحات لازم ادامه پیدا خواهد کرد. ما طرفدار اسلام سیاسی به سبک امام خمینی هستیم و تا 50 +1 درصد ملت این را بخوان، تمام قدرتهای دنیا هم جمع بشن هیچ غلطی نمی توانند بکنند کما اینکه تو این 35 سال نتونستند. آیا هیچ انقلابی در سرتاسر دنیا بوده که اینقدر دوام بیاره و تمام جهان مقابلش باشه، از درون هم تا حد زیادی متفرق باشه و ضربه های زیادی از خود ایرانی های مقیم خارج و داخل خورده باشه؟ این مهم اساسا به دینی بودن و الهی بودن انقلاب ما بر می گردد. تنها این فهم درست از اسلام، یعنی اسلام سیاسی بسبک خمینی است که خواب استعمار و استکبار جهان را آشفته خواهد ساخت و عرض اندام اسلام در جهان خواهد بود. سالهاست که اینجوری فکر میکنم که کسی اگه واقعا و عمیقا مشتاق دین اسلام و مخصوصا مذهب تشیع باشه نمی تونه با خمینی کبیر مشکل اساسی داشته باشه. حالا بگذریم که خیلی از آزاداندیش های  آزادیخواه و استقلال طلب سایر ادیان هم، امام را و تفکر او را تایید کرده اند. جدا شدن سیاست از دیانتمون که بعضی از دوستانم میگن دقیقا همون چیزی ست که صهیونیزم و ستنیزم و ...و هزار مدل ایسم های دیگه میخوان. اصلا واژه "اسلام سیاسی" مشکل داره. اسلام واقعی سیاست را در بطن خود دارد اما بلایی برسرمون آوردند که باید این قید را بیاوریم، هرچند در واقع ضرورتی ندارد.

مسئله اینست

  • ۱۴ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۵
  • سیدمحسن

رب شهر رمضان...

ویلی کلما کبر سنی کثرت ذنوبی/ وای برمن هر چه پیرتر میشم گناهام بیشتر میشه

ویلی کلما طال عمری کثرت معاصی/ وای بر من هرچه عمرم طولانی تر میشه معاصیم بیشتر میشه

فکم أتوب و کم أعود/ چه اندازه توبه کنم و چه اندازه برگردم؟

أما ان لی أن أستحیی من ربی

آیا مرا وقت آن نرسیده که از پروردگارم حیا کنم؟!

مسئله...

22 نفر

  • ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۱۷
  • سیدمحسن

امشب فهمیدم خیلی بی سوادم

امشب فهمیدم خیلی ضعیفم

امشب فهمیدم خیلی کم مطالعه ام

امشب فهیمدم یا باید بمیرم یا باید عوض بشم و با جدیت کار کنم

امشب فهمیدم که حتما حتما باید  "اصول فلسفه وروش رئالیسم" را  بخوانم و  با گزیده و پراکنده خوانی به جایی نخواهم رسید.

امشب فهمیدم اطلاعات جسته گریخته معرفتی را که سالها پیش بدست آوردم دیگر کافی نیست. این بحث برایم لازم بود. غرور اطلاعاتم مرا گرفته بود. این بزرگترین جهل بود. جهل توهم دانستن.

امشب فهمیدم که خیلی در عبادت و ترک معصیت کوتاهی کردم تا این که به اواخر عمر رسیدم و مختصر شهود و کشفی نداشتم تا یقینی حاصل گردد.

امشب فهمیدم با  وجود چند سال تفسیر کار کردن و مطالعه کتب اخلاقی، تاریخی و اصول و عقاید هنوز خیلی جوجه ام برای جواب به شبهات.

امشب از 10 شب تا دقایقی پیش(قریب به 4 ساعت) با دوستم که دانشجوی دکترای دانشگاهمون است بحث کردم اما نتونستم ترا خدایا اثبات کنم .ناراحتم. نتوانستم خیلی خوب از اسلام دفاع کنم

نتوانستم شیعه خوبی برای امام صادق باشم أین هشام بن حکم؟ کجاست مفضل؟ کجاست محمد بن مسلم؟ أین مومن طاق؟ کجاست...  طرف دنبال لج بازی نبود. من ضعیف عمل کردم.

خدایا با وجود این که تقریبا هیچ شبهه یا سوالی را بی جواب نگذاشتم اما باز از خودم و بحثم خیلی راضی نیستم... راضی نیستم . آخه  چرا بجای تیله بازی و کفتر بازی دهه دوم عمر و رفیق بازی و گذران بیهوده عمر دهه سوم عمریکبار ننشستم مفصل درباره فلسفه غرب و اندیشه کسانی چون اسپینوزا و هایدگر و کانت و ... مطالعه کنم و بفهمم و بدانم آنچه باید.

چرا یکبار ننشستم "برهان صدیقین" را درست مطالعه کنم.

چرا  حداقل برهان نظم و برهان علیت را مرور نکردم تا درست حسابی یادم باشه.

اگر نبود لطف تو  خدایا که جوابهای ابتکاری و خاص خودم را ارائه بدم هیچی نداشتم برا جواب. اگر نبود ذکر نکاتی از زندگانی ائمه معصومین و ارجاع از  زندگانی و سلوک فردی و اجتماعی مخلوقاتی چون امام صادق و امام رضا به خالق هستی  (از آیه پی به آفریننده آیه بردن)، دستم خالی بود. اخیرا زیاد پیدا شده اند کسانی که بشدت به اخلاقیات پایبندند( یا اینجور نشون میدن) اما خدا و وحی و قرآن و پیامبر و معاد را بکلی رد می کنند. میگن میشه خوب بود و اخلاقی زندگی کرد اما مذهبی نبود. چیزی که بنظرم طرفداران عقلانیت و معنویت در داخل آن  را تئوریزه می کنند و امثال اسپینوزا مدتها پیش. این حرف درست و غلطه. جواب هایی دارم و دادم. جواب های که قبلا جایی ندیدم و بنظرم شاید جدید باشه و جالب، هر چند اثباتش  ساده نیست. اینجا بنای بیان کردنش ندارم. میگن مذهب به صدام و بن لادن و یهودی های متعصب آدم کش ختم میشه. چقدر مشکل میشه جواب. میگویم درست و غلطه این حرف. هرچند من بنا نیست خلط کنم مباحث را. اما مسئله اینست که فقط صرف دینداری و اطمینان خودم کافی نیست. خوب اینها باید جواب داده بشه. بگذریم از این مسئله و شبهه خیلی قدیمی چند صد ساله که خداباوری را زاییده ترس می دانند.این حرف نیز درست و غلطه. مدتها بود که ذهن مرا این سوال که اولین بار در کتب شهید مطهری دیدم به خود مشغول کرده بود. این مسئله ترس عامل خداباوری. خدا را شکر برای من حل شد. بگذرم.

اگر نبود حماسه سیدالشهدا و اونجور عشق بازی عجیب و غریبش با خدا که تا ابدیت راه عشق بازی با خالق و خاک شدن در برابر او را گشود چی را و کی را برای نمونه امکان عشق به خدا فراتر از اثباتش داشتم ارائه بدم. حسین علیه السلام موحدان عالم را تا ابد شرمنده خود ساخت. حسین جان به خدا قسم تو یک تنه  آبروی همه یکتاپرستان و نه فقط مسلمانان عالمی. تو ثابت کردی خدایی هست و ماورایی و معادی. تو خود گفتی و خودتم  ثابت کردی که  إن الحیاة عقیدة و جهاد. بنفسی أنت یا سیدالشهدا با این شاهکارت که نظیر نداره تو عالم. دریافت های عجیبی از سیدالشهدا و حادثه عاشورا دارم که به توحید ربط اساسی دارد. اینم بماند.

خدایا شکرت که من از وجود  معصوم پی به تو بردم .تو را به وجود آنها شناختم، هرچند شناختم هنوز در مراحل دبستانی یک شناخت است.

اما بهر حال این ها دلیل نمیشه که این اطمینانم به تو  و حقانیت محمد بن عبدالله ( درود خدا بر او)  برای همه چیز کفایت کند؟ این جوان ها حقیقت طلبند نه معاند. من نمی توانم از احساس قلبی و اینکه وجود خدا برایم از روشنایی روز روشن تر است دلیل بیاورم. باید با ادبیات مناسبی صحبت کرد. باید مطالعه کرد و دلیل داشت و احتجاج کرد. جدال أحسن برای همین ها ست. گاهی لذتی بالاتر از هدایت خودم یا یک جوان دیگه نمی بینم. بله هدایت خودم با فکر و استدلال آوردن برای خودم. جدا از خداناباوران که انصافا تعدادشون  تو جامعه ما خیلی کمه جوانان دیگری هستند که معتقدند. به خدا به اسلام به امامان اما بخاطر یکی دو شبهه یا تنبلی یا ... عامل نیستند به دستورات دین. دوستی دارم اینجا که میگفت 1000 تا صلوات برای پیروزی فلان تیم فوتبال اروپایی نذر کرده و 600تاشو فرستاده. خوب با این باید چه کار کرد که اینجور اعتقاد به صلوات داره صلواتی که توحید و معاد و نبوت و امامت و عدل را یکجا تو خودش داره اما همین آقا یک رکعت نماز نمیخونه.بگذرم. صحبت از خداناباوری بود که بنظرم تئوریزه کردن و فلسفی کردن اون از رنسانس آغاز شد.

ای خاک بر سر به اصطلاح مذهبی ها که قسمت اعظم  دین گریزی و دین ستیزی مربوط به اونهاست. اگر نبود اون اقدامات پدرسوخته های منفعت طلب مسیحی وابسته به کلیسای مزخرف قرون وسطی، این موج دین گریزی در رنسانس  و این همه دانشمند و فلاسفه و فیزیکدان ملحد درست نشده بود. این پیدایش نتیجه اون جور دین داری مضحک و جاه طلبانه و موج تکفیر واعدام به اصطلاح علمای هواپرست مسیحی اروپا و جزم اندیشی متدینین بود که این شد که میبینیم. آیا واقعا آنچه  که کلیسا ارائه می داد خداباوری بود یا نفس پرستی و شکم پرستی بود؟ شاید منم اگه تو قرن 17 بودم میشدم پروتست. طبیعی ست. این یک هشدار است برای ماها، برای جامعه مذهبی  و خصوصا روحانیون  شیعی چرا که تاریخ گاهی تکرار می شود. جانم به خمینی کبیر که آبروی دین شد. مدتهاست که از اختلال بوجود آمده توسط یگانه ابر مرد عصر غیبت کبری امام خمینی کبیر درعالم میخوام مطالبی برای خودم بنویسم تا بعدها برای مرور داشته باشم اما مدام امروز و فردا میکنم. امان از تسویف. اثر تمام فلاسفه و اندیشمندان غرب در عالم به همراه اثرات حضور و تالیفات و تربیت های همه علما و عرفای مسلمان شیعه و سنی مذهب  جمیعا یکطرف، تاثیرات این ولی خدا یک طرف. این دریافت من است. تازه گسترش این موج  هنوز در  ابتدای راهست. 100 سال دیگه می فهمند کی بود چی کرد و چی گفت. من دهها دلیل دارم منتها بدون مطالعه سیر تاریخی غرب و بررسی تحلیلی تاریخ اسلام تا پیش ار انقلاب متفاوت ایران، نمیشه این مهم را فهمید. باید این موج حضور خمینی در عالم را با حوادث حداقل 300 سال گذشته جهان و همچنین تحول علوم جدید خصوصا فیزیک کنار هم گذاشت تا به دریافت های بسیار مهمی رسید. ای بنازم به وجودت ای روح اله که دوستم که خداباور نیست امشب میگفت من خمینی را به لحاظ اخلاقی قبول دارم. معلومه دیگه. اثری از هوای نفس در این مرد نبود و این کرد که کرد. هر چند الان اینقد یاران کم شده اند، اینقد وهابیون کار را خراب کردند، این قد اختلاف تو ایران هست،اینقد اشتباهات ما مذهبیون هست و ... که فعلا رمق انقلاب برای گسترش اسلام ناب  محمدی رو به کاستی گذاشته. اشتباهات عجیب بعضی از علمای اهل سنت در الازهر و ایران و...، قابل تامل است. خوب ما تونستیم نظریه ای ارائه بدیم و یک حکومت دینی( در حقیقت جمهوری دینی) درست کنیم. اگه دل برادران اهل سنت  برای دین اسلام میسوزه بسم اله. حقیقت واضحه.  از این گذشته ظلم و خیانت هایی که این سالها فرقه جزم اندش سلفی، آن  ادامه دهنده خوارج، وهابیون ، به دین اسلام و مشخصا مذهب شیعه دارند می کنند انگلیسی ها را شرمنده کرده و آن ها را در اولویت دوم اسلام ستیزی قرار داده است (البته اگه فراموش کنیم که تحریک اصلی از اونجاست). از این هم بگذرم.

عمیقا معتقدم اگه مردم  خوش فکر، نجیب و مذهبی اروپا با اسلام و مخصوصا مذهب شیعه و زیباترین موجودات و مخلوقات عالم "معصومین برآنها سلام و درود" پیش از سیطره کلیسا آشنا شده بودند هرگز این نمی شد که شد و انقلاب صنعتی توامان با دین داری محقق می شد. چقدر ماها خواب بودیم. هنوزم دیر نشده. به دلایل متعدد بر این باورم که دنیا به اهل بیت پیامبر بر خواهد گشت. حتی پیش از ظهور.

صحبت به درازا کشید. " جان کلام "{ تکیه کلام استادمون}  این که امشب فهمیدم یکی از واجب ترین کارهای یک جوان شیعه درگیر در مباحث که قصد عمل به آیه " والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا " را دارد خواندن با دقت کتاب شریف " اصول فلسفه و روش رئالیسم" علامه طباطبایی است. هر چند خواندن فلسفه منافات جدی با " عافیت طلبی" دارد اما  اگه این دروس سخت فیزیک بگذاره با توکل بر خدا ماه رمضان شروع خوبی برای مطالعات جدی خواهد بود، چرا که "مذاکرة العلم فهو افضل". 

مسئله اینست


  • ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۳:۳۳
  • سیدمحسن