...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

بدون عنوان

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۲۷ ب.ظ

مرحوم مهدوی کنی مثال نقضی ست در رد ادعای کسانی که میگن از اعتدال گرایی بوی نفاق می آید و نمی شود هم این را داشت هم اون را. شکی در اصول گرایی این شخصیت نبود اما همه قبولش داشتند. چرا؟ چون انصاف را رعایت می کرد و صداقت داشت. این نیاز جامعه ماست که متاسفانه منش خیلی ها نیست. به سبک صحبت و  مدیریت  آقایان مصباح و جنتی، اگه بنا بود سردمدار باشن یکسال طول نمی کشید که همچی از دست میرفت. البته قبول دارم که چینش هرمی افکار و مسئولیت ها را باید  در نظر گرفت و هم اینکه هر کسی بر اساس اجتهاد خودش باید عمل کند. منظورم از هرم اینکه هیچ دو رده یا طیفی یا حتی دو نفری دقیقا مسئولیت یکسانی را ندارند اما بهرحال کلیات و حدودی باید. این نظر شخصی من است و نزد من اثبات شده.برای این مطلب شواهدی از آیات قرآن دارم فقط و فقط به تفسیر خودم. خدا به  من رحم کند با جرئتم بر تفسیر بعضی از آیات. پر واضح است که منظورم مأجور بودن هر گونه اجتهادی نیست اما وظایف  نیز مثل منحصر بودن اثر انگشت هر کس منحصر به هموست در جزئیات اقدام. دقیقا مثل اینکه به عدد انسانها سبیل برای سلوک انسانها وجود دارد و در قرآن صراط مفرد است و سبیل جمع اومده. نفاق در کسی ست که بدنبال جذب همه است با از اصول اعتقادی گذشتن. نفاق برای کسی ست که از دفع شدن می ترسد و به تعبیری هم خدا را میخواد و هم خرما. در طرف مقابل یک عده پایبندند بر عقایدشون و این خیلی خوبه و اتفاقا نشانه مومن اینکه از سرزنش دیگران نمیترسه اما با کسانی که یکسره دافع اند و حتی اپسیلون جذبی ندارن چه باید کرد؟ این افراط نیست؟!

 نقد دو عالِم مذکور در بالا فقط در حوزه بخشی از عملکرد و گفتار سیاسی آنهاست که آن نیز فقط پاره ای از وجود و شخصیت آنهاست و نه همه عناصر وجودی آنان. برای مثال موافق و مخالف می دونن که کمتر کسی را در فلسفه مثل آقای مصباح داریم و باید از هر کسی در حوزه توانایی اثبات شده  او بهره گرفت و لاغیر. 

عوالم و علما را گشتم مثل سید علی حسینی پیدا نکردم بدرجه جامع الاطرافی، بعدها خواهم گفت چرا و چگونه؛ شاید.


پ.ن: خط آخر پاراگراف اول مخاطب خاصی ندارد و یک فرضیه است،همین.

پ.ن2: تمام مطلب را مثل خیلی از پست های دیگه سه سوت و فی البداهه نوشتم اما برای عنوانش هر چی فکر کردم چیزی نیافتم. شاید عنوان "سیاسیدینی نوشت" بد نبود


  • ۹۳/۰۸/۰۱
  • سیدمحسن