...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۷۴ مطلب با موضوع «تو پرانتز» ثبت شده است

هو الطیف

لطف خدا و با توجه به بعضی از سخنان استاد طاهرزاده از جمله:

"اسلام ما را – اعم از زن و مرد – دعوت به بیکارگی نکرده است و امروز شرایط زندگی طوری است که اگر خانم‌ها به حضور در خانه بسنده کنند گرفتار بیکارگی و بطالت می‌شوند. در گذشته معنا نمی‌داد یک زن در بیرون خانه باشد زیرا نوع زندگی طوری بود که به‌راحتی در درون خانه می‌توانست فعالیت مناسب روح خود را داشته باشد، ولی امروز نمی‌توانیم در گذشته زندگی کنیم. انسان با کار و فعالیت معنا پیدا می‌کند و نمی‌توانید به اسم ماندن در خانه خود را گرفتار بیکارگی و بطالت کنید. نمی‌شود که فقط مطالعه و عبادت کرد، باید اگر زمینه‌ی کار در بیرون خانه فراهم است از آن استقبال نمود بدون آن‌که از قالب عفاف خارج شوید. 

... ولی تنگ‌نظری و این‌که طرف با کار خانم‌ها و رانندگی آن‌ها مخالف باشد نه‌تنها یک نوع عقب‌بودن از مسائل مهم زندگی است، بلکه برای یک فرد مذهبی فاجعه است ....... اگر به اسم مذهبی‌بودن در عهد قاجار زندگی می‌کند برود از عهد قاجار هم همسر انتخاب کند و نه در عهد امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به دنبال همسر مذهبی باشد! زنان عهد امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در اوج عفاف در این تاریخ زندگی می‌کنند، نه گرفتار تجدداند و نه اسیر گذشته‌ای که گذشته است"

امشب بعد نماز مغرب متوجه شدم حضرت زهرا همچنان الگوست و تا همیشه الگوست منتها در کلیات رفتاری و اعتقادی برای همه زنان تمام نسل های تاریخ بشری پس از خود و نه در جزئیات رفتاری که هر زمانه ای را شرایطی ست، دقیقا مثل فقه که فقیه باید آگاه به زمان خویش باشد و به حکم بنشیند.

تا دو سه روز پیش نظری متفاوت از مسئولیت و رسالت زنان داشتم.



  • ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۴۲
  • سیدمحسن

هو الکافی

دقایقی پیش رفتم طبقه سوم پژوهشکده نماز صبح بخوانم بچه ها یا خواب یا درحال نماز بودند. جا نبود اومدم طبقه دوم نمازخانه خواهران

یه پسر از دانشجویان دکتری به طرز عجیبی خود را پیچیده در چادری که گذاشتن اونجا برا نماز دخترای مانتویی خوابیده بود و یک چادر را هم مچاله زیر سر گذاشته بود. هر دوی چادرها زمینه سفید و گلدار بودن

راستی میشه چادر و بوی دخترا را درکنار خود داشت و براحتی خوابید؟!!  خوابی با طعم و ظاهر ... و احتمالا رویایی از جنس...

از شوخی بگذرم من این را جایز نمی دانم

فی قلوبی مرض ...

آره والا

سه دهه عمر و بی هم آغوش هنوز

  • ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۵:۳۱
  • سیدمحسن

اصغر طاهرزاده اخیرا در جواب سوال یکی از کاربران این چنین گناهکاران را امیدوار و خوبان را مست کرد:

سلام علیکم: خداوندا! به نور همان آتش حرمان و عطشی که به دل این جوانان و این سالکانِ شکسته‌دل انداخته‌ای، یادشان ده که سادگی نکنند و نخواهند با گفتن چند ذکر به گوشه‌ی خلوتی و محل عافیتی پناه ببرند و از حضور در جبهه‌ای که البته با تلفات فراوان همراه است خارج شوند. در سیره‌ی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دادن ذکر مرسوم نبوده، ایجاد تاریخی بود که شیطان با همه‌ی بندها و وسوسه‌هایش به اغماء می‌رود. راه حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ذکرِ امروز ما است و معلوم است شیطان بزرگ برای سربازان این جبهه انواع اسلحه‌های خود را به صحنه آورده تا سربازان این جبهه را با دام‌های شهوانی، یا زخمی و یا شهید کند و یا منزوی نماید تا از جبهه حضور توحید زمانه به خلوت عافیت پناه ببرند. این عزیزان زخمی‌های کاری برمی‌دارند ولی پس از بهبودی با توبه‌، دوباره راهی جبهه‌ها می‌شوند حتی اگر ده‌ها بار زخمی شوند مثل او که در جواب سؤال شماره‌ی 11406 مکرر توبه می‌کرد باز به جبهه دینداری در این عصر بر می گشت. وقتی ذکر شما مسیر حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شد در تحقق نظام اسلامی، این «ذکر» به خودی خود عبادت است همان‌طور که فرمودند: «ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَة». امروز ذکر شما فراموش‌نکردن راهی است که سیدعلی خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» جلوی شما می‌گذارد؛ خودت را بکشی راهِ دیگری نیست، بقیه‌ی راه‌ها راه شیطان است.



  می دانم فعلاً خدا خواسته به حکم «یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» در ظاهر، ظلماتِ شهوت بر نورِ ایمان غلبه کند تا فرهنگ شهوت با مدیریت فرهنگ غربی در تمامیت خود، همه‌ی قدرت خود را به صحنه آورد و با عرفان امام خمینی«رضوان‌اللّه‌‌تعالی‌علیه» این سنگر که آخرین سنگر کفر است نیز فتح شود؛ و می‌دانم تیرهای شهوت، سربازان حضرت روح اللّه را نشانه گرفته، زخمی هم می‌دهیم، شهید هم می‌دهیم، ولی با مقاومتی که در شما هست پیروزیم. مأیوس نباشید! انقلابی بمانید و با استکبار در همه‌ی صورت‌هایش مبارزه کنید، تسلیم نشوید! دیوارهای فرهنگ مدرنیته تَرَک برداشته. این تحریک شهوات، آخرین بمباران اوست، ظاهراً شهر را به ویرانه تبدیل می‌کند ولی چون نتوانسته است با پیاده‌نظام خود یعنی تفکر غربی، شهر را فتح کند بمباران می‌کند و فرار می‌کند. نگو جوانان از دست رفتند، بگو به زودی زمان ساختن شهر و شکست نهایی دشمن فرا می‌رسد. محتاج تأمل تاریخی هستیم. موفق باشید 

  • ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۴۰
  • سیدمحسن

یه دوست صمیمی و مومن  طی ایمیلی به من این چنین نوشت:

سلام

من بلد نیستم نصیحت کنم مخصوصا تو را...

قبول دارم تو قوی هستی اما آیا قویتر از بابا آدم و نه نه حوا هستی که این ابلیس رانده شده پدرشونو درآورد؟

گفتی:....محبت امیرالمومنین و همچنین مباحث عرفانی طاهرزاده اگه نبود من الان معلوم نبود چه شرایطی داشتم....

خدا را شکر.خوبه.اما من می ترسم و باید ترسید!

این جمله را به یادگارم دارم و به تو به یادگار میگذارم حتی بعد از مزدوج شدن:

از  نامحرم باید  یوسف وار پا به فرار گذاشت...

حرف زدنشان، نگاه به راه رفتنشان، خنده دلربایشان، جملات کشیده شان، نگاه به چشمان خطرناکشان،و... از همه مهمتر صدای( تاکید می کنم) صدای صدای صدای کِش کِش پایشان،  و بوی عطرشان، مگر تو نبودی که پارسال اون فیلم عبرت آموز"هیس دخترها فریاد نمی زنند" را به من دادی؟ قصه از کجا شروع شد؟به کجا ختم شد؟آنجایی که آن مرد مجرد بیچاره در حال و هوای خود بود  و داشت تاب می داد اما شیطان از طریق بو! بله بوی نامحرم وارد شد و ذهنش را تاب دادو...

به خدا من تنم از این گفته ات لرزید و می لرزد...

من خودم تیرخورده شیطانم و امیدم فقط به خداست...

گاهی از اوقات زن گوینده اخبار زنده با آرایش و صدای تحریک برانگیزش حالت درونی انسان را شعله ور می کنه که این صدا برای شخص شنونده حرام میشه...

ریزتر از این مساله رادیو ماشین با گویندگی برخی از زنهای شیطون نیز خطرناک میشه که برای من شده...

انشاء الله با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) زندگی اسلامی بروز پیدا خواهد کرد.و شاهد این صحنه هایی نظیر اینها نخواهیم بود...

دین و عمل بدان علاج کار ماست...

درست است محبت امیرالمومین کارها می کند اما او که خدای تقوا و خدای خدا ترسیست از صدای زن نامحرم می ترسید و می لرزید .تکلیف ما که دیگر روشن است.

چه جمله قشنگی به من هدیه داد اِبراهیم روحانی:

"من صدای خواننده زن را گوش نمی کنم.   امتحان کرده ام و صدای زن روی تک تک سلول های مغزم اثر منفی می گذارد. "

شرمنده عزیزم. یه خوردش برای یادآوری خودم بود که توی دام نیفتم، اما باورکن ترس از نامحرم ترسی الهی است.

"شاید تعجب کرده باشی از این جملات و با خود بگویی که ... هنوز محسن را نشناخته است؟! باید بگویم که چرا!سید محسن را شناخته ام و خوب هم به او عارفم اما باید اقرار کنم که هنوز ابلیس را نشناخته ام!"

 

هنوز که هنوز است نتوانسته ام این شطرنجی نگاه کردن به نامحرم را به خورد چشمانم بدهم... (خیلی سخته واقعا سخته...)

ملاکی که سالهاست برای انتخاب همسر آینده برگزیده ام:حجاب نیست بلکه حیاست.

حیا دایره بزرگی ایست که اگر یک زن آنرا داشته باشد دایره کوچک حجاب درون آن قرار دارد و محال است کسی حیاء واقعی را داشته باشد و بی حجاب باشد. اصلا کسی که حیا دارد تنش می لرزد از اینکه با نامحرم خلوت کند. مگر می شود کسی حیا داشته  یاشد و با نامحرم بخندد و ...البته خود حیا هم شدت و ضعف دارد ولی در کل ملاک باید حیاء باشد که حجاب و عفاف و... زیر مجموعه های آن هستند.

از حیا حضرت فاطمه زهرا(س) به دختران جوان و نازنین ما چه آموخته اند؟

این سوال   در ذهن من وجود دارد که واقعا آیا آن چادر خاکی بود یا خاکی شد؟چادر خاکی حرفهایی دارد که جای بحث دارد.

امروزه چادرهای براق  دل مردان خاکی را  از جا میکند...چرا؟ البته اکثراً جاهل به این مسائل هستند و واقعا زنان نازنینی در کشورمان وجود دارند اما...

الگوی ما در انتخاب همسر و مادر آینده فرزندانمان فاطمه(س) هست و دیگر هیچ.

 

  • ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۳۵
  • سیدمحسن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۴۴
  • سیدمحسن

یا رفیق من لا رفیق له

قسمتهایی از ایمیل امروزم به یک دوست:

اول اینکه وجودم را غم و البته امید (امید به تعالی تو در بستری از غم ومشکلات) فرا گرفت و همچنین شرمساری بابت این سخت گیری ها و بد بینی های خودم
اثر محبت در رفاقت  اینه دیگه، هر چند محبوب مبتلا باشه اما بنا نداره محب دست از سر اذیت کردن های دوستش برداره(و همچنین بعکس) چرا که او را که مورد نظر دل من قرار گرفت قطعا صلاحیتی بوده و پتانسیلی، من به دل خود در این گونه دوست داشتن ها شک نمی کنم(اثر خوبی پدر مادر ومحبت هر چند الکی ائمه معصومین)، چرا که مبنای دل بر فطرت است وفطرت انسان زیبایی طلب و کمال گرا و امثال تو مرا رشد می دهند، پس در انتخابم در تعیین دوست و بعد اندکی سخت گیرانه رفتار کردن خودم را محق می دانم اما در جزئیات سلوک با دوست قطعا و یقینا بارها وبارها به اشتباه افتادم  و می افتم ویکطرفه به در خونه قاضی رفتم ومیروم و هنوز اصلاح نشدم، نمیدانم شاید قسمتی ازمبنای این اشتباه هم شدت دوستی ست، شاید. بگذرم
البته اقرار میکنم در جریان مشکلاتت نبودم تا همین الان،  و البته در این ندانستن هایم تو نیز مقصری چرا که هرچند خویشتن داریت را می پسندم اما تا این حد مخفی کاریت را نمی فهمم.
باید که محدوده روایت نورانی "استرذهابک وذهبک ومذهبک" را دقیقا مشخص کنیم... اما روی صحبتم این است که خوب حد این روایت چیست؟ بنظرم دوست درجه یک که در اخلاصش در رفاقت شکی نیست باید همدم و رفیق راهمون باشه ومثلا بیماری بستگان درجه یک  را اگه دیگری بفهمه حداقل حداقل این به کاهش آلام روحی و تسکین نسبی قلبی طرف مبتلا اثر داره و همچنین در نوع تعاملات دوستانه احتیاطاتی رعایت میشه.
من دقیقا مشکلاتت را درک میکنم چون در بستری از مشکلات بزرگ شده ام و چه چیز سخت تر از 4 سال بیماری پدر و از دست دادن اینجور پدر مهربان وفرزانه ای اونم در 20 سالگی. یادمه همان  زمان هم من از بهترین دوستان اون وقتم بیماری پدرم را پنهان میکردم و غصه ها را تنهایی میخوردم اما بارها گفته ام اگه داوود و روح اله خصوصا بجهت دلبستگی اگه داوود 15 ساله اونوقت نبود غم از دست دادن پدر مرا میکشت دقت کن در این معجزه وجود دوستی که دوستش بداریم ودوستمون بداره، البته همه ادمها از این جنس محبت همچو من وتو برخوردار نیستند و نه نیازی به محبت ورزیدن از این نوع وبا این شدت دارند و نه نیاز به مورد محبت واقع شدن. محبت می تواند شکننده باشد اما گاهی اکسیر است وکاتالیزور و تسکین دهنده. محبت با غم همراه است اما چه غمی؟ دایره این محبت از اصل واساسش را در برمیگیرد یعنی خداوند سبحان تا حضرات محبوبین ومعصومین علیهم السلام و بعد زن وفرزند و دوستان و حتی عوام مردم اعم از خوب وبد ( خوب به جهتی، بد نیز بجهتی والبته هر کدام به شدت و میزانی)
  قلبا امیدوارم چون کوه ایستادگی کنی و مفهوم امتحان را که به قول بزرگی لحظه به لحظه این دنیا جز امتحان نیست خوب بفهمی و با دید امتحان الهی که خداوند منتظر ریسپانس ما هست به مشکلات بنگری و بر آن فائق شوی.
 خوشحالم که در مورد شبکه هم علمش را فراگرفتی وهم تکنیکش را. امیدوارم  ظرف چند سال به همه دارایی های لازم این دنیا که باید بستری برای عبادت قرار بگیرند مثل منزل ومرکب و مسافرت و ... از نوع خوب و باکیفیتش دست پیدا کنی بدان که اقتصاد خانواد کف است و اگر این نباشد سقوط تقریبا قطعی است چرا که وقتی کفی زیر پا نباشه کجا بایستیم که خداوند را با آرامشی نسبی عبادت کنیم . البته رضایت بر قبض وبسط الهی هم در مادیات هم در روحیات و معنویات شرط است والبته مشکل.
درمورد پدرو مادر و لزوم خدمت صادقانه و خالصانه به آنها به تمام حقیقت هستی پس از شرک نورزیدن به خداوند جل وجلاله دست یافته ای و این را قدر بدان، قدر بدان، قدر بدان که کسانی را می شناسم که بعد از شصت سال  یا هفتاد سال عمر همچنان مورد نفرین مادرشان هستند و جالبه روضه رفتتنشان و نماز خواندنشان ترک نمی شود اما دریغ از یک خدمت به والدین. این ها نه از سر بی اعتقادی بلکه از سر راحت طلبی ایمان خود را خراب کرده و نمی فهمند.
چه زیبا گفتی که خدمت به مادر پدر سرمایه گذاری ست و اتفاقا سرمایه گذاری واقعی همین است. حتی اگر تمام دنیا را طبق سنت خطرناک املا و استدراج بهمون بدن اما مادر ازمون راضی نباشه و حتی اگه بهشت بفرض محال نصیبمون بشه وجدان آسوده نخواهد بود و اساسا این مقوله عجیبی ست که در مباحث معرفت نفس مطرح می شود که تشریع وتکوین چون بر هم منطبق هستند اگر از تشریع به انتخاب واختیار خودمان تبعیت نکنیم(احسان به والدین واجب= یکی از شرایع مهم) یک نارضایتی و عذاب وجدان و اضطراب بهمون دست میده که این مهم در اواخر عمر شدت می گیره و تازه خودشو نشون میده و هیچ چیز بدتر از به پوچی رسیدن و عذاب روحی نیست. بماند این موضوع که مفصل است وبلدی.
خوشحالم که رفتار اجتماعیت نشان از مشکلات پیچیده ات نداشت واین خیلی خوبه و از شرایط ایمان است. من نیز چون توام وگاهی ملت ممکنه فکر کنن ما اصلا غمی نداریم  وسرشار از موفقیت هستیم در حالیکه مخفی کردن غم های دل وابراز آن برای خدا و اظهار لبخند از وظایف ماست هر چند گاهی واقعا فشار مشکلات بیش از اینهاست و گریزی از درد ودل و اظهار غم برای خواصی از دوستان نیست و وجود دوستان خوب از نعمتهای خداست و به تعبیر امیر مومنان از دست دادن دوستان غربت.
گاهی از فشار مشکلات رو به نوشتن می آورم و به تو هم همین پیشنهاد را داشتم ودارم چون نوشتن یجور تخلیه هست و ثبت سند فکری اون روز از زندگی مون که مرجعی برای آینده خواهد بود و مهم نیست خواننده داشته باشد یا نداشته باشد. از منظری هیچ کس مهمتر از خودمون نیست.

 بخدا قدر خودت بدان که از ما که مثلا دانشگاه تراز یک ایران( ودر فیزیک بعد شریف و شاید زنجان دوم سوم و در پلاسما اول در ایران اونم با فاصله) درس میخوانیم تو باسواد تری و در علم درگیرتر. فاصله ها را دانشگاهها تعیین نمی کنند و سطح کاری که داریم میکنیم تعیین کننده هست. اخیرا استاد خودم درباره استاد فیزیکی از دانشگاه نامعروفی نام برد(فکر کنم آذربایجان یا...)که اچ ایندکسش در سایت اسکوپوس(h index in scopus) دو سه برابر خفن ترین استاد فیزیک دانشکده فیزیک اینجا یا پژوهشکده خودمون یا حتی شریف است. من باور نمیکردم در حالیکه بیشتر از 15 را برای  محققین داخلی ندیده  بودم یکی در غربت یک دانشگاه به بالاتر از 30 برسه. البته دقت داشته باش که حتما برای هر رشته ای محققین آن را باهم مقایسه باید کرد و نه اچ ایندکس یک فیزیکی را با شیمی ویا کامپیوتر با برق. و البته لزوما مقاله(و شاید اصلا) کمک به صنعت نیست وکسانی هم اهل مقاله نیستند اما در حال خدمت به کشورند مثل جهاد دانشگاهی شریف یا بچه های وزارت دفاع که سطح کارهای علمی صنایع دفاع به لحاظ علمی تقریبا هم تراز دنیاست و شاید تنها جای خفن ایران که فیزیک وشیمی ومواد و برق ومکانیک وبرنامه نویسی و شبکه و... عملا داره معنی واقعی خودشو کم کم  پیدا میکنه همین وزارت دفاع و صنایع دفاع است وبس. هر چند فاصله شگرف است چرا که زمانی اونا شبانه روزی زحمت می کشیدند و همان زمان شاهان قاجار به زنان دربار رسیدگی می کردند و رضاخان با کشف حجاب داشت تولید علم می کرد! این چنین است که دویست سال حداقل عقب هستیم. بگذریم

 باور نمیکنی که چقد در رویاهایم به یک سفر کربلا با تو رفتن فکر کرده ام و از اول تا انتهای سفر گریه وگریه وگریه ، بالاخره یروزی میاد که این تحقق پیدا میکنه ولو تا چند سال آینده. برای حج باید مستطیع بود اما برای کربلا گویا اجازه قرض گرفتن هم داده اند، خیلی عجیبه عجیب. متاسفم برای اقتصاد مملکت و خیانت پشت سر خیانت مسئولین مملکتی به رهبر وملت وجوانان، تمام شبانه روز را باید پدر مادرها و جوانان بدوند تا بتونن حداقلیات زندگی را فراهم کنند(هر چند حرص و عدم قناعت هم خودش دلیلی ست) در حالیکه اسلام میگه 1/3 کار و 1/3 زمان عبادت وتفریح و باقی استراحت. طرف تا 40 سالگی زیر بار قرض خونه هست وبعد هم بچه داری وبعد بزرگ کردن و سپس غم تهیه هزینه عروس و دوماد کردن بچه هاش و بعد مردن. صحبتهای جالب و البته بعضا قابل نقد  یکی دوهفته پیش حجت الاسلام زائری را دربرنامه زنده امروز دیروز پس فردا گوش کن والبته بعضی از مناظراتش. 
بماند که اینها حرف زیاد داره امیدوارم سلامتی باشه و این مشغولیت اجباری به دنیا که لازم هم هست ما را به فراموشی مبدأ و معاد نکشاند و جایی برای ارتباط با خدا هم بماند.  زندگی در این زمانه که روزگار تمام پستی ها وکثافت کاری هایش را با تمام قدرت به صحنه آورده بسی مشکل شده، منظورم حیات طیبه هست. بساط امتحان مفصل تر از همیشه پهن است.هیچ گاه شیطان با این قدرت در صحنه حاضر نبوده و اساس این حضور تمام و کمال نمایش ابلیس  مرهون صهیونیست ها به پشتوانه آمریکا ست، امریکایی ها دنیا را به لجن کشیده و من این را اخیرا فهمیده ام که شیطان بزرگ امریکاست یعنی چه، دنیای علم وفن آوری و فضا و اتمی و اینترنت و.. را باید مرهون دانشمندان اکثرا خداباورو مردمان مذهبی امریکا دانست،پس بوضوح منظورم یکی دو درصد رأس کار هست که بویی از عقلانیت و معنویت نبرده اند و اینجور دارن دنیا را به لجن میکشن و ظلم می کنند. بها دادن آنها به علم وتکنولوژی هم فقط برای سلطه واستثمار است و در این راه همه دانشمندان حقیقت و علم طلب دنیا را اجیر کرده اند. اگه درست نگاه کنی در هر اختلاف داخلی کشوری امریکایی ها دستی دارند و گویا برآنند  تا همه ملت ها به جون هم بیفتند تا اونا سلطه خود را بتدریج تکمیل کنند. به این فکر کن بزرگترین جنایت جنگی تاریخ بشریت را در ژاپن چه حکومتی  مرتکب شد و بیش از 200 هزار نفر را طی سه روز و البته دو ثانیه سوزاندند.بماند
 زندگی مومنانه این روزها خیلی خیلی مشکل شده وهنر زیستن می خواهد، از طرفی رسیدن به خدا هم با وجود عجیب بزرگمردانی چون عبداله جوادی و حسن زاده و طاهرزاده و استاد شایق و رهبری و حضرت روح اله و علامه طباطبایی که بنظر من در طول دوران غیبت این همزمانی حضور بزرگان علم وعرفان در مقطعی از تاریخ بی نظیر است تسهیل شده و بستر سلوک معنوی مهیاست. تا چه را انتخاب کنیم وچقدر استقامت ورزیم. کم نیستند انتخاب کنندگانی که در میانه راه جا زده اند و من نیز از آن جمله. 

اللهم لا أجد لذنوبی غافرا



  • ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۴۸
  • سیدمحسن
  • ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۳۶
  • سیدمحسن
یا من هو خالق کل شیء

امشب بین دو جلسه و همچنین بعد اتمام تفسیر با استاد هم کلام شدم . بین دو جلسه درباره ملاصدرا سوالی پرسیدم که مختصری جواب شنیدم و هیچ، اما بعد جلسه در خلوت دو نفره مون 20 دقیقه ای صحبت کردیم. پس از شنیدن مختصری از دلایلم درباره اهمیت فضای مجازی و انتقاد ازشون مبنی بر عدم فعالیت سایبری شان فرمودن من قبول دارم و همیشه هم میگم که با شمشیر نمیشه به جنگ تانک رفت و یک کارهایی در شرف انجام داریم
گفتم استاد به خدا مسئول هستید، اونوری ها فضای مجازی را تسخیر کردند ما خوابیم تازه اغلب کسانی  که برای شبهات و مسائل اعتقادی کار می کنند سواد کافی و بیان مناسبی ندارند، شما دارای نوآوری های های فراوانی در مبحث تفسیر و  همچنین در شیوه ی بیان  هستید که انسان را به وجد می آورد آیا نباید یک سایت داشته باشید؟
اینجا بود که استاد شروع به صحبت کردند و  بالاخره گفتند: "حقیقتش همین روزا داشتم تو خلوت با خودم فکر می کردم به خودم گفتم اگه با این نعمتی که خدا بهت داده اگه برای دین مردم با تمام وجود کار نکنی پس گردنی میخوری"  
اصطلاح پس گردنی را دقیقا یادم هست ایشان بکار بردند.
البته همان طور که عرض شد استاد برنامه هایی داشتند اما بنظرم بعد این صحبت این مسئله را جدی تر بگیرند و بالاخره سایتشون را راه اندازی کنند. آخر کار ازم پرسیدند که آیا در امر طراحی سایت تخصصی دارم که خوب جوابم منفی بود اما گفتم برای خلاصه کردن آثار صوتی شون و کارهای دیگه حاضرم همکاری کنم باهاشون.
استاد حین حرفاشون گفتند من چند تا تجربه شخصی دارم که  به این نتیجه رسیده ام جوانان ما خیلی دل پاکی دارند منتها تحت هجمه هستند و چند تا خاطره از استدلالشون در مواجهه با خداناباور و بدحجاب و.. برام تعریف کردند.
شیرین تر از همه اینکه آخر کار  حین خداحافظی استاد برام دعام کردند.

  • ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۳
  • سیدمحسن
هو الکافی

خلاصه ای از قسمتهای قابل انتشار ایمیلی را که اخیرا به یکی از بهترین دوستان زندگیم فرستادم با اندکی ویرایش در زیر می آورم، پس از مطالعه اهمیت بعضی از موضوعات مطروحه و دلیل اینجا آوردنش مشخص خواهد گشت. بدلیل حذف نیمی  از نوشته،  مطالب پراکنده بنظر می رسد

متنی یک جمله ای  را که متناسب با مرام مخاطب این مقال است را با نوشته زیر که درخور مشی این حقیر می باشد تعویض میکنم هرچند دلی ناخشنودم از این به تفصیل گویی و موجز گویی را برای این گونه مخاطبین بیشتر می پسندم.  و اما نوشته:

بدان انسان آزاداندیشی را که دائم بر مدار تفکر است  احتمال خطا رفتنش بیشتر است نسبت به کسی که مفروضات و اعتقادات تقلیدی خانوادگی و محلی  را در جانش کپی پیست کرده، اما ایمان تقلیدی و بی تفکر ارزشی ندارد و اتفاقا به اندک شبهه ای بر باد خواهد بود. چه خوب گفت مرحوم صفایی حائری که:
"کفر متحرک به اسلام می رسد ولی اسلام راکد،پدر بزرگ کفر است .سلمان ها در حالی که کافر بودند ،حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند ،رکودشان آنها را به کفر پیوند زد"
 اقرار می کنم که مخاطب این کلام قطعا اهل اندیشه و دل است و عقل و قلب را با هم پیش می برد  اما  گاهی تعصبات ممدوح دینی به قضاوت های مقبوح و دفع اشتباه می انجامد چنین که اکثر متدینین اینجوری هستند و شفقتشان با گناهکاران کم است و بجای جذب ....
باید به این بیاندیشیم که نسبت نیکوکار با گنه کار  دستگیری ست یا تکفیر و برچسب و دوری گزیدن ؟ 
 این نحوه از سلوک قطعا با مرام و مشی اهل بیت علیهم السلام سازگار نیست، و هر چند منشأ مقدسی(تولی وتبری) دارد، اما نتیجه نامیمونی(دفع) دارد  و دلها را از هم دورتر، بدها را بدتر از قبل و خوب ها را منزوی می کند.
بدان که از بدو ورودم تهران در اوج شبهات قرار گرفتم (چون سبک و متدم از سالیانی قبل تحقیق  و درگیری بود و لزوما هرکس با قرار گرفتن در شهرهای بزرگ  در این معرض با این شدت قرار نمی گیرد) و من از خود خداوند و تحقیق درباره همین واضح ترین وضوحات عالم شروع کردم نه با دیدی بسته و تعصب بلکه با شک و انکار و...
همین طور که در یکی دو پُست سال قبل نوشته ام  وجود دوستی خداناباور در کنارم سال گذشته و بحث های شب تا صبح اندکی مرا متزلزل کرد و به اندیشه بیشتر واداشت، اما همو بود که باعث خیر و برکتی بی نظیر شد و به لطف حضرت حق شک هایم تبدیل به خرده یقین و انکارم به اثبات انجامید و إن شاءالله این راه  با محبت و خوف حضرت حق ادامه پیدا کند. جالب تر اینکه او این روزها بگمانم در مواضع پیشین خود به شک و تردید افتاده. اینجا بود که مطالعات  مجدد و عمیق تر معارفی در کنار دروسِ واقعا مشکل فیزیک، یاورم بود و البته دو نعمت به فضل خدا و عنایت معصومین مرا نگه داشت و اتفاقا بهتر و عاشق تر از قبلم کرد(بهتر نه به معنای تقوا): 1 استاد شایق سبحان الله  2 اصغر طاهرزاده الحمدلله
قطعا مدعی نیستم همه مشکلات فکری ام درباره مبدا و معاد و سیره و سنت برطرف شده چرا که این حوزه ای وسیع، وحشتناک وسیع و البته شیرین وخوفناک است. اگر  کسی بخواهد وارد مسائل حکمت متعالیه و حرفهای عجیب اما دلنشین ملاصدرای شود، حرکت جوهری و برهان صدیقین را بررسی کند و نظریه وحدت وجود را بفهمد، سایت های فیلتر شده اهل سنت را چک کند و مثلا در کنار شبهای پیشاور روزهای پیشاور را هم بخواند و در کنه مسائل جاری سیاسی کشور برود و مبارزه فکری طرفداران مکتب تفکیک و فلسفیون را پیگیری کند و غیره، خوب کارش مشکل است و احتمال غرق شدنش زیاد اما اگر ساخته شود تا قبل 40 سالگی دیگه ساخته شده که کوهها هم اگر به حوادث روزگار متلاشی شوند او متلاشی نمی شود و مرا تا 40 فقط یک دهه باقی است درحالیکه 7000 سال عقب هستم. خدایا تو میدونی . بماند
خوشحالم بگویم بودنم در تهران نظرم را وسیع کرد و این مهم را دوستی سالها پیش با استناد به حدیثی از نهج البلاغه متذکر خاطر پلیدم شده بود. بله بودنم اینجا دیدم را گسترش داد و ایمانم را به لحاظ اعتقادی و مبنایی چند چندان، و حفظ و هدایت خاصه ی آن را به خدا می سپارم.( و البته گناهانم را نیز...!)
افتخار دارم به اقرار اینکه تازه به  جایی رسیده ام که مخاطبم 50 سال پیش بود و این باعث سرافرازی است که دوستانی  این چنین مومن و با بنیه ای  داشته و دارم .

سخن را کوتاه کنم و وقت گرانبهای کسی را که در جهاد همزمان با نفس، درس و کار می باشد بیش از این نمی گیرم.

امید است مخاطب مذکور وقتی گذاشته و نوشته ها را با دقت بخواند چرا که حقیر ساعتی از وقت خود را برای آن گذاشته و اطرافیان کلافه شدند از این تایپ مستمر، امید است برهم کنش آن جناب با این سطوراتِ برخاسته از دل همانند اینتراکشن همو با صاحب این نوشته ها در یکسال اخیر نباشد.
ضمنا ظاهرا مطلب مفصل بود اما آغشته از اشاراتی هست که زیرکانی چون مخاطب این ایمیل را بس.
و سلام علی آل یاسین.تمام

  • ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۹
  • سیدمحسن


هنوز فرصت نکردم از نقش بی بدیل سخنان، سکوت و یا اقدامات  رهبری مطلب جامع و دقیقی بنویسم اما در عرصه سیاست و ارتباط با دولت ها اگر رهبری نبود:

 هاشمی مملکت را قبضه می کرد و تا هفت نسلش بر مملکت حکومتها می کردند

خاتمی حریف افراطیون اطرافش نمی شد و مملکت را واگذار می کرد

احمدی نژاد حکومت نظامی راه می انداخت و تمام مخالف و منتقدانش را حبس ابد می کرد

روحانی نیز موشک و هسته ای را برای بهبود وضع مردم! کلا کنسل میکرد و کشوری مثل سوییس یا ژاپن  و یک اسلام لیبرالی بدون اهداف انقلابی را...

احمدی نژاد این روزها فعال تر شده، پر واضح است که مایل به برگشته. احساسم اینه 8تا 10 میلیون رأی داره، اینقد دولت فعلی در همه امور از جمله اقتصادی تاکنون بی خاصیت بوده که ملت دوباره دارن هوس قبلی را میکنند اما 5 دقیقه آخر "دکتر سلام 64" کافیه تا ایشون را بهتر بشناسیم. هرچند از لحاظ هوش ، بیش فعالی!، سرعت در عمل و خدمت به لایه  های ضعیف جامعه مورد پسند اقشاری از ملت بود و تا حدی هست.


پ.ن1: این مطلب علمی و دقیق نیست و در آن مبالغه هست، اما به حقایقی اشاره دارد هر چند به غلو.

پ.ن2: 4 نفر مذکور در آینده هیچکدوم نباید به قدرت برگردند حتی اگه شرایط براشون مهیا باشد . سه نفر اول که امتحانشون را خوب یا بد پس دادند. منتظر روحانی خواهیم بود و البته آرزوی موفقیت و عملگرایی بیشتری تا شعارگرایی. (با این وضعیت روحانی بزور به 4 سال هم میرسه!!!)

 گاهی وقتا معتقد به این می شوم که بین این 4 نفر  اگه بنا به برگشت یکی شون باشه خاتمی به لحاظ تقوا و نرمال بودن و سینوسی نبودن اندکی بهتره از بقیه هست.


  • ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۲
  • سیدمحسن
هو الکافی

تمام وبلاگم  یکطرف و این دو جمله یکطرف که در پست های "عصاره عرفان" و "کمثل4" آورده ام.
اول از سیدالشهدا
"بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلَام"
من از این کلام سیر نمی شوم و عجیب کمک می کند در این وانفسا خودمون را نگه داریم. توضیح نمی دهم چگونه. تفکری باید تا دریافتی شاید

دوم از حسن حسن زاده:
"مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق و شفقت با خلق"
این مهم تمام دنیا و آخرت ما را پوشش می دهد.همین



  • ۱۸ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۷
  • سیدمحسن
یَا هَادِیَ مَنِ اسْتَهْدَاهُ
کتاب "شبهای پیشاور" را داود در 15 سالگیش برای مطالعه  به من پیشنهاد داد که در  حدود 20 سالگیم بیشتر کتابو خوندم. فایل صوتی مناظرات این کتاب را اخیرا دیدم . با یک سرچ ساده در اینترنت به فایل پی دی اف و همچنین صوتی آن می توان دست یافت
کتاب "روزهای پیشاور" را که در رد شبهای پیشاور نوشته اند امشب از اینترنت گرفتم اما اینقد ادبیات زننده و سطح علمی پایین داره که هوس خواندنش را نمی کنم اما مروری خواهم کرد. خدا همه را هدایت کند.
برای جوان شیعه اطلاع از مبانی عقلی، قرآنی، روایی و تاریخی اعتقادات مسلم و حقیقی شیعه ضروری ست و بنظرم کتاب شبهای پیشاور برای شروع مناسبه.

  • ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۱۳
  • سیدمحسن

یا مَن هُوَ یَبقی وَ یَفنی کُلُّ شَیء


عبداله جوادی:

"ابراز شادی در مرگ افراد، چه ضرورتی دارد؛ این رفتار نه واجب است و نه مستحب؛ برای چه باید عواطف یک عده را جریحه دار کرد؟ علی الخصوص که حجاج ما برای انجام فریضه حج باید به این کشور سفر کنند."

مقایسه کنید تشخیص این جامع معقول و منقول و بلکه مشهود را با صحبتهای آقای جنتی که در خطبه های نماز جمعه سخن از تبریک به مناسبت مرگ پادشاه عربستان به میان آورد. رهبری سکوت پیشه کرد و بهترین کار ممکن بود.

نه تقیه ای نه فهم درست سیاسی نه انتخاب مناسب کلمات و نه...

چرا عوض نمیشن ایشون؟ سوال من اینه!

  • ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۵
  • سیدمحسن

یا مَن هُوَ فی سُلطانِهِ قَدیم

دولتی ها (اکثریت شون)  محبوبیت ندارن، با کمترین رأی ممکن سر کار هستند، همت کمی دارند، ضعف نفس دارند و...

من می ترسم این دولت نتونه تا آخر ادامه بده و کم بیاره

تشخیصم بعنوان یک جوان که سالهاست اوضاع سیاسی مملکت را رصد میکنم حمایت و حمایت از دولت است، باید از این مرحله هم گذشت. بعضی از گیر دادن ها سیاسی ست و نه واقعی، بعضی واقعی و بجاست اما بیش از حد روش زوم میشه 

شخص رئیس جمهور برخلاف آنچه میخواد نشون بده اصلا انتقاد پذیر نیست و خیلی هم بر خودش مسلط نیست، عصبانیت عجیبی را در چهره و کلام ایشون می بینم که اصلا در خاتمی و احمدی نژاد نبود. اگه ایشون رأی روسای جمهور قبلی را داشت شاید دیگه قابل کنترل نبود


حضور خاتمی بعد خفقان و آقازادگی زمان هاشمی تقریبا مطلوب و مغتنم بود که در ادامه متاسفانه همراهیان و حامیانش با افراطشان ...، حضور احمدی نژاد امید را برای عدالت گرایی و حذف مدیریت بسته دوران قبلی ها و عملی کردن شعار" ما میتوانیم" زنده کرد  که همو نیز این روزنه امید را بکلی ویران ساخت با قوت گرفتن نقاط ضعف دولت و ویران کردن نقاط قوت دوسه سال اول و در میانه راه با چرخشی وحشتناک. ظهور روحانی را نمی دونم چگونه میشه توجیه کرد، حرفی ندارند و مهمتر عملی هم تا اینجا...

کاش ایرانی جماعت اینقد اسیر سیاست و منیت نبودند و کمک به دولت های گوناگون  در جهت منافع ملی فارغ از گرایش سیاسی و فکری  همگانی می شد. معمولا منفعت خودمون را بر منفعت ملت ترجیح میدیم. راهکارِ کمک به دولت دیدن خدمات و بازگو کردن آنهاست و همچنین احترام به سبک تفکرشان و انتقاد مشفقانه با ادبیاتی آرام. 


پ.ن: راه آسان برای توسعه پوشالی:" تنبلی در مدیریت، دیکتاتوری در سیاست، ذلت در دیپلماسی"

  • ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۲
  • سیدمحسن
  • ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۴۶
  • سیدمحسن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۲۱
  • سیدمحسن

یا مُوفِیَ العَهد

شهادت بچه های سپاه آن سوی مرزها اونم در سطح فرماندهان و سراداران نشان از حفظ تفکر انقلابی و از جان گذشتگی بدنه اصلی سپاه دارد. غیر از این باشه  برای انصراف از زندگی امن و راحت با گرفتن بازنشستگی و نشستن در خانه پیش اهل و عیال بجای هجرت بمکانی در چند صدمتری داعش و اسرائیل و ... چه توجیه دیگری میتواند وجود داشته باشه؟ دیروز به همراه فرزند عماد مغنیه فرمانده سابق تیپ الغدیر یزد را هم شهید کردند. چندین ساله که  شهادت سرداران و فرماندهان سپاه در لبنان و سوریه ادامه داره، این یعنی بچه های سپاه آگاهانه این راه را انتخاب میکنند و کاملا به عواقب آن آگاهند. چرا حقیقت را در نظر نگیریم؟ باید منصف بود و قبول کرد که "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما"،  من و تو چه میدانیم اجر عظیم چیست؟ آخه به پیمانه من و تو نیست که "عظیم" را در ذهن تداعی کنیم. پفک نزد کودک عظیم هست و دوچرخه نزد نوجوان عظیم است و خودرو نزد جوان و مسکن خوب نزد بزرگسال و پس انداز بانکی نزد میانسال و ... . معیار عظیم بودن غیر از سن و سال طرز تفکر و اندازه بزرگی آدماست. چه بسا چیزی که نزد یک بی سواد دنیا نگشته عظیم حساب بیاد نزد یک استاد دانشگاه به ازرنی نیرزد، چه بسا خوابی که نزد سالک در ابتدای راه عظیم محسوب می شود نزد عارف واصل "حقیر" باشد و بی ارزش. راستی نزد خدا چی "عظیم" بحساب میاد؟

 وقتی تمام استکبار با تمام قدرت در صحنه هست این مجاهدان مظلومی از ایران و لبنان و پاکستان و عراق و... هستند که پا در رکاب کرده اند و جبهه حق را در برابر جبهه باطل استوار نگه داشته اند. جهاد مغنیه از من جوان تر بود کدام جوانی ست که آرزوها نداشته باشد؟ شهادت حقیقتی ست که پذیرش و درک آن جز برای اهل تفکر و معنا آغوش باز نمی کند. پذیرش شهادت منوط به درک حقیقت دنیاست و این  تلاش فکری می برد تا برایمان جا بیفتد، غیر از این با کمک دل هم میتوان پذیرا شد اما برد با کسانی ست که مبنای عقلی را یافته و با دل خود طی طریق می کنند.  رویارویی نهایی نزدیک است و الان هم مظاهری از آن نمایان. باید تکلیفمان را مشخص کنیم که در کدام گروه هستیم یا شاید هم بخواهیم بیطرف باشیم!! بگمانم باید انتخاب کنیم و گرنه انتخاب میشیم، گریزی نیست.

رویکرد دیپلماتیک وزیر خارجه مسلمان لزوما (و البته قطعا) نباید با فرمانده نظامی مشابه باشد اما وظیفه سرجایش پابرجاست. در کنار پستی که  از دکتر ظریف دفاع کردم نمیتونم این قدم زدن با مظاهر ظلم و این رفتن به پاریس و این سکوت در برابر اهانات به حضرت رحمة للعالمین را بفهمم. در عالم سیاست حرکات دست و چشم هم مفهوم داره، به نظر من نشستن سر میز مذاکره با صحبت حین قدم زدن کاملا متفاوته، دومی دوستی را می رساند. خدایا کمک کن تا خدمتمان1 به خلق به تخطئه تولی و تبری نیانجامد. همین


1: در انگیزه خیر خواهی ایشان و نیت خدمت به دین و نظام و مردم هنوزم شک ندارم اما همه رفتار و تشخیصش را نمی پسندم.

پ.ن1: گاهی به این نتیجه می رسم که در افتادن بی فایده و دشمن تراش با عالم و آدم بسبک دولت نهم و این وادادگی و توجیه همه خباثت و بدخواهی دشمنان بسبک دولت یازدهم هیچکدام مطلوب نیست. بجز رهبری که استثنای روزگارمان هست  هنوز سیاستمداری ندیده ام که"أشداء علی الکفار و رحماء بینهم" را دقیق فهمیده باشد و با تدبیر به آن عمل کند. 

پ.ن2:عشق همین جاست


شهید الله دادی


  • ۳۰ دی ۹۳ ، ۰۶:۴۹
  • سیدمحسن
اینایی که تا به این حد الهام چرخنده را بزرگ میکنند و به کارهاش پروپا میدن فکرشو کردن که اگه خدای ناکرده از چادر برگرده چه اوضاعی پیش میاد؟ 
اصلا درسته یکی با چرخش در پوشش اینقد بزرگ بشه و به تعبیری برای خود شهرتی رقم بزند؟ در این که ایشون یک انسان سالم بوده و هست شکی نیست اما این بزرگنمایی و این حجم از تبلیغ را نمی پسندم. مثل قضیه  مرحوم پاشایی  باید بگم که اغلبمون ملت جوگیری هستیم، چه مذهبی هامون و چه غیر مذهبی هامون. ایشون که قطعا اهلیت دارند و در کارشان  إن شاءالله صادق هستند اما تصور کنید یکی را خریده باشن که بیاد دوسه سال چادری بشه بعد بناگاه مثل اون بازیگر کلاه پهلوی و یا گلشیفته ... چقدر ما زودباوریم گاهی. مجددا تاکید میکنم منظور من درباره این شخصیت صادق نیست اما لزومی هم نداره یکی که تصمیم به چادر گرفت اینقد در کسب شهرت موفق به کاسبی شود.

  • ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۸:۰۶
  • سیدمحسن

دریافت دینی رئیس جمهور گاهی اشتباه ست و در بعضی موارد بوضوح تحریف تاریخ و واقعیت است و خطرناک. همچنین بود تفکر دینی رئیس جمهور قبلی که فکر میکرد دوران، دوران مدیریت امام زمان است و این اشتباه عجیب را از تلویزیون هم در برنامه زنده تبلیغ میکرد والبته  بچه مذهبی ها هم باورشون شده بود. کلا در فراگرفتن دین از یک سیاستمدار باید احتیاط کرد. یکی بی تدبیرانه قیام حسینی را علم میکند یکی صلح حسنی را یکی هم مثل فعلی هر دو را با هم بنفع خود و سیاست خود تبیین می کند. بهترین دریافت از تاریخ ائمه را رهبری در کتاب انسان 250 ساله بیان کرده. همین.

  • ۲۲ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۸
  • سیدمحسن


 

چه می جویی عشق همین جاست ...
چه می جویی انسان اینجاست ، همه ی تاریخ اینجا حاضر است، بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار ، او هم اینجا باشد .
ما وارث انبیاء هستیم و آیات الهی آفرینش انسان در وجود ماست که معنا می یابد. ما از مرگ نمی ترسیم که مرگ ما شهادت است ، و شهادت حیات عند رب. عقلهای محجوب و آینه های قیر اندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست که معنای حیات عند رب را دریابند. حیات عند رب نقطه پایانی معراج بشریت است که به آن جز با شهادت دست نمی توان یافت. ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفته ایم تا جهان را به سرنوشت محتوم خویش برسانیم. خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است. 


ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد، عشق را هم، امید را هم، زهد را هم،  شجاعت را هم ، کرامت را هم، عزت را هم را، شوق را هم ، و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند ما به چشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسد. ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم ، آنچه را که عرفای دل سوخته حتی بر سر دار نیافتند ما در شب های عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چسان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم، ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم، از مائده های بهشتی تناول کردیم و بر سفره حضرت ابراهیم نشستیم ،ما در رکاب امام حسین (ع)جنگیدیم، ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم.

 تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجدگاه یاران خمینی شد و حال چه می کنی در فراغ پیشانیهایشان که سبب متصل أرض و سماء بود و آن نجواهای عاشقانه، می دانم که دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا روی، اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا کسی را می شناسی که بهتر از شهدای ما  خدا را عبادت کرده باشند؟ 
  تو چه کرده ای که سزاوار کرامت این همه گشته ای که سجدگاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و کربلا؟ کدام رسول بر خاک تو زیسته است؟
 تو کهف اعتکاف کدام عارف بودی؟ اشک کدام عزادار حسین (ع) بر تو چکیده است ؟ چه کرده ای؟!

  • ۲۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۰۲
  • سیدمحسن

 او بی‌‌تردید تعادل روانی نداشت و در سال‌های ۶۱ تا ۶۵، آنگونه که حافظه یاری می‌­کند، در دانشگاه امام صادق علیه‌السلام بود و رفتارهای متناقض بسیار داشت؛ گاه خوب درس می­‌خواند و گاه نسبت به درس بی­‌تفاوت بود، گاه در کارها منظم و گاه به شدت بی­‌نظم بود، گاه روح جمعی داشت و با نشاط در بین دوستان وقت می­‌گذراند و گاه شب‌ها در کلبه‌­ای که در اطراف استخر آبیاری در ضلع شرقی دانشگاه بود تنها می‌­خوابید، گاه از معنویت سخن می­‌گفت و دعوت به نماز شب می­‌کرد و گاه همه شرع را زیر سؤال می­‌برد، گاه سخن از اخلاق بر زبان می­‌آورد و گاه قطعا و به آسانی دروغ می‌­گفت، گاه از رفتارهای زشت و سخنان ناپسند خود توبه می­‌کرد و گاه به فاصله‌­ای اندک آن چنان توبه می­‌شکست که چشمان آدمی خیره می‌­ماند. گاه از پای­بندی به رفاقت حرف می‌­زد و گاه با حرف و عمل خود به گونه‌­ای اصول رفاقت را زیر پا می‌­گذاشت که آدمی حیر‌‌ت‌­زده می‌شد.

**********************************************************

گروگان گیری که مدتی پیش در استرالیا کشته شد طلبه ایرانی بود و مدتی هم در دانشگاه امام صادق مشغول به تحصیل بود. خوب اینو همه می دونن اما مطالب بالا که توصیفی از او توسط یک همکلاسی دوران دانشجوییش است مرا بر خود لرزاند. آخه بعضی را با مصادیقی یکسان یا متفاوت و البته با شدتی کمتر در خود دیدم. یادم نره که والعاقبة للمتقین و نه للمحسنین اونم از نوع اسم و نه فعل.

روایتی از امیرالمومنین هست که میگه جاهل را نمی بینی مگر در افراط یا تفریط.

خدایا سه دهه عمر و افراط و تفریط و بی تعادلی هنوز...هنوز...


  • ۱۸ دی ۹۳ ، ۰۳:۳۵
  • سیدمحسن

عبدالله جوادی  عرفان را پرده‌نشین و اخلاق را شاهد بازاری می‌داند.

اخلاق مال خواصی از مومنان است و عرفان مال اوحدی از اهل ایمان، ... یکی مستور است و دیگری مشهود، باید اخلاق را یک گلی دانست که شاهد حوزه ودانشگاه باشد یعنی چاره ای جز تخلق نیست لکن عرفان هم صعب المنال است عِلما  و هم مستصعب المنال است عملا...

 


دریافت

 

پ.ن:بارها گوش کردم و هر دفعه یحالی شدم.کاش حال ها دوام داشت والبته در قبض و بسط حکمتهاست،الحمدلله

 
  • ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۸
  • سیدمحسن

گزیده سخنان رهبری امروز 17 دی ماه درباره خصوصیات رژیم پهلوی: 

  • وابستگی ذلت آمیز به قدرتهای خارجی. در آن دوران آنچه که منافع قدرتهای بیگانه و بویژه امریکا، اقتضا می کرد، در سیاستها و رفتارهای داخلی، منطقه ای و بین المللی دنبال  و ملت ایران بشدت تحقیر می شد. علت بغض و کینه و دشمنی تمام نشدنی امریکاییها با ملت ایران و انقلاب اسلامی، این است که کشوری با ویژگیها و موقعیت راهبردی ایران به واسطه پیروزی انقلاب از دست آنها خارج شده است.
  •  مبتلا بودن به انواع فسادهای جنسی، مالی و اخلاقی، در عالی ترین سطوح حکومتی  
  • در آن رژیم خبیث و فاسد مردم به هیچ وجه به حساب نمی آمدند و رأی و نظر مردم هیچ اهمیتی نداشت و رابطه مردم و حکومت بطور کلی قطع بود.
  •  بی اعتنایی به پیشرفت علمی، ترویج خود کم بینی، بزرگ نمایی فرهنگ غربی، عادت دادن ذائقه مردم به واردات بجای احیای تولید داخلی، و نابودی کشاورزی و صنایع ملی 
می گویم: خوب است هر آزاد اندیشی فارغ از هر گونه تعصب هر کدام از موارد مطرح در بیانات رهبری را اجمالا یا تفصیلا بررسی کند و بفهمد چرا ما طرفدارِ منتقدِ انقلاب و مخالف 100 درصد رژیم ظالم و بی دین پهلوی اول و فاسد و بی اراده پهلوی دوم هستیم. البته این را هم اضافه کنم که به اندازه نزدیکی نظام و مسئولین آن به هر کدام از موارد مذکور به همان اندازه از اسلام دور و به سلوک پهلوی نزدیک شده ایم. به عنوان مشتی از خروار حرف ناصوابی نیست کسانی که می گویند شاه و شاهزاده رفت اما آقا و آقا زاده جایگزینش شدند و البته پر واضح است که این مورد اخیر بدتر از اولی ست که چرا که به نام دین ست و رنگ مذهبی دارد و عواقب آن خیلی بیشتر.
  • ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۷
  • سیدمحسن

مدتهاست بر این نظرم بالاخره سی و اندی سال پیش ملت خواهان چیزی بودند هنور هم عده زیادی بر همین رویکرذند اما خوبه و بالاتر لازمه همه پرسی در بعضی موارد صورت بگیره تا جمهوریت نظام بیشتر نمایان شود. از جمله اجبار به حجاب و ولایت فقیه و ...

من اشکالی نمیبینم حتی به نفع نظام تمام میشود، در کل موافق نظر رییس جمهورم هر چند نمی دانم منظورش دقیقا چیست اما حرف دل مرا زد.


پ.ن: رای من به استمرار ولایت فقیه بشرط وجود رهبری فعلی و عدم اجبار به حجاب(مثل نظر مرحوم طالقانی) خواهد بوذ و برای هرکدام دهها دلیل دارم.

پ.ن2: درباره حجاب خیلی بحث است اما به همین اکتفا کنم که کسی به این نظر رسیده که دیوانه وار شیفته چادر زن ایرانی است و یکی از ملاکهای ازدواج خودم همین یکی ست هر چند هیچ نظر سخیفی درباره بی حجاب ها ندارم چه رسد به غیر چادری ها. از منظر من پوشش چادر به زیبایی و شخصیت زن کمک وافری میکند. حجاب شرط لازم است و نه کافی و وافی. نداشتنش هم چیزی از انسانیت کم نمی کند اما از کمال شاید. حجاب الزاما حیا و عفت نمی آورد اما بشدت در این موارد موثر می افتد. به حجاب اعتقاد عجیب غریبی داشته و دارم اما به اجبار به آن در جامعه برای مسلمان و غیر مسلمان ابدا. البته این از موضوعاتی ست که هنوزم باید روش فکر کنم اما اخیرا دوستی بشدت مذهبی و اهل مطالعه به کمک قرآن ادعای مرا ثابت می کرد در حالیکه من عقلا به این رسیده بودم و هنوز آیات حجاب را درست حسابی بررسی نکردم، باید احتیاط کنم.


  • ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۹:۰۰
  • سیدمحسن

اینو  اخیرا استاد طاهرزاده در جواب سوال یکی از کاربران نوشتند، اصلا یه حالی شدم. خوشا بحال جوادی که عبدالله شد، عبدالله.

ایشان چنین نوشتند:"سلام علیکم: باور بفرمایید بنده معتقدم اگر حضرت استاد متأله جناب آیت‌اللّه جوادی آملی، جامع منقول و معقول و مشهود، این جملات را در محضر مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» بر زبان می‌آوردند، حضرت بی‌درنگ ایشان را در بغل می‌گرفتند و لب‌هایشان را می‌بوسیدند و می‌فرمودند حقیقتاً طبق قاعده‌ی «علینا بالقاء اصول و علیکم بالتفریع» شما خیلی خوب سخنان ما اهل‌ بیت را تبیین کردید و به‌خوبی راه رسیدن به معارف قرآنی را تعریف نمودید. آری آیت اللّه جوادی وَ ما أَدْراکَ ماآیت اللّه جوادی! همین متن مختصر نشان می‌دهد ایشان چه جایگاه منیعی در فهم قرآن و عرفان و برهان دارند. موفق باشید".

  • ۰۸ دی ۹۳ ، ۲۱:۱۸
  • سیدمحسن
ایمان سه رکن دارد: 1باور قلبی 2 اقرار به زبان و 3 عمل
کسی که هر سه را دارا باشد مسلم است و به شرط ولایت مومن (وجود هر سه)
کسی که اقرار کند و اهل نماز روزه و... باشد اما ایمان در قلبش نباشد منافق است ( وجود 2 و 3 و نبود 1)
کسی که قلبا ایمان داشته باشد اما حاضر به اقرار و عمل نباشد کافر است(وجود 1 و نبود 2و3، البته کافر به اسلام و منظور کفر عملی ست)
کسی که در قلبش باور باشد و به زبان هم اقرار کند اما اهل عمل نباشد فاسق است (وجود 1و2 و نبود3، البته ایمان ظاهری را داراست ولی از ایمان باطنی خالیست)
نتیجه اینکه بدون عمل ایمان ظاهری می ماند و نه ایمان باطنی و بدون اقرار ظاهری و باطنی هر دو رفته و اگر اعتقادی نباشد نفاق است که کفر پنهان است.
ترم اخیر تفسیر استاد شایق این ها را مفصل بحث کردند و موارد مذکور فروع و مراتبی دارند.

نگاهی به اندیشه ها و عملکرد خودم کردم دیدم سه دهه عمر  بر مدار فسق و کفر و نفاق بوده ام و هستم هنوز. سه دهه عمر و شاید فقط دقایقی ایمان هنوز.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در یک برداشت آزاد، شاذ و خلاقانه به ذهنم زد و دوستان را در عالم رفاقت به چند دسته تقسیم کردم
در دنیای رفیق بازی بعضی دوستان که اهل زبان بازی اند و در عمل هم معرفت خرج میدن اما بواقع محبتی از دوستشون را در دل ندارند و بخاطر منافع یا مطامعی یا شاید هم رودروایسی ادای رفیق در میارند منافقند
   عده ای که محبت واقعی دارند و این محبت را فاش میگویند اما در عمل برای رفاقت هزینه ای نمیدن و حاضر به فداکاری در این راه نیستند فاسقند
 عده ای هم هستند که قلبا محب و دوستدار کسی هستند اما نه به زبان می آورند و نه در عمل نشان می دهند که باید بگیم کافرند در دنیای رفاقت. تا اینجا در این عالم بهترینِ دوستان کافرانند.
و اما بهتر و کاملتر از همه آنانند که قلبا،زبانا و عملا پایه رفاقتند و باید بگیم مومن به رفیق و رفاقتند که خدا را شکر من از این نعمت بی نصیب نیستم.
خدایا شکرت بخاطر همه دوستان خوب و چه نعمتی ست رفیق خوب. خدایا چه جالبه برای دوستانم نیز نگاهی میکنم می بینم نسبت به بعضیشون فاسقم نسبت به بعضی کافر و نسبت به خیلی منافقم. فاسقم چون حق رفاقت را ادا نکرده ام  کافرم چون گاهی غرورم اجازه نمیده و محبتم را زبانی و عملی مخفی کرده و میکنم  منافقم چون بعضی از اطرافیانم را که خیلی بهم محبت دارن دوستشون ندارم و فقط ادای رفیقو در میارم (که البته این نفاق از بهترین نفاقهاست و بنظرم مطلوب!)
خدایا در بهترین حالت نسبت به خیل دوستانم دچار فسقم و به ندرت مومن بودم در این راه. خدایا سه دهه عمر و بازی دادن بعضی از دوستان بی آنکه خیلی دوسشون داشته باشم (نفاق)، بی معرفتی نسبت به اکثریت دوستان(فسق) و کتمان علاقه به بعضی(کفر) هنوز...هنوز  
داد و بیداد.


  • ۰۴ دی ۹۳ ، ۲۲:۴۰
  • سیدمحسن

 موافق دفن شهدا در بهترین مکان از بهترین جای زمینم چه رسد به وسط یک میدان،اما مخالف زور گویی و قانون شکنی ام. باید منطقی استدلال آورد که جایگاه شهدا بالاتر از قوانین یونسکو ست نه اینکه به محض یک مخالفت از جانب مسئولی او را  ضد شهید و ضد ولایت و کافر و ...بدانیم. حزب الله باید منطقی، مظلوم و آرام اما خروشان و محکم  باشد نه قلدر و اتهام زن. اینم بگم که اونطرفی ها یادبود و مجسمه کشته شدگان جنگهایشان را در بهترین میادین و اماکن شهرشان  قرار میدن اما نوبت به شهدای همیشه مظلوم ما که می رسد باید به حاشیه رانده شوند. 

بعد پیاده روی اربعین در تهران امیدم برای سبک کردن بار گناهانم به تشییع شهدای گمنام است و این را از توفیقات بسیار مهم می دانم اگر موفق بشم.

  • ۰۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۸
  • سیدمحسن

دوستی که در تمام سال پیام تبریکش منحصر به شب یلدا و چارشنبه سوری ست امشب پیامید:"آنگاه که تولد دخترکی بی گناه مایه ی ننگ عرب ها بود! آنگاه که زندگی برای دخترکان ساعتی به طول نمی انجامید... نیاکان پاکمان بلندترین شب سال را شب تولد مینو(الهه زن) و میترا(الهه خورشید) را یلدا نام نهادند و گرامی داشتند و شادی کردند. یلدا مبارک"

ج جوابیدم: درود بر پیامبری که زنده به گور کردن دختران را زنده به گور کرد. درود بر او واهل بیت پاکش، یلدات مبارک 

پ.ن: افتخار بر ایرانی بودنم می کنم اما متنفرم از تعطیلی عقل و ناسیونالیسم افراطی.همین

  • ۳۰ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۸
  • سیدمحسن
دیروز قسمتی از عظمت اربعین در کربلا را کنار مردم تهران در راهپیمایی بسمت حرم عبدالعظیم حسنی تجربه کردم، غوغایی بود و تاکنون بعمرم این همه جمعیت را در کنار هم ندیده بودم. از همه تیپی بودند و این حاکمیت سیدالشهدا را بر دلهای ملت ثابت می کند. این اربعین نماد است و شعار و شور و عظمت شیعه. الحمدلله.
حسین جان میدانی که با تو نه با گناه محرم را صفر کردم، باور نمی کردم مرا که اینچنین چهل شب را سحر کردم به پیاده روی اربعینت بطلبی آقا.

***********************************************************************


مجتبی1 پیام داد:سلام خوبی؟.... درسا خوب پیش میره؟ پشیمون نیسی اومدی فیزیک میخونی؟؟؟؟؟؟

پیامیدم: سگ واژه نارسایی بجهت توصیف شدت پشیمانی ست


1: دانشجوی دکتری فیزیک تحصیلات تکمیلی

پ.ن: جوابم شوخی بود اما فیزیک است و سختی های آن و بیکاری پس از آن.

***********************************************************************

آقای هاشمی پیام داد: هو نحن و نحن هو   و نحن نحن و هو هو1

جواب دادم: لهم حالات مع الله و لیکن لی حالات مع ابلیس هو أنا و أنا هو   و أنا أنا و هو هو، والا.


1: اشاره به حدیثی منتسب به ائمه علیهم السلام" لنا حالات مع الله هو نحن...."

***********************************************************************




  • ۲۳ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۱
  • سیدمحسن

لکن این سمینار و امثال آن بناست چه معجزه‌ای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟

چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی‌گیرد که نتیجه را همه بطور ملموس مشاهده کنند؟



  • ۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۶
  • سیدمحسن

  •   کسی که در فلسفه بتمام معنا عالم است و در سیاست به تمام معنی ... و ... اخیرا گفته «خدا را شاهد می گیرم جامعه ما لیاقت چنین رهبری ندارد» 

می گویم خدا را شاهد می گیرم که احدی چون تو و احمدی نژاد، رهبری را تخریب و تضعیف نکرد. اون یکی طوعا یا کرها دست برداشت تو هم دست بردار از این دشمنی با رهبری. دست بردار.


پ.ن: سیاستمداریم که...  بدون عنوان


بی ربط نوشت: چرا نهادی چون آستان قدس رضوی نباید مالیات بده؟ چرا کسی نباید بر گردش مالی آن نظارت کند؟ چرا به واسطه دین و امام معصوم اینقد باید قدرت اقتصادی پیدا کند که ... بماند.   این ها همه احتمالا جوابی دارد اما من نمیدانم. 

  • ۱۶ آذر ۹۳ ، ۱۱:۲۵
  • سیدمحسن

 یکم اینکه: جملات زیر را که مربوط به سخنرانی رحیم پور ازغدی ست بتازگی امشب(یکشنبه) دیدم. این ها را ایشان چند روز بعد از نوشته هایم در پست محرم وصفر و چند ماه بعد نوشته های پست اینقد غصه می خورم ایراد کرده اند. برام همگونی بعضی از تعبیرات جالبه و تا حدی امیدوار شدم!!!

 «سالی که ۶ ماهش عزاداری است، آن عزاداری دیگر ارزشی ندارد! هی ایام خلق می‌کنند؛ ایام محسنیه جدیداً خلق شده.

آن روز دیدم یک کتاب قطور برای حضرت محسن نوشته‌اند، کسی که به دنیا نیامده! بعد از همان شخص پرسیدم شما کل کتاب‌هایی که برای حضرت زهرا(س) چاپ کرده‌اید به این قطر نمی‌رسد، چطور برای حضرت محسن با این قطر کتاب درآوردید؟

اینجور که شما ایام درست می‌کنید آقا جان باید کل سال که عزاداری کنیم و مردم به کارشان نمی‌رسند... اگر نصف سال را در تقویم به بهانه‌های مختلف شروع کنیم به عزاداری، کمترین ضررش این است که کسی رغبتی برای آمدن در مجلس عزداری نخواهد داشت و برایش عادی می‌شود.

این موضوع از ایام اهل‌بیت قداست‌زدایی می‌کند. چیزی که نادر نباشد، دیگر مرغوب نیست. به نظر بنده این وهن اهل‌بیت است. باید کاری کنیم تا گفتیم مراسم عزاداری شخص بدود، نه اینکه بگوید ای بابا باز هم مجلس عزا!»

.........................................................


دوم اینکه: میون حرفهای بعضا خنده دار جناب علی آقا مطهری اخیرا حرفهای بسیار مهم و اتفاقا قابل تاملی و تا حد زیادی درست دیدم که سوای بحث بر سر درستی یا نادرستی، مغلطه کردن یا استدلال کردن ایشان خوشم اومد از فضای چنین گفتمانی که ایشان براه انداخته اند و دیگران جرئتش را ندارند. منظورم صحبتهای اخیر ایشان در دانشگاه فردوسی مشهد و نامه اخیر ایشان در نقد نظرات عجیب آقای علم الهدی امام جمعه مشهد است.

قسمتهایی از سخنان ایشان در دانشگاه فردوسی:

 ما افراد مافوق انتقاد نداریم. این جمله از شهید مطهری است که هرمقام غیرمعصومی اگر درجایگاه غیرقابل انتقاد قرار بگیرد، هم خودش فاسد می شود و هم جامعه را فاسد می‌کند. اینکه خبرگان مجتهدانی هستند که کسی حق ندارد درباره آنها حرف بزند، یک حرف کاملا بی‌اساس و بی‌ربطی است. وظیفه اصلی خبرگان رهبری نظارت برعملکرد رهبری و زیرمجموعه رهبری است. اما این‌ها تا حالا وارد نشده اند و وارد نمی شوند. وارد هر موضوعی می شوند غیراز کاری که باید انجام بدهند. تا حالا شده اینها یک‌بار بحث کنند راجع به زیرمجموعه نهاد رهبری؟ مثلا ستاد اجرایی فرمان امام که تبدیل به یک کارتل اقتصادی و برج ساز شده. خبرگان رهبری نباید کارشان فقط انتخاب رهبری باشد. ان شاء الله رهبرانقلاب سال‌ها درقید حیات خواهند بود، ولی باید این‌ها کار خودشان را انجام بدهند، تحقیق و تفحص بکنند، بازرسی بکنند. اینها گاهی دراقتصاد کشور نقش منفی دارند، این آثار مخربی دارد.

این‌که می گویید نظر رهبری به حصر این‌ها هست، بله نظر رهبری این است که می‌گویند جرم این‌ها سنگین است و اگر محاکمه بشوند حکم‌شان سنگین خواهد بود و الان هم داریم به آن‌ها ملاطفت می‌کنیم. این موضوع را من خودم با ایشان مطرح کردم و ایشان این پاسخ را دادند. خب یک وقت است که این حکم حکومتی است، آن‌جا باید تابع باشیم حتی اگر قبول نداشته باشیم. اما یک‌وقت هست که یک‌نظر است. ایشان نظرشان را گفتند، و من معتقدم این حکم حکومتی نیست. حکم حکومتی درجایی است که ما به یک بن بست رسیده ایم، مثل این قضیه مهلت سرپرستی وزارت علوم که راه قانونی ندارد. اما دراین‌جا که ما راه قانونی داریم یعنی وظیفه قوه قضاییه است که کار خودش را انجام دهد، که انجام نمی دهد، اینجا جای حکم خکومتی نیست.

* پیغمبراسلام هم نمی‌تواند بگوید حکم فلان کس سنگین است، بدون محاکمه و بدون دفاع و بدون شنیدن دفاعیات آنها حکم صادر کند. این نظرایشان است که کسی می‌تواند مخالف باشد، و من قانع نشدم.

* من نسبت به این صحبت قانع نشدم و لذا باز هم اصرار دارم. حصر بدون حکم قضایی ظلم است و عادلانه نیست. اگر روال قانونی طی شود ما تمکین می کنیم، اما این‌که بگوییم این حصر باشد و آن زندان باشد و گردن این را بزنید و… این نمی شود.

هرکسی باید نظرات خود را به راحتی بیان بکند. ممکن است برخی نظرات رهبری را کسی قبول نداشته باشد. این هیچ اشکالی ندارد. ما از ولایت فقیه یک چهره ای نسازیم که برخلاف آزادی و دموکراسی و این‌ها جلوه بکند. درحالی که این‌جورنیست… هی می خواهند القا بکنند که یک بتی بسازیم و همه دورش بچرخیم. ولایت فقیه این نیست.

پیغمبراسلام هم که معصوم بود این‌جور نبود. ایشان درغزوه ای با اصحاب می رفتند، دستور دادند که دراین‌جا اتراق کنیم. یکی ازاصحاب آمد و گفت یا رسول الله! این‌که گفتید اینجا اتراق کنیم وحی خدا بود یا نظر خود شما بود. گفت نه نظر خودم بود. گفت که به نظر من این‌جا جای خوبی نیست، برویم جلوترآن‌جا چاه آبی هست که لشکرازش استفاده کنند. خب حالا اگر ما باشیم، می گفتیم «مرگ بر ضد ولایت نبی»! خب بابا نظر داده دیگر. ما ساکت نمی شویم، ما حرف خودمان را می زنیم.

اینکه بگویند خبرگان متشکل از مجتهدانی است که کسی حق ندارد در مورد آنها حرفی بزند بی‌ربط است، حرف من این است که وظیفه خبرگان بررسی عملکرد رهبری و زیر مجموعه ایشان بوده اما خبرگان رهبری را ما تاکنون ندیده‌ایم که وارد این موضوع شود.

پ.ن: اگه انتخابات مجلس تهران بودم حتما به ایشان رای میدهم با اینکه بعضی از نظراتش را قبول ندارم.

.......................................................................................

سوم اینکه: در پست "دکتر ظریف" که بعد تمدید مذاکرات نوشتم دفاع اجمالی خودم را از شیوه مذاکرات به سبک دولت روحانی و آقای ظریف بیان کردم. همون شبها بعض از دوستان مذهبی و دلسوز بشدت منتقد آقای ظریف و سبک مذاکراتش بودند. از من اصرار از اونا انکار و البته این فضا و بحث سیاسی را موجبات یادگیری و رشد میدانم و اشکالی در این تفاوت نگاه نمی بینم. گذشت تا رهبری یکی دو روز بعد فرمودند:«هیئت مذاکره کننده‌ى ما حقّاً و انصافاً پرتلاش و جدّى هستند؛ ایستادگى میکنند، با منطق حرف میزنند، زیر بار حرف زور نمیروند، دارند کار میکنند؛ این را هم همه توجّه داشته باشند. حالا جزئیّات و آنچه را در این گفتگوها میگذرد، غالباً مردم مطّلع نیستند؛ نه، با جدّیت، با منطق، با دلسوزى دارند کار میکنند و منطقى هم عمل میکنند. برخلاف طرف مقابل و عمدتاً آمریکا که هر روز یک حرفى میزنند - در مجلس خصوصى و در نامه پراکنى یک‌جور حرف میزنند؛ در محضر عموم و در اظهارات عمومى‌شان یک‌جور دیگر حرف میزنند؛ امروز یک حرفى را میزنند، فردا آن حرف را پس میگیرند، خطّ مستقیم و صراط مستقیم وقتى نبود، این است دیگر؛ براى مشکلات داخلى خودشان میخواهند از اینجا و از مذاکرات استفاده کنند؛ لذا مجبورند جورى حرف بزنند، آنجا جورى حرف بزنند اینجا - [امّا] هیئت ما نه؛ هیئت ما با منطق و محکم، در مقابل آنها قرار دارند. البتّه در میان این مذاکره‌کننده‌ها و این چند نفرى که در مقابل ایران [هستند] - ایران یک‌تنه است، آنها یک لشکرند؛ چند کشورند که پشت سرِ هر کدام از آنها یک لشکر دیپلمات و روابط عمومى و عکّاس و تحلیلگر و مانند اینها هست - از همه بداخلاق‌تر آمریکایى‌ها هستند، از همه موذى‌تر انگلیس‌ها هستند. خب، حالا مذاکرات را تمدید کردند، همه بدانند - هم آن کسانى که طرف مذاکره‌اند، هم این کسانى که در داخل نگران این مسئله‌اند و نگاهشان به این مذاکرات است - که اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، آن که بیش از همه ضرر میکند ما نیستیم، آمریکایى‌ها هستند. ما با ملّت خودمان روراست هستیم. حقیقت مطلب را با ملّت در میان میگذاریم، به ملّتمان میگوییم، تا حالا هم فهمیده‌اند، با دلایل متعدّد هم میشود این را قطعى و مدلّل کرد که قصد واقعى استکبار و غرب در مقابل ایران، جلوگیرى از رشد و اقتدار ملّت ایران است؛ قصد واقعى این است که از عزّت روز افزون ملّت ایران جلوگیرى کنند؛ مسئله‌ى هسته‌اى یک بهانه است، بهانه‌هاى دیگرى هم در کنار این هست».


تشخیص من با توجه به جریانات سیاسی ایران و جبهه گیری های بوجود آمده در سطح جهان دفاع و دفاع و دفاع از دولت و عدم تضعیف است، انتقاد هم انتقاد منصفانه.

  • ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۳:۲۵
  • سیدمحسن

از اول هم بهش خوش گمان بودم. ایشان را یک بچه مذهبی، یک مدیر موفق، یک سیاستمدار معتقد می دانم که شرایط زمانه را درک کرده؛ معادلات پیچیده مناسباتی را می شناسد و از عقاید انقلابی خود دست نکشیده است. اهل تدبیر است اهل تفکر است اهل مداراست اهل مقاومت است اهل شعار دادن است1 اهل توکل به خداست مردم دار است معتقد به رهبری ست و این روزها  در نبردی تمام عیار با اهالی استکبار جهانی و  رذالت های سران وهابیت کثیف دارد جان می کند. مسلمان نیست کسی که بدلیل گرایشات سیاسی خود خواهان شکست مذاکرات است تا حرف خودش و حزب خودش را به کرسی بنشاند و بازار انتخابات خودش را گرم کند. چه ختم و نذرها که جوانان مملکت برای جام جهانی و کیسه گل نشدن در برابر آرژانتین... کاش یک هزارم آن متوجه موفقیت فرزندان ایران اسلامی به رهبری جواد ظریف در مذاکرات (مبارزات) می شد. نتیجه هر چه باشد دشمنی دشمنان را می شناختیم از سالها قبل و صلابت بچه های خودی را نیز می شناسیم از سالها قبل. تا تیر آینده و مذاکرات آینده مصداقی بر فرج است ازین ستون به آن ستون، والا. 

پشت سر همه جریانات سیاسی و مناسبتی عالم باید دست خدا را دید. موحد اینگونه هست، اختیار آدما نیز همه سر جای خود، درکش مشکله اما ممکن است. مسئله اینست.

1- نماز اول وقت در مذاکرات

پ.ن: در این روزگار با توجه به جمیع شرایط راهی برای کم کردن شرّ قدرتهای سلطه طلب جهان نیست الا به مذاکره

......................................................................

بی ربط نوشت: امشب یکی از بچه ها سال پایینی پژوهشکده وقت نماز مغرب بهم گفت حاجی انحراف به چپ برای قبله 6درجه است شماها 20 درجه می ایستید. نمی دونم چرا از اوان جوانی به این چیزها اهمیت نمی دادم بهش گفتم تا 40 50 درجه بیخیال باش برو حالشو ببر. فأینما تولو فثم وجه الله را می دانم که بی ربط به اهمیت جهت گیری قبله هست اما خوب 10 تا 15 درجه ... 

بنظرم اشتباه میکنم و این خودش تعبد را می آزماید که ندارم. تعبد نتیجه تعقل است، خدایا منم و لارج گری هام. عمریست مامانم بهم میگه وضو گرفتنت محسن اشکال داره اما من همچنان توجه ندارم در حالیکه سالهاست میدانم اگر میخواهم خدا را در نماز حاضر بیابم در وضو ساختن دقت و توجه بایدم. 

خدایا سه دهه عمر و بی وضویی هنوز

خدایا سه دهه عمر و بی توجهی به قبله هنوز

  • ۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۵
  • سیدمحسن

me:سلام تو حرم برام سوال پیش اومد ازین قرار
1 امام محرم زنان است یا نه؟ و اگر نامحرم آیا دقیقا مثل بقیه آدما؟
2- نزدیک ضریح حس معنوی بیشتری هست دورتر رو صحن ها کمتر داخل شهر کمتر تا مثلا شهر خودمون خیلی کمتر(برای مردم عوام و عادی). آیا شدت وجود امام تو حرم بیشتر است و اگر امام معصوم این حرفا بردار نیس پس چرا تو حرم همه حال دیگه ای دارن؟
3 اگر الان نعوذبالله نبش قبر امام معصوم بشه به چی برمی خوریم؟ انتقال به دارالسلام بدنی ست یا روحی؟ برای امام معصوم چگونه؟
سوالات ساده هست ولی اغلب بلد نیستن.
با تشکر

طاهرزاده:باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از نظر ظاهر همان حکمی که برای سایر مردم نسبت به نامحرم هست را ائمه«علیهم‌السلام» رعایت می‌کردند و از نظر باطن هیچ‌چیزی از امام پوشیده نیست 2- ائمه در حرم خود نظر خاصی به زائر دارند 3- جسم مبارک امام در قبرشان تر و تازه موجود است. موفق باشید


پ.ن:  این سوالات و جوابها قبل بحث هستند حسابی و در جواب سوم  بگمانم اشکالاتی را می توان وارد دانست.

  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۲:۳۳
  • سیدمحسن

me:  سوالاتی از جنس پست  "من و شیخ چند روز پیش" را از استاد پرسیدم.

استاد:باسمه تعالی: سلام علیکم: (شخصی) مگر قرآن به ما دستور نداده: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» اگر فاسقی خبری برای شما آورد قبل از آن‌که بپذیرید باید در مورد آن خبر تحقیق کنید و آن‌که خبر را می‌دهد باید دلیل بیاورد. شما در فاسق‌بودن چنین مراکزی شک دارید؟ از طرفی به قول مولوی: «گر شوم مشغول اشکال و جواب/ تشنگان را کی توانم داد آب» آیا این روش درستی است که یک عده‌ای از جریان استکبار پول بگیرند و دائم یک کلاغ را چهل کلاغ بکنند و ما را مشغول جواب‌دادن به شبهاتشان نمایند؟ به قول شهید بهشتی جامعه‌ی ما باید به بلوغی برسد که خودش جایگاه شبهات را تشخیص دهد وگرنه هر روز ما باید جواب شبهات دشمنان را بدهیم و این بدین معنا نیست که بعضی از ادارات و کارمندان گرفتار خطا نیستند. عمده آن است که متوجه باشید مبنای نظام اسلامی این ضعف‌ها نیست و هرچه نظام اسلامی جلو رود از این ضعف‌ها کاسته می‌شود. عجیب این است که این‌ها متوجه شده‌اند همه‌ی مشکل‌شان حضور رهبری و ولایت فقیه است وگرنه صدباره کشور را به نفع خود تغییر داده بودند و لذا سعی دارند رهبری را مورد حمله قرار دهند، در حالی‌که در یک نظام اجرایی بسیاری کارها می‌شود که به طور طبیعی رهبری نمی‌توانند مستقیماً وارد شوند. موفق باشید

 پ.ن2: این پست به همراه پست های   من و جواد چند روز پیش   من وشیخ چند روز پیش   من و روح اله چند روز پیش   من وسجاد چند روز پیش همه مربوط به گفت وشنودهای روزهای 7ام تا 11محرم امساله.


  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۲:۲۸
  • سیدمحسن
me: تو را عمیقا معتثقد به دین محمد وآیین علی یافتم . اعتقادت و اعتقادم به این نظام نیز از همین علاقه به دین نشات گرفته. ترا خالی از تعصب وانتقادپذیر یافتم . نظرت درباره نامه های نوری زاد به رهبری چیه؟ اینا را تا چه حد واقعیت یا دروغ می پنداری ؟ بازی با کلماته یا ...؟
خیلی حرف دارم که شاید جز با تو و جز تو کسی نتونه مرا راهنمایی کنه. نظرت درباره وضع زندانهای ایران چیه؟ ارتباط قضیه مرتضوی و لاریجانی ها وازادی مرتضوی و بعد 200 تومن جریمه شدنش چیه؟ ول کن وققتو نمیگیرم فقط نظرتو درباره سوال اولم یا بنویس یا اینکه اولین حضورت در پژوهشکده با من بحرف تا قدری مطلع شوم. در کفایت و صلاحیت رهبری شک ندارم اما ...
سجاد:سلام
شنبه میام پژوهشکده. به این سوالها هم فکر میکنم. اگر بگویم تا حالا فکر نکردم حرف خلاف واقع و البته مضحکی زده ام. قبلا فکر کردم. از این دست پرونده ها کم نیست. از اول انقلاب این جور پرونده ها بوده. هم پرونده های امنیتی هم پرونده های اقتصادی. این اواخر بیشتر اقتصادی بوده. میروم سر اصل مطلب . درباره رهبری سوال پیش می آید. حرف آخرم: او خیرالموجودین است. این خیرالموجودین که میگویم شرح و بسطی دارد. شرح و بسطش گفتگو می طلبد. البته ممکن است من ایشان را فراتر از اینها بدانم. اما مقام خیرالموجودین و اثبات این مقام برای ایشان بسیار حیاتی و راهبردی است در جامعه. 
یک نکته دیگر: حالا جامعه را از دیدگاه و از زاویه دید رهبر ببینیم. مثلا رهبر میگوید با فساد اقتصادی برخورد کنید. خوب برخورد نمیکنند. باید ببینیم رهبری چه افقی را برای شخص خودش طراحی کرده. نظرش درباره رهبری خودش چیست؟ از بیانات خودشان هم میشود کدهایی استخراج کرد. شاید... شاید این باشد که اگر نظام شما سقوط کرد من به قدر کفایتم گفتم و عمل کردم. مردم و مدیران و کله گنده ها نخواستند. به این فکر کنیم که رهبری درباره خودش و وجدانش و کیفیت مدیریت اش چگونه می اندیشد.
بیشتر حرف هست. تا بعد.

me: من هرگز وهرگز نمیتونم باور کنم مرد الهی و باوجدان وعاشق ائمه ای چون رهبر پسری داشته باشه که اون حرفا که دربازش میزنن صادق باشه. یعنی پسرش را منع نکرده باشه.   محاله پسر رهبری راه پسر دیگر علما را رفته باشه اما غوغایی ست درباره او. خدایا به ما رحم کن
خداشاهده  من در تمام بحث هایی که دارم به این نکته خیرالموجودین اشاره میکنم ودلیل میارم. من به این خیرالموجودین سالهاست که واقفم وبرایم اثبات شده. مسئله اینه که من بالاتر می دیدم تا حالا و هنوزم یعنی ولی خدا عالم عامل و فقیه خداترس نه خیرالموجودین. دلم میخواد این باورم تغییر نکنه اما عقلم مدام مرا به کنکاش بیشتری وا میدارد که گاهی به شبهه بی جواب میرسم گاهی یقینم براعتقادم بیشتر می شود.فعلا بای   
سجاد : ان شاء الله هدایت شویم. و در مسیر حق و نیز مصیر خدا باشیم.
...............
با سجاد دو سه ساعت مفصل تو دانشگاه حرف زدیم و کلی استفاده کردم. بعد براش نوشتم تو ایمیل:
me:سلام ممنون از وقتی که امروز ازت گرفتم حرفهایی که تند و با صدای بلند گفتم و شنیدی، راهنمایی هایی که کردی، شبهاتی که برطرف کردی، شبهاتی که شعله ور کردی، شبهاتی که خلق کردی و همه الطاف خفیه وآشکارت سجاد عزیز. ان شاءالله تا شب اول قبرت بتونم دوست خوبی برات باشم شایدم تا ته جهنم.
فعلا بای     
سجاد  :ان شاالله سربلند و تن درست باشی و در مسیر حق حرکت کنی. و حرکت کنیم. من هم امروز از وجودت استفاده کردم. درود بر تو محسن عزیز.

  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۲:۰۷
  • سیدمحسن

زنگ زدم گفتم نظرت درباره نامه های نوری زاد به رهبری چیه؟ گفت: نوری زاد کیه؟ گفتم شوخی نکن حوصله ندارم گفت: جدی میگم کیه طرف؟ گفتم افغانستان همسایه شرقی ماست و عراق همسایه غربی، التماس دعا و خداحافظت

پ.ن: این از نتایج درگیری نسل جوان در امر تأهل و خونه سازی ست.

  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۱:۵۵
  • سیدمحسن
me : ...
این فقط یکی از صدها برنامه ای ست که هم اتاقیم داره و گاهی سر اینها با هم بحث می کنیم. طبق آیات قران اگر فاسقی خبر آورد باید بررسی کرد اما خوب آشیخ بعضی حرفاشون درسته وبعضیش غلط
من ازتون میخوام حتما حتما تمام نامه های نوری زاد به رهبری رابخونید بعد این کلیپ ارسالی را ببینید درباره ... بعد درباره شایعاتی که درباره فرزند ... میشه تحقیق کنید بعد قضیه مرتضوی و جریمه مسخره 200 تومنی اش  وهمچنین ضعف و...ِ قوه قضاییه ایران و ضع زندانهای ایران. اینا رابه دوسه نفر دیگه  هم گفتم میخوام یک جلسه با هم صحبت کنیم من هنوز معتقد به این راهم اما چشم روی حقیقت را نباید بست کمکم کنید حق وباطلی که بهم امیخته شده را درک کنیم.
ضمنا لطفا وخواهشا مستند انقلاب 57 ساخته من وتو را حتما ببینید. باتشکر فراوان

شیخ: شریف بیارید با هم در مورد موضوعات صحبت میکنیم
شرمنده این روزها همه باید برعکس به خود و مسیر کربلا و عاشورا وصل شد و جواب را از مکتب امام حسین گرفت و زباله ها هم از ذهن حذف خواهد شد
میبینمتون 
یا علی

me:  سلام معلومه مبتلا نیستید یا اینکه رسالت و وظیفه خود را فراموش کردید یا اینکه...
حسین علیه السلام را همه مذهبی ها قبول دارن اما تعین راه حسین در کدام جبهه و خط وشخصیت است را همه نمی دانند.
  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۱:۴۳
  • سیدمحسن

کیه که ناراحت نشه از مرگ یک جوان فارغ از هر کاره ای بودنش، با اینکه پاپ کم و بیش گوش می کنم  مرتضی پاشایی را قبل از شدت گرفتن بیماریش اصلا نمی شناختم(مثل خیلی از دوستان دور وبریم که میگن ایشون را نمی شناختن) اما زمان بیماری اش منم مثل هر هموطن دیگه احساس همدردی می کردم و اخبارش را دنبال، بعد فوتش هم ناراحت شدم. مخصوصا اینکه شنیدم اهل نماز بوده و محبت اهل بیت داشته و یجورایی از این نظر هم  غمم مضاعف شد اما برام جالبه این موج sentimentalism ملت جوگیر ایران، دیگه جوری شده بود که ملت از همدیگه سبقت می گرفتن برای نشان دادن اوج گریه های مصنوعی، ای روزگار نمردیم و عکس سلفی گرفتن با بیمار تو آی سی یو و چند روز بعدش با جنازه میت را دیدیم. نمردیم و خواندن آهنگ و ترانه را قبل و بعد نماز میت بر سر جنازه دیدیم. بازم خدا را شکر

پ.ن: گویا ملت دنبال بهونه میگردن تا شویی از لباس و تیپ و کامنت و عکس را به راه بیاندازند. خوب این وجوه مثبتی هم داره اما به هر قیمتی جدا جای سوال داره. ای جانم که اون دنیا مشخص بشه 80 درصد حاضرین حتی یک فاتحه برای مرحوم نخوندن و بجاش ترانه هایش را باهم شب اول قبرش نثار روحش زمزمه کردن و حسابی هم عکس گرفتن. رفتن مرتضی پاشایی برای من مثل فوت هر جوان دیگه ای پر از ماتم بود اما نه یک ذره بیش از دیگران و نه کمتر، و قطعا نه در حدی که دل دنیا را خون کرده باشه او با اینجور رفتنش.
 اون کس دیگه ای بود که سالهاست دل دنیا را خون کرده با اینجور رفتنش و تا قیامت هم این دلخونی ادامه داره،والا.

پس نوشت: حضور هلالی در مراسم را مثبت و مفید ارزیابی می کنم. خیلی وقتا با اجتهاد و سبک عمل این مداح موافقم با اینکه بندرت بهش گوش کردم.حضور حبیب هم برام جالب بود. 
غوغای مراسم این خواننده را می توان جور دیگه ای هم تفسیر کرد و این که او یچیزی پیش خدا داشت که این چنین محبوب شد آخر عمری. این هم تحلیلی ست و البته خیلی نمیشه مستدلش کرد. به هر حال روحش شاد. 

  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۳:۱۹
  • سیدمحسن

یچزایی را چند ماه پیش در نقد توسعه عزاداری ها نوشتم ذیل پست اینقد غصه میخورم. اینا همه دریافت من بود و البته به مذاق بعضی دوستان خوش نیامد. همون وقت یکی دوتا  از دوستان متفکرم موافقتشون را باهام اعلام کرد و تا حدی روحیه گرفتم. جا خوردم وقتی دیدم هفته بعدش یکی از علمای قم همین موضع را گرفته بود و تذکر داده بود که با مخالفتهایی هم  مواجه شد. گذشت تا چند روز پیش دیدم رحیم پور ازغدی هم درباره این بسط تذکر داده خوشحالم که دریافتم درست بوده بی آنکه حتی نظر یکی از کارشناسان را بدانم اما میدانم این نظر همچنان مخالفت هایی را در پی دارد و در دایره تنگ نظری متعصبین کج فهم قرار نیست بگنجد. مسئله ایسنت.


  • ۲۸ آبان ۹۳ ، ۰۷:۵۵
  • سیدمحسن

دلم برای استاد شایق تنگ شده، حسابی.

برای ماندنم  برای یاد گرفتن  برای غرق نشدنم  برای زنده شدنم  برای ادامه حیات  برای ارتباط مجدد با قرآن بعد این همه روزمرگی  برای دیدن استاد  برای شنیدن استاد  برای تحلیل استاد  برای قیافه استاد  برای هر نشانی از استاد دلم تنگ شده.


استادنا

  • ۲۱ آبان ۹۳ ، ۲۱:۲۹
  • سیدمحسن

محسنجهاد با نفس نخ تسبیح تمام فضایل


جواددرک نظم ،پنبهِ نخِ تسبیحِ تمام فضائل 

 نظم...ناظم...منظم...

ناموس آفرینش=نظم
و دیگر هیچ.


جواد:دکترا هم بگیرم ولی نظم نداشته باشم به هیچ یک از چشم اندازهای زندگی ام نمی رسم
این را  هیچ دانشگاه و استادی نمی تواند به من بیاموزد مگر...
الگوریتم نفس من این چنین بوده و هست که من را درگیر حال دنیایی ام کرده  و تسویف را در مقابل چشمانم تزئین و بعد ...
چقدر من ساده بوده و هستم
دلم می خواهد الگوریتم زندگی ام را موازی سازی کنم: جهاد با نفس+جهاد با درس+جهاد با کار.
نوشتن زیباست ولی بدون عمل کذبی زشت خواهد شد

محسن:چه فنی نوشتی رفیق. چند ماهی ست به این می اندیشم با این جهاد نکردن هایم  آخر درسم به ... و این حداقل بندگیم با موندن رو دستم نماز قضاها به مردن ختم شود و با عقده ی چله هایی که هوسشونو را از 20 سالگی داشتم و نتونستم حتی به یکی، به پیری برسم. در یک کلمه زندگیم  به حسرت و حسرت و حسرت فنا شود.
خوش بحال دوستانی که هنوز تا سی فاصله دارند. چند شب پیش با خود اندیشیدم و نزدیک بود از شدت غصه سکته کنم که وای برمن! من و گذر سه دهه عمر و بندگی نکردنم. به اونی که میخواستم در معنویت و ترک معصیت تا قبل دوران بزرگسالی برسم نرسیدم و چه حسرت بزرگی ست که حالا باید برای تا قبل 40 برنامه بریزم که این دهه آخرین فرصت است. حسرت سه دهه عمر و آدم نشدن بر دلم ماند. الان حاضرم زندگی و مدرک بیفایده و مختصر سرمایه مادیم را بدهم اما فقط به جوانیم برگردم. دیگه حتی اگه پاک از گناه هم بشم و همه چله های در ذهنم را بجا بیاورم، نماز صبحم را ماهها یکی قضا نکنم و تمام زندگیم به نظم بگذرد بازهم از خود راضی نمی شوم چرا که اوان جوانی  به غفلت عمدی، معصیت، ترک واجب، تنبلی، بی نظمی و عادت زدگی گذشت تازه آنچه ذکر شد هم بسادگی در بزرگسالی بدست نمی آید و اتفاقا به مراتب سخت تر است حصول آنها چرا که حرص و شهوت بیشتر شده و پایه های وجودی انسان در گناه تقویت شده و بی نظمی مستولی، با افزایش سن جهاد با نفس سخت تر.  
کجایی جوانی که یادت اصلا بخیر نیست و مرا آخر میکشیم با حسرت از دست دادنم ترا
خدا را خدا را که دوستانی که زیر سی هستند بشدت کار کنند در همه موارد موازی سازی مذکور  که اگر این فرصت مونده تا سی بگذرد بعید است دیگر کار به سامان برسد. من به تنها راه باقیمانده نجاتم یعنی حسین علیه السلام امیدوارم و بس و گرنه از فرط ناامیدی همه جانبه بله همه جانبه، متاسفانه بعلت تسویف همه جانبه دیگر از زندگی انصراف میدادم. والبته این راه نجات برای برگشت از سلوک مزخرف قبلی(تنبلی، بی نظمی، تسویف، نداشتن جرئت و قدرت علمی، فرار از ازدواج، بی پولی، بیکاری، اتلاف عمر، توکل الکی به خدا بی تلاش، توسل دروغین به ائمه بدون تقوا و جهاد، توجیه شکست ها بدون واقع بینی و...)است که مجاهدت ها باید تا دستگیری ائمه را متوجه شدن و اصلا در اکثریت موارد تعلق دستگیری به تلاش است و بس و این از ظرایفی است که لطف خدا اخیرا متذکر به آن شده ام. والسلام

پ.ن: گریزی از ویرایش نبود، والا.
پس نوشت:ویلی
  • ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۸:۲۲
  • سیدمحسن


می گویم:سه دهه عمر و ندانستنم کی کجا چه میزان خواب هنوز، والا.

پ.ن: این همه غلط املایی نتیجه همزمانی تایپ، هدفونی در گوش، موبایلی بدست و به نتیجه نرسیدن درایو معادلات.

  • ۱۶ آبان ۹۳ ، ۱۹:۱۲
  • سیدمحسن

 جرج جرداق مسیحی نوسینده کتاب «الامام علی صوت العدالـة الانسانیة» امروز درگذشت. شیعه امشب برای او فاتحه میخواند و برای او تقاضای آمرزش می کند. درود خدا براو

  • عده ای از مردم کشورهای حوزه خلیج فارس و مصر به من پیشنهاد می کردند که مثلا در مورد عمر و یا دیگران بنویسم... اما من نپذیرفتم نه به این خاطر که بخواهم بگویم عمر و یا کس دیگری بد است نه اصلا اینطور نبود بلکه من پس از علی علیه اسلام کسی را شایسته نوشتن ندیدم و تصمیم گرفتم که جز در مورد علی (ع) ننویسم.
  •  از علی نوشتم و چه بسیار زیارت ایشان و پیوستن به رکاب وی را آرزو کردم. ایشان منهج من، و مرد آزادی و عدالت و صلح است.
  • پی بردم که حسین(ع)  خط طبیعی پدرش علی(ع) است و به این موضوع نیز در نوشته هایم اشاره کرده ام. از فسق معاویه و جنایت وی و همچنین ظلم یزید و زورگویی های وی نیز نوشتم. هنگامی که از  تمدن علی(ع) برای تاریخ انسانیت نوشتم، پی بردم که در ایشان وجوه مشترکی با ادیان کیهانی و ربانی وجود دارد بنابراین ایشان را به عنوان نمونه ای برای موفقیت انقلاب فرانسه و عدالت و حقوق بشر انتخاب کردم  و همچنین در اثر«علی و سقراط» ایشان را  چراغی برای فلسفه و حکمت و اخلاق برگزیدم.
  • شخصیتی نزدیک به  علی علیه السلام و روش تفکر وی وجود ندارد. لازم نیست صفت ربوبیت به ایشان بدهیم؛ علی یک انسان است اما قدرت ایشان در ایجاد نوعی بیداری و نوعی آگاهی جهانی در زمینه حقوق و برابری و عدل و عفو و تسامح  باعث شده است تا وی در نظر برخی افراد فرا بشری باشد.
  • من بعد از سال ها تحقیق، شیعه را در یک کلمه یافتم و آن هم «اخلاق» بود. بنده شیعه هستم چرا که اخلاق پسندیده ای دارم... افراد گوناگون می توانند به مذهب شیعه برسند و از نظر من راه رسیدن به غدیر از کربلاست، راه رسیدن به مذهب شیعه، عاشوراست. کسانی که سرشت پاکی دارند یقینا با مطالعه مصیبت کربلا به غدیر می رسند.
  • ۱۴ آبان ۹۳ ، ۲۰:۵۱
  • سیدمحسن

سنت های ماه محرم در ایران به روایت BBC

روز بعد نوشت: نوحه سیاسی هیئت بعثت یزد در بی بی سی

  • ۱۳ آبان ۹۳ ، ۲۱:۱۵
  • سیدمحسن

از بس عقلانی هوایدست از سالها پیش این اشتباه را خودم و دوستانم تشخیص داده ایم و هرگز هم تن نداده بودیم به این کار. متاسفانه مداحان و بچه هیئتی ها زیر بار نمی رفتن تا اینکه بالاخره خود رهبری تلویحا ناخشنودی خود را از این حرکت ابراز کرد. یادمه با یکی از هم دانشگاهی ها پارسال حین اردوی قم همین بحث را کردم و نظر جالب توجه آقای مکارم را گفتم اما طرف که یه دانشجوی لیسانس مهندسی کامپیوتر بود برگشت بهم گفت فتواهای آقای مکارم شاذه. خوب الان که نظر رهبری مشخصه باید دید چه می کنند.

   بین شعار تا عمل همیشه فاصله بوده و هست. سعید حدادایان که یادمه حتی خودش نیز گاهی بهمراه مستمعینش لباس میکند اولین نفر بود که لبیک گفت به ندای رهبر. بعد هلالی بود. امروز هم دیدم حاج محمود گفته که اصراری بر لخت شدن نداره و غیره. چند شب پیش مسجد ارگ بودم و انصافا عجب مراسمی با مداحی همیشه بی نظیر حاج منصور اما متاسفانه ایشون که اینقد هم در تبعیت از رهبری اصرار داره ندیدم حرفی بزنه و با لخت شدن ملت برای سینه زنی اونجا را ترک کردم، حالم بد میشه از اینجور عزاداری.

بنظرم چندسالی هست که حاج منصور دعوت نمیشه به بیت رهبری، امسال  هم محمود کریمی به او پیوست. حدس من درباره منصور ارضی افراط و تندروی اش در کوبیدن هاشمی رفسنجانی است(پارسال عرفه وسط دعا آقای هاشمی را ... و ... خواند، بودم و شنیدم). درباره کریمی هم قضیه هفت تیر کشی و شایدم توهین به حسن عباسی در انتقاد از حرفهای البته یکم عجیب حسن عباسی در مورد اهل بیت و ... کارساز شد. چرا ما بلد نیستیم منطقی و فارغ از احساسات کسی را نقد کنیم؟ چرا باید حتما فحش بدیم تا آروم بشیم؟  اصلا مگه حسن عباسی کدام اعتقاد اساسی ما را زیر سوال برده؟ یادم اومد از کارهایی که با آیت اله خوشوقت کردند  سر همین حرفها. چقد ما تند و افراطی و مضحک رفتار می کنیم با هر نگرشی که یک ذره با دید ما تفاوت داره، اونم در مسائلی که از ضروریات دین نیست. به قول استاد شایق سر اعتقادات دست چندم با هم درگیر میشیم.

جناب محمود کریمی عزیر و حاج منصور قیمتی که در عالم در مناجات و تاثیر مداحی نظیر نداری هزاران هزار نفر شماها را قبول دارن و ازتون خط می گیرن چرا جلوی زبانتان را نمی تونید بگیرید؟ بگذریم، بنظرم مسئولین بیت در انتخاب مداحین معروف پالس هایی را میدن.

پ.ن: متاسفانه مداحان معروف اغلبشون تقوای خیلی خوبی در گفتار ندارن. درمیان اونا سمواتی و محمدرضا طاهری بنظرم حواس جمع ترند وحاج منصور وحاج محمود بی پروا تر و حاج سعید حد وسط هست و بگمانم در حال پیشرفت و خودسازی.

پ.ن2:حضور محمد کریمی در مراسم فاطمیه   بعد اون قضیه تیراندازی موجی از انتقاد ها را در برداشت که بنظرم بی مورد هم نبود.

  • ۰۹ آبان ۹۳ ، ۰۲:۲۸
  • سیدمحسن
این اولین بار نیست که قصد دارم همه فرضیات و باورهایم را مدتی تعطیل کنم و به واکاوی مجدد دست بزنم. گاهی شامل مسائل سیاسی ست و گاهی مسائل اعتقادی. چند دفعه ای شده که حتی خود خالق را هم با شکی مجدد دوباره بازسازی کرده ام، این که مسائل سیاسی ست و در اولویت بمراتب پایین تری ست. در اعتقادیات اغلب به یقین بیشترم انجامیده. اصلا اساس تفکر و سلوک من همین شکیات است. من با این شکیات به یقینیاتی همچو وجود خدا، حقانیت پیامبر، حقانیت و نورانیت 14 معصوم، مبانی شیعه، راه و تفکر خمینی کبیر و غیره رسیده ام. 
این دفعه هم میخوام باورهای سیاسیم را دور بریزم و از نو بسازم بدون تعصب. با دیدن "مستند انقلاب 57" پخش شده از شبکه من وتو شروع کرده ام تا بررسی مسائل اعدام های سال 67، مسائل مربوط به قتل های زنجیره ای، تفکرات وعملکردهای رهبری در این سالهای اخیر، بررسی قوه قضاییه متاسفانه ...ِ ایران، جانبداری ها و دیدن ها وندیدن های احتمال زیاد بعمدی این قوه، مسائل مربوط به شایعات درباره فرزند رهبری و ...
  الان سعی میکنم اعتقاداتم را کنار بگذارم و دوباره به نتیجه ای برسم که تطابق بیشتری با قرآن  و مرام ائمه دارد. من شیفته راه ائمه ام هرکس را در این راه ولو مختصر ببینم می پذیرم والا مدیون و مرهون کس یا کسانی نیستم و دنیایی هم ندارم که  برای از دست دادنش هراسان باشم. معتقد به آزاد اندیشی ام و البته اقرار دارم که این کار وحشتناک سخته. نمیشه تاثیر پذیری از اطرافیان را انکار کرد.
در این راه از  دوستان معتقد و منصفی چون سجاد، روح اله و علیرضا و... کمک خواهم گرفت. بنا دارم وامدار هیچ کس و هیچ اندیشه ای نباشم. میخوام حق راببینم نه اشخاص را. خیلی سخته اما باید به عنایت امام حسین موفق بشم. ممکنه به نتیجه ای مانند سابق نرسم و راه  ومشی سیاسی ام بکل یا تا حدی دگرگون شود. اشکالی نداره تفکر با توکل به نتایج خوبی می انجامد ان شاءالله، خدایا کمکم کن. من دارم خودم را به دریا می زنم و امیدم به سفینه نجات بودن حسین بن علی هست تا حق و باطل را که حسابی خلط شده قاطی نکنم. لطف خدا باکی ندارم که یزمانی اعلام کنم راهم اشتباه بوده اما باید به این مهم برسم نه اینکه تا VOA  و بی بی سی و غیره آمیزه ای از حق وباطل را تحویلم بدن مثل خیلی از جوانان هموطنم بی چون و چرا بپذیرم. بررسی آری پذیرش موکول به تشخیص نهایی. مسئله اینست.

  پ.ن: بنظرم از شهید مطهری ست که "شک  گذرگاه خوب و منزلگه بدی ست".
  • ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۷:۳۸
  • سیدمحسن

چندین سال میشه که لباس مشکی را میذارم برای نزدیک تاسوعا. آغاز جدی نگرفتن شروع محرم با یک استدلال احمقانه  دوستی مذهبی و کاردرست بود. امسال شب اول بحث پیامکی ام با داود نتیجه داد. صحبت های پناهیان در دانشگاه امام صادق هم بی تاثیر نبود. البته ایشون از جدی گرفتن دهه اول وشروع محرم گفت ونه لباس مشکی، اما داود استدلال هایی آورد که بعد لختی تفکر پذیرفتم. خیلی خوشحالم که بعد از سالها، شایدم برا اولین بار تو عمرم تمام دهه اول را نیت لباس مشکی پوشیدن دارم. ظاهرا یچیز ساده است و اینم از نوع مسائلی که هرکسی باید خودش اجتهاد کند اما بنظرم اشتباه می کردم. باید این ماه با ماه های قبل فرق می کرد یا نه؟ الان بر این باورم که یکی از بهترین اقدامات شعاری و تبلیغی همین لباس مشکی می تونه باشه و جایگزینی ندارد. منی که سالهاست برای تمام ائمه روز شهادتشون مشکی می پوشم روا نبود برای امام حسین هم فقط روز شهادت. باید یک دهه بلکه یک ماه متفاوت بود. اینجوری احساس عنایت بیشتری از جانب سیدالشهدا می کنم. تحمل موج فیدبک و نگاه های بچه ها تو دانشکده و خوابگاه خیلی آسون نیست اما همین تحمل آدمو رشد میده. اصلا لباس مشکی خودش مواظبت میاره در شنیدنی ها، دیدنی ها ودر یک کلمه  مجموعه رفتار و گفتار. بر این هدایتم خدا را شکر. گاهی بعضی اطرافیانمان اینقد خوبند که بخاطر خوبی ها شون همه رفتارشون را میپسندیم و متاسفانه گاهی به اشتباه تقلید. باید دقت می کردم هرچند طرف دوست 10-15 ساله ام باشه، معصیتی تو عمر رفاقتمون ازش ندیده باشم،اهل مطالعه و قاری قرآن باشه و غیره، این استدلال که هنوز امام حسین به شهادت نرسیده و ما مشکی نمی پوشیم متین نیست.

در تمام این سالهای اخیر مشکی نپوشیدنم تا نزدیک تاسوعا، در این فکر بودم که چکنم؟ مذبذب بودم و به نتیجه ای نمی رسیدم.امسال مسئله برایم حل شد. دیگه مسئله من این نیست. 

 سه دهه عمر و جدی نگرفتن شروع محرم، أستغفرالله.

  • ۰۵ آبان ۹۳ ، ۰۰:۵۱
  • سیدمحسن

 پست تامل برانگیز و در حقیقت غم افزایی را سجاد عزیز اینجا  گذاشته، خوندنش خالی از استرس نیست برای کسی که بزدل هست.


  • ۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۹:۲۳
  • سیدمحسن

بعد این حوادث مکرر اسید پاشی که به نظرم بدتر از قتل بعمد است باید گفت:  فَلَوْ اَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ... حتی  فکر کردن به حال و روز این صورت از دست دادگان مو بر تن آدم سیخ میکنه.

اگر مجرمان این فعل را 60 بار زنده زنده بسوزونن بازم کافی نیست و دل من یکی آرام نمی گیرد.  خدایا آدما وحشی شدن و هار، ظهور او را منتظریم. 


   کجایند  دلواپسان مجلسی، کجایند سیاسیون چپ و راستی، کجاست خطبه های خطبا و منبرهای علما؟ منتظر جبهه گیری تمام مراجع و پیام رئیس و وزیر، موضع گیری بسیج و احزاب و در یک کلمه درگیر شدن تمام مملکت بودم. پس چی شد؟ خبری نشد یا بگوش من نرسید؟ یا اینکه اینقدها که من فکر می کنم موضوع مهم نیست؟! دیگه چی  مهمتر از حفظ زیبایی و حرمت انسانها؟  والا برای کشتن یک انسان از یک عمر بدبخت و گرفتار کردنش با اسیدپاشی خباثت و جرئت کمتری لازمه. 

   از منظر من کسانی که برای فریضه امر به معروف و نهی از منکر دل می سوزونن و گاهی با افراط چماق بدست هم میشن اما برای این حوادث ساکت هستند و منفعل، هوسبازند و حقه باز و خودپرست و نه خداپرست و دغدغه مند دین. مسئله اینست.


پ.ن: از آمدن روزی می ترسم که هدف امربه معروف و نهی از منکر وسیله اسید پاشی را توجیه کند. سبحان الله.


دو روز بعد نوشت:  فرمانده بسیج کشور 29 ام مهر ماه:اولاً کدام مسلمانی است که نداند این کار جنایت است و به خودش اجازه دهد چنین عمل فجیعی را انجام دهد؟ ثانیاً اگر این عمل زشت کار یک آدم متحجر با کج فهمی از مذهب است، پس چرا زنان هرزه خیابانی با آرایش های آنچنانی را رها کرده است و زنانی را که حجاب نسبتاً موجهی داشته اند را هدف قرار داده است؟ چرا این کار همزمان با طرح قانون امر به معروف و نهی از منکر در مجلس شورای اسلامی انجام شده است؟ چرا این کار در آستانه محرم و هفته امر به معروف و نهی ازمنکر انجام شده است؟


  • ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۸
  • سیدمحسن