...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

پسین 26 ام

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۷ ب.ظ

هوالشاهد

دو و نیم بعد ازظهر از خوابگاه راه افتادم که 4 اونجا باشم. مث همیشه تجریشِ هزار رنگ آزارم میده و زودتر سر به زیر ازش رد میشم تا به ایستگاه مترو برسم.جوانی سالم و خوش اندام ورودی مترو نشسته و تار میزنه و آوازی. مردم هم گاهی پول میندازن جلوش، از خودم می پرسم راستی چرا نمیره کار کنه؟  خوب اینم یه جور کاره دیگه، قدیما بهش میگفتن مطربی

بازم مث همیشه رفت و آمد در تهران برام پر از اندوه ست و یک عالمه تو فکر فرو رفتن و گویا بنا هم نیس این حالت برام تکراری و عادی بشه، کاریش هم نمیشه کرد تو سطح شهر که هستم بیشتر لزوم ظهور منجی را می فهمم. بدترین نمایش شهر پیش چشمان من تکدی گری دختران نونهال و نوجوان کنار خیابان هاس روحم را آزار میده اگر فقط همین غم برای خوردنم بود  عمری کفایت می کرد بعضی از جلوه های شهر مرا آتیش میزنه بماند

احساسم اینه که روزبروز  بر گستردگی طیف وسیع دستفروشان مترو داره اضاف میشه تیپ بعضی شون اصلا نمی خوره اخیرا با شروع تابستون نوجوان و نونهال هم به این جامعه فعال و سخت کوش دارن اضافه میشن 10 12 تا 70 ساله در حال جار زدن. امروز نابینایی را دیدم که در حال فروش بود خیلی دلم براش سوخت اوضاعی داشت طفلی، مرتب به این و اون برخورد می کرد بعید بود تظاهر باشه کسی هم ازش خرید نمی کرد چیزی هم میفروخت که ابدا مشتری نداره  خدایا...

ایستگاه امام خمینی پیاده میشم تا خط عوض کنم و چه غوغایی ست مترویی که از بهارستان می گذره 

کیپ در کیپ سوارند و همه شاکی (کلا ملت ایران همیشه همه جا شاکی اند و در حال غر زدن خیلی وقتا هم بی انصافی می کنن خیلی وقتا هم حق دارن) یکی داد میزنه بهارستان شلوغه مترو نمی ایسته ملت انقلابی  یه ایستگاه مونده همه پیاده میشن اما ایستگاه بعد اتفاقا ایستاد و منم پیاده شدم! ساعت اندکی از 4 بعدازظهر گذشته و گرمای هوا بیداد.

از ابتدای پله ها غوغایی بود. معلوم بود که بیرون روبرو مجلس چه خبره، من تجربه ای از فشردگی  و درهم تنیدگی را تو ایستگاه بهارستان داشتم که با نیمه شعبان حرم سیدالشهدا قابل مقایسه بود و بلکه لوکولایزد شلوغ تر. معلوم بود مسئولین مث همیشه از ملت عقب ترن و احتمالا  پیش بینی نکرده بودن، زن ها تو اون گرما و فشردگی پله های ایستگاه مترو تا به بالا داشتند هَل هَل میزدن و بعضیشون جیغ میزدن وضعیتی بدی بود، تو اون غوغا هم قد بلندترها دست از سلفی گرفتن برنمیداشتن! ای خدا از تب فروکش نشده سلفی گرفتن

نیم ساعت! طول کشید تا رسیدم ورودی یا به تعبیری خروجی مترو، وَه چه قیامتی ست میدان بهارستان و خیابان های اطراف ، ما که معمولا نگاه نمی کنیم! اما حضور زنان و دختران جوان فوق العاده پررنگ ست و انصافا چه حوصله ای دارند و چه اراده ای، تهران را از بعضی جهات می پسندم  بدترین ها اینجایند کما اینکه بهترین و پرشورترین مذهبی ها هم اینجا، 22 بهمن هم همین احساس را داشتم

میلیمتری حرکت میکنه جمعیتِ بهم پیوسته تا نزدیک جایگاه. یکی حسابی زور میزنه و شعار میده از بلندگو تا بالاخره نوبت صحبت محسن رضایی میشه و ملت از نعره زدن های شعارگو خلاص میشن. بنظر میاد برادر محسن از رفتنش به سپاه اندکی لحنش عوض شده، حاج محمود  که میاد حال و هوا را عوض میکنه و انصافا چه غوغایی کرد و چه وزین حماسی کرد میدان را.  حاج سعید و دیگران هم هستند تا بالاخره پس از یک ساعت و نیم سر پا ایستادن ملت و انتظارشون برای تشریف فرمایی شهدا کم کم ماشین های تریلی حامل پیکرهای شهدا سروکله شون پیدا میشه و چه غوغایی شد میدان و خیابان های اطراف اون وقت. یک لحظه فشار جمعیت آنقد زیاد شد که بر جان خود ترسیدم باور کردنی نبود اونطرف تر سربازی داد میزد بابا هُل ندین غش کرده این بابا، یکی دیگه میگفت زن ها را بپایید له شدند فکر نکنم تشییع شهدای امروز بی مصدوم بوده باشه هر چند بعید است خبری بشه، نمی دونم باید همت مردم را بستایم یا بی نظمی و کم کاری مسئولین را نقد کنم. بی خیال نزدیک شدن به جنازه مطهر شهدا میشم و کم کم بر میگردم سحر که بیدار نشده بود گفتم متاسفانه امروزم از کف رفت اما اون وقت گفتم خوشبختانه روزه نیستم تشنگی داشت هلاکم میکرد. از شهدا دور می شدم اما دلم با اونا بود. راستی چه شجاعتی میخواد خود غواصی چه رسد به میدان جنگ و چه برسد به خط شکن بودن ...باید خودمون را اونجا بگذاریم ببینیم چه کاره ایم

وقتی میگیم شکست در این مکتب همان پیروزی ست همینه دیگه، کربلای 4 شکست خورد ظاهرا اما همین شکست مقدمه جوشش ملتی 30 سال بعد شد که بحق یک پیروزی بود و اینو کسی میفهمه که از نزدیک دیده باشه امروز تهران را

تو بی آرتی یه پیرمرد بی انصاف که هیچ اطلاعی از روحیات وتفکرات بغل دستیش نداره پشت سر من حرف را باهاش شروع میکنه که حالا با این گرما چجوری روزه بشیم؟ اخه مرد مومن ببین طرفت کی هست موحد هست؟ مسلمون هست آیا؟ اهل روزه هست...؟  بعد سر حرف شروع کن اصلا چه نیازی به سر حرف باز کردن  تو مترو و بی آرتی و.... اصلن چرا آدمها با خلوت و سکوت خودشون حال نمی کنن گاهی شاید،  من که ترجیح میدم مطلق سکوت کنم و حتی سوال و بحث دیگران را هم تو این فضاها با یک لبخند و سکوت ممتد جواب بدم

اون پیرمرد تاریک ضمیر جواب داد که ای بابا روزه چیه و.... رسید به اینجا که اسلام همینی هست که داعش داره با زن و بچه مردم در عراق میکنه می گفت: پس اسلام چی هست دیگه؟ می گفت نسل قبلی همین مسلمونا همین کار را با ما ایرانی ها کردند. وای که اعصابم بهم می ریزه متاسفانه هدفون لعنتی همرام نبود پس یکم خودم را هل دادم جلو که صدای نحسش ب گوشم نرسه آخه تو بی آرتی که جای بحث نیست و اونجا اگه می خواستم جوابش بدم تبدیل به مراء میشد و جدال بی خاصیت. اصلا مقدمات بحث علمی فراهم نیست تو اون شلوغی و شهید اول و ثانی و ثالث! هم هیچکدوم چیزی درباره جزئیات و کلیات بحث و مناظره در مترو  و بی آرتی نیاوردن اما زیاد از این بحث های دو نفره و چند نفره، صحبت هایی بی مقدمه و بی نتیجه در این طور جاها می بینم. خودمو مشغول کردم تا بالاخره پیاده شد مردک، اعتقادات دیگران را میپذیرم هرچه که باشه اما توهین به اعتقاداتم را نه هرگز، (این چنین "مردک" را توجیه کردم) اسلامی که فقط و فقط بشرط سلامت عقل و تفکر، آدما  به حقیقتش نزدیک میشن وچه زیبا دینی ست اسلام و چه برای "اخلاق" که اینقد مدعی داره تو عالم سنگ تمام گذاشته براستی که تکمیل اخلاق در اسلام است و بس. گاهی دلم برای جهالت بعضی پس از 70 سال عمر می سوزه که هنوز نفهمیدن خدایی هست و فرستادگانی و حدودی الهی. به اون شروع کننده هم تو دلم گفتم آخه مرد مومن تو که ذره ای علم نداری ...کردی که سوال بیخود می کنی و بعد تو جوابش می مونی

 ایستگاه بعد یکی که سنش به چهل میزنه از فشار جمعیت میاد بالا،گویا با یکی حین ورود بحثش شده ...یه عده گاو و گوسفند... میرسه به اینجا که میگه: وقتی یک عده اوزگل (نمی دونم دقیقا یعنی چی) میذاریم بر مردم حکومت کنن نتیجه اش اینه دیگه.... 

چند تا جوون اونطرف تر درباره بانک و وام و... میگفتن . بانک هایی که فقط وجود اونا برای اسلامی نبودن(نشدن) نظام کفایت می کند. بانک در ایران مساوی ست با استثمار مردم  بانک ایرانی یعنی جمع آوری پول های خرد شهروندان جهت 1 سرمایه گذاری  به نفع بانک و در نتیجه بهم زدن بازار  2 دادن وام میلیاردی به کسانی که بر نمی گردونن و فراری میشن یا زندونی 3 دادن وام دو سه میلیونی به جوانان پس از 5 ماه سپرده گذاری و انتظار با دریافت چک ضمانت سه برابر و ضمانت سه کارمند و ....  بگذریم

میدون ونک وقت نماز مغرب دنبال مسجد می گردم میگن این نزدیک ها مسجد نیست کنار ایستگاه تاکسی یه کانکس کوچک گذاشتن و روش زدن نمازخانه. وضوخانه را می یابم پیرمردی نشسته دم در مث همه توالت های تو راهی، وضو می گیرم و حین بیرون اومدن میاد نگاهی بکشه با گفتن "آقا من دستشویی نرفتم"( ودر نتیجه پولی هم نمیدم) از کنارش رد میشم

حدود 9 شب به پارک وی می رسم . از اونجا تا پمپ بنزین در تاکسی مهمان این نوای دلنشین! بودم:

ای قشنگ تر از پریا  تنها به کوچه نریا  بچه های محل دزدن...

و بالاخره تاکسی آخر تا خوابگاه میزبان آهنگ رَپ بودم که هرگز نتونستم حتی یک بار باهاش کنار بیام برخلاف پاپ وسنتی و چه مزخرف و بی هویت و بی مایه هست این اهنگ های رپ،  حالم بد میشه

ساعت 9 و نیم شب خوابگام و مث شبای گذشته شامو از دست دادم شبای قبل از بی نظمی اما امشب فدای سر شهدا مهم نی (آره تو راست میگی!)

اینجا تهران پایتخت ایران

و به قول خیلی ایران اسلامی و بنظر من ایران تا اسلامی شدن از مسئولین گرفته تا خیل ملت چندصد سال فاصله داره اما...


پ.ن: یادم باشه حین مسیر یدفعه تو ایستگاه بی آرتی بلیط کارت نزدم

پ.ن2: هر دفعه بیرون زدنم از خوابگاه با مسائلی همراه هست که مرا به تفکر درباره شان تا مدتهافرا می خواند اما اغلب حوصله ثبتشون را ندارم، مثلا یکی از ناب ترین خاطراتم(از دید من) از تهران پارسال دم نمایشگاه بین المللی اتفاق افتاد که از زن حدودا 50  ساله ای که دستفروشی میکرد و همه جوره چیزی داشت پرسیدم قبله نما دارید آیا؟ گفت:"برای چی میخوای؟ برای نماز؟ خدا همه جا هست همه طرفها، اینها را آخوندا گفتن هر طرف که خواستی نماز بخون برو جوون و خودتو معطل این خرافات نکن" دوست همرام که اهل نماز نبود خنده ای تلخ کرد جوابی ندادم و گفتم باشه و خداحافظ شما
پ.ن3: تندوری را از هیچ کس نمی پذیرم چه برسه به مداح که اهلیت سخنرانی و موعظه و تحلیل اونم در حد مراسمی چون تشییع شهدا را نداره نوا و هنر محمود کریمی قابل ستایش است اما حرافی و هتاکی او و گاهی حاج منصور و ... تناسبی با مرام اهل بیت نداره. به کرات دیده ام که گاهی قول و فعل مداحان عملا در مقابل رهبری ست و اینقد هم مدعی اند. 
  • ۹۴/۰۳/۲۷
  • سیدمحسن