...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

هوالرفیق

رو آر سوی ما که سوی تو رو کنیم

وز غیر ما به سوی تو رو آورد بلا !

  • ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۱
  • سیدمحسن

هوالهادی

سبحان الله 

تا الان در قرآن ندیده بودم

...ظلمات بعضها فوق بعض.... عقلی میشد فهمید ظلمت هم تشکیکی ست (مراتب دارد) اما الان فهمیدم قرآن هم گفته

 بله ظلمات بعضها فوق بعض

پ.ن:... و ...

  • ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۱
  • سیدمحسن

هوالرفیق

بر ما در وصل بسته میدارد دوست

دل را به فراق خسته میدارد دوست

من‌بعد من و شکستگی بر در دوست

چون دوست دل شکسته میدارد دوست

 

  • ۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

در راستای پست "زن در اجتماع" سوال پرسیدم و جوابی گرفتم بدین شرح:

    سلام بر استاد
    قبول کنید هنوز مسئله به راهکارهای جزئی حل نشده مسئله مهم حضور زن در جامعه اسلامی ایرانی به چه کیفیت و چه کمیتی؟
    یک از دوستان طلبه مطالبی را مطرح کرد و منم در جواب ارجاع دادم به گلچینی از فرمایشات شما، ایشان مجددا جوابی دادند و نکاتی مطرح کردن خوشحال می شوم مطالعه بفرمایید و نظر خودتان را بگویید نظری که حاوی راهکار جزئی و عملی باشه نه ایجاد یک بستر تفکری محض، جامعه را تفکر داوری و جوادی و طاهرزاده اصلاح نخواهد کرد تفکری که به عمل منتهی نشود هرچند شرط لازمه اما به بقین کافی نیست و صدالبته در حوزه نظر هم اکثر صحبتها کلی گویی ست 


    باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور که قبلاً بنده در مباحث مربوط به زن عرض کردم ما در نسبت به فهم جایگاه زن در دوره‌ی «فَترت» به‌سر می‌بریم. به این معنا که نه در این تاریخ می‌توانیم به گذشته برگردیم، در حالی‌که گذشته، مربوط به گذشته است و نه می‌توانیم تعریفی را که فرهنگ مدرنیته از «زن» کرده است  بپذیریم و به همین جهت آن کاربر محترم حق دارد که بگوید راه‌کار عملی در صحنه نیست! مباحث رویهمرفته گسترده‌ای در ستون راستِ بخش پرسش و پاسخ‌ها تحت عنوان «زن خانواده مرد» شده است که بعضاً خواهران بسیار دقیق و دیرباوری سؤالات جدّی و دقیقی کرده‌اند و بنده نیز به حکم وظیفه موضوع را با جدیّت دنبال کردم، به امید این‌که آرام‌آرام شرایط تحقق اندیشه‌ی اسلامیِ حضور و طلوع زن در این تاریخ فراهم شود. پیشنهاد بنده آن است که اگر سیری در آن مباحث بشود و سؤال و جواب‌های اصلیِ آن قسمت، گزینش گردد شرایط تفکر در این موضوع مهم ظهور می‌کند. موفق باشید  

    *********************************************************

    پ.ن: 

    صحبت های سجاد در این رابطه:

    سلام. من نظرهای آرمانی و فانتزی‌یی در باره‌ی نوع زیست زن در جامعه دارم اما با توجه به واقعیت‌های جامعه‌ی کنونی نمی‌توان انتظار اجرا شدن آنها را داشت.


    من دوست دارم همسر آینده‌ام، هم دانشگاه‌دیده و دانش‌آموخته باشد و هم نسبت به سبک زندگی پیشنهادی اسلام، خاضع باشد. هم فرهیخته باشد و هم ساده‌زیست.


    ممکن است چنین ویژگی‌هایی در نسل کنونی دختران جامعه باشد و ممکن است نباشد. من قضاوتی ندارم.


    اما به طور کلی معتقدم که غرب از اساس ریشه‌ی فسادها و تغییر گرایش‌های اخلاقی و زیستی است. علوم انسانی وارادتی به دانشگاه‌های ما، سستی و خمودگی ما جماعت درس‌خوانده و زر و زور و تزویر رسانه‌یی و غیررسانه‌یی غربی و مجموعه‌یی از عوامل دیگر باعث شده که جامعه‌ی ما در برابر این تغیییر گرایش خلع سلاح شده باشد.


    کاری که از دست ما برمی‌آید این است که ازدواج درستی انجام بدهیم و تا جای ممکن و حد وسع بکوشیم که بر اساس مسلّمات سبک زندگی اسلامی زیست کنیم. مگر جایی که اضطراراً چاره‌یی دیگر نیست. یا اینکه عسر و حرج به وجود می‌آید یا اینکه مفسده‌ی دیگری متولد می‌شود. در ضمن هر کسی از ما می‌تواند در حد افق تأثیرگذاری‌اش کار فرهنگی کند. دولت هم باید مسکن و اشتغال و ازدواج را تسهیل کند.


    کلاً همه چیز روشن است. عمل کجاست برادر؟


    درباره‌ی کار کردن زن هم باید بگویم که من دوست ندارم اولاً و اصالتاً. اما اضطراراً با توجه به شرایط اقتصادی خانواده ممکن است قبول کنم و حتی همدلی کنم. طبیعی است که زن در خانواده باید برای همسرداری و بچه‌داری وقت داشته باشد. آرامش داشته باشد. برخی شغل‌ها هم زن را بسیار فرسوده و خسته می‌کند. قانون کار هم چندان زنان را یاری نمی‌کند.

    پ.ن2:کلامی از جواد:

    خیلی جالبه...حرفای سجاد هم روشنفکرانه هست و شاید به قول او من هم نیز همچون شرایطی به مانند او ازدواج کنم..اما حرف من این است که دوست داشتن روش من یا سید محسن و یا هرکس دیگری همچون سجاد و یا حتی امید مهم نیست در مرتبه اول...من دنبال اینم که اسلام ناب محمدی چه دوست می دارد در این زمینه؟!!!

    گفتم شاید جواب این مساله الان برایم به سادگی روشن نشود من در حد وسع خود و شناخت خود بالاخره راهی را انتخاب می کنم و ان شاء الله که راه بن بست نیست اما همچنان دغدغه مند خواهم بود...

  • ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۶
  • سیدمحسن
هوالکافی

امید امروز تو تلگرام برام نوشت:
استعمار و استثمار زن با ژست اعطایی حقوق زن و کمک به پیشرفت و رشد زن داره بشریت رو به قهقرا می بره
جامعه ماهم در قبال زن صم بکم عمی داره راهی رو میره که اونا چند ده سال قبل رفتن
اونا به عواقبش آگاه و حتی ملتزم بودن ما چی؟
اینقدر چشم و گوش بسته داریم میریم جلو که یکی از مسائل مطرح در جامعه شده حل تعارض میان وظایف مادری و همسری زن و رشد فردی و اجتماعی زن
که نتیجه عملیش شده تک فرزند آوری و زن سالاری که چند سال بعد بد جوری چوبشو میخوریم
از لحاظ نظری هم دیگه اندیشمند خیلی مسلمون باشه سعی میکنه بگه نه بابا زن میتونه هم مثه مردا تو جامعه باشه و هم مادر خوبی باشه و معیار هم شده مادر کارمندی  که تربیت تنها بچه اش دست مهد کودکه
  • ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۵
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

 دوستام به اشتباه مرا به تو میشناسن. میدونی که

 من برای آبروی خودت هراسانم!!

خود دانی
  • ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۴
  • سیدمحسن

هوالجمیل


  • مؤمن عاجز مى‌شود اما مأیوس هرگز
  • شروع خوب کافى نیست، استمرار و ادامه‏ خوب مهم است
  • چه بسا امکاناتی که برای تو مقدر شده، مقدَّرات یک انسان سعادت‌مند باشد؛ اما چون تو با آنها کار نمی‌کنی، سعادت‌مند نشوی!
  • کفر متحرک به اسلام می رسد ولی اسلام راکد پدربزرگ کفر است
  • عظمت انسان در بینش اوست، نه دانش او
  • انسان محصور و محکوم شرایط نیست بلکه متاثر از شرایط است
  • ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۱
  • سیدمحسن

هوالکافی

نامزدی امثال موسوی بجنوردی و سیدحسن و محقق داماد را برای خبرگان رهبری در جهت  تقویت این نهاد بی خیالِ بی تفاوتِ مسئولیت گریز مفید و موثر می دانم و اعتبار رهبری نظام را هم در نهایت بالاتر خواهد برد

باید برای شورای نگهبان فاتحه ای خواند اگر این ها رد بشوند

پ.ن: نقد تفکرات و عملکرد این آقایان سر جای خودش، مراد من لزوم توسعه آزاداندیشی و تضارب آراء در ایران  است و بس. این اعتقاد قلبی من است، خاک بر سر تفکری که حضور مخالف خود را مساوی با "فتنه" بداند و دیگر هیچ.


پ.ن2: بی ربطه و شایدم با ربط اینکه چرا امثال دانشمند کم نظیری چون آیت الله نکونام را برای دومین بار دستگیر کردند و مجددا سایت ایشان فیلتر. اگر به آثارشان سری بزنیم کمتر این چنین محققی را در زمینه های مختلف علوم انسانی و غیر انسانی مجتهد می یابیم ، آدم تاسف می خوره به اینکه کسی به محض اشاعه تفکر نوین دینی و یا یک نو اندیشی در حوزه اینترنت و اجتهاد و امر به معروف و غیره باید سر از بازداشتگاه دربیاره.

البته سال قبل درباره ایشان از استاد طاهرزاده سوالی پرسیدم خصوصی جوابی دادند که دیگر مطالعه ایشان را کمتر کردم، بماند چرا.

  • ۲۰ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

امروز یکهو یادم اومد از یکی از نیروهام  چند سال پیش که توی کارخانه ای مسئولیتی داشتم. یه مرد میانسال 50-55 ساله ای که بوقت صبح کاری (6تا 2) نماز اول وقت ظهر و عصر می خواند و هر وقت شیفت عصر بود(2 تا 10 شب) نماز ظهر و عصر را ابتدای ورود به محل کار یعنی بعدازظهر می خواند!!

چون ساعت کاری من اداری بود(7 صبح تا 3 عصر) دیدن این دو رفتار متناقضش که سوء استفاده ابزاری از دین در جهت تنبلی بود اعصابمو بهم می ریخت. با اینکه مثلا سرپرستش بودم و غیر مستقیم تذکر میدادم حریفش نشدم این رفتار مزخرف را اصلاح کنم.

پ.ن:نمازناگزارم آرزوست

پ.ن2: هرکدوم  از ما یجورایی داریم ازدین  در جوامعه مذهبی استفاده ابزاری خودمون را می کنیم، حکایتش مفصله، هرکس خود را دریابد


  • ۱۰ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۷
  • سیدمحسن

هوالرفیق
گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی    گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی 

گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم  گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی

گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد   از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی

 

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن  جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی

گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی  گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

 

 21

 

  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۵
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

یا امیرالمومنین

ذکر تو تا می رسد اذکار یادم می رود   می سپارم دل به تو دلدار یادم می رود

19
  • ۰۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۰۲
  • سیدمحسن

هوالتواب

 آغاز می کنم سخنم را به یا حسین    در می زنم به خانه ی معبود با حسین

خدایا شب جمعه ای آمده ام بگویمت که سه دهه عمر خویش را تباه کرده ام در گناه و غفلت، معصیت حین آگاهی، سکون در وقت عمل، تسویف یا شتابزدگی، عدم تعادل و پریشانی و...

خدایا یعنی میشه برای گرفتاری های دنیام اینقدر غر نزنم؟

خدایا میشه روزی بیاد که وضعیت بندگی من سروسامانی یافته باشه؟

خدایا یعنی میشه روزی منم بشه مقام "شکر"گذاریت 

خدایا نگاهی میکنم می بینم بدجور ناراحت گرفتاری های دنیام هستم اما گرفتاری های عجیب معنوی و روحیم را فراموش کرده ام در حالیکه اولی زوال پذیره و دومی دائم و سرمد است 

خدایا میشه روزی راهم را عوض کنم و راه آدمیت بروم؟

خدایا تمام عمرم به حسرت "یک چله حضور" گذشت، والا آدم دیوونه میشه از این قدرت نفس و ضعف اراده

خدایا گاهی میگم  از عالَم بپذیرند از من یکی نمی گذرند از بس لطف تو در سرتاسر زندگیم مشهود بوده و در تربیتم کم نگذاشتی

خدایا بیش از دو سال از "بهشتی" بودنم گذشت اما اصلا "بهشتی" نشدم

خدایا میشه آبرویم را نزد خودت برگردونی، "معاد" هم نباشد صرف همین دنیا هم من شرم دارم صدات کنم 

خدایا من را توان رفتن تا کوی تو نیست وقت بجز گناه در کوله بارم نیست 

خدایا

حرف از وصالت می زنم اما فراری ام 

فکر و خیال روز و شبم بندگیت نیست




  • ۰۶ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۳
  • سیدمحسن

هوالرفیق

تـو مـنـکـری ولـیک ، بـه مـن مـهربـانیت مــی بـــارد از ادای نــگــاه نــهــانــیــت


یک خـم شـدن ز گوشـه ابـروی التـفات آیـد بــرون ز عـهـده سـد سـر گـرانـیـت
شــادی الـتــفـات تــو کـارم تــمـام کـرد
بــادا بــقــای عــمــر تــو و زنـدگــانـیـت

36
  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۵:۵۰
  • سیدمحسن

    هوالعالم

    در راستای بحثی در تلگرام با دوستانی فرهیخته از اصغر طاهرزاده پرسیدم:

    نظر شما درباره غیر معتقدین اخلاقی چیست؟ یکی خداناباور باشه اما پایبند به اخلاق انسانی در اجتماع. فایده و جایگاه و ضرورت دین برای این گونه انسان ها یا شایدم مدعیان چیست؟
    مثلا یکی این جور میگه:
    زمانی در قم طلبه بودم، به علت خامی و بی ارتباطی با جامعه معتقد بودم، فقط کسی که در قم باشد و روحانی، با فضیلت است. اما وقتی در دوره ای که دانشگاه تهران بودم با اشخاص با فضیلت روبه روشدم فهمیدم که در خارج از قم و در افراد غیر روحانی افراد ارزشمند وجود دارد،
    اما.... ! باز شیعه بودن را شرط اصلی می دانستم، بعد با سفر به کشورهای عربی فهمیدم که بین سایر فرقه اسلامی هم انسان ارزشمند یافت می شود. پس از سفربه اروپا به این نکته واقف شدم که در بین سایر ادیان نیز انسان ارزشمند هست ولی در ژاپن حادثه ای برایم رخ داد که فهمیدم فضیلت و انسانیت به زبان و مکان و نژاد و مذهب و رنگ نیست. برای غذا به رستورانی بزرگ و شلوغ در توکیو رفتم و به جاهای دیگر سری زدم چند ساعت بعد ناگهان یادم آمد که ساکم را که تمام زندگیم داخل آن بود در آن رستوران جا گذاشته ام با عجله رفتم و با کمال ناباوری دیدم ساکم همانجاست و پیرمردی کنار آن نشسته او گفت: وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با اینکه وقت دندانپزشکی داشتم ماندم تا برگردی، از او تشکر کردم. ولی او "به دین اعتقادی نداشت"

    باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که ایشان می‌فرمایند اخلاق و انسانیت در تمام ملل و اقوام هست و فلسفه‌ی کانت برای اروپاییان به زیباترین شکل، اخلاق را تعریف کرده است و سال‌های سال بعد از رنسانس، غرب با اخلاق کانتی در بین خود زندگی را می‌گذراند. ولی وقتی اخلاق با شریعت الهی جهت قیامتی و توحیدی نگیرد ملاحظه کردید که چگونه در همان غرب، تجاوز و استعمار به سایر ملل و قتل و کشتار جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت. زیرا اخلاق وقتی با شریعت همراه باشد و انسان را به توحید الهی برساند، انسان و جامعه در سعادتی ابدی قرار می‌گیرد وگرنه در بحران‌های مختلف همان دستورات اخلاقی را زیر پا می‌گذارد. قرآن می‌فرماید: ««مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ» اگر کسى عزت مى‏خواهد، عزت تماماً از آن خدا است. معناى عزت در قرآن یعنى نفله نشدن، پوچ نشدن. اگر کسى مى‏خواهد حیاتش نفله و بى‏ثمر نباشد، بداند «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا» همه عزت نزد حضرت حق است، باید نظر را به خدا بیندازد. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»[1] عقاید پاک و صحیح به سوى حضرت عزت صعود مى‏کند، «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» یعنى سخن پاک و عقیده‏اى که از هرگونه باطلى پاک باشد. و سپس در ادامه مى‏فرماید: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» و عمل صالح این عقیده پاک را بالا مى‏برد. آیه عجیبى است، سه نکته اساسى در رابطه با شناخت حقایق مطرح مى‏کند. مى‏گوید: اى انسان‏ها! آیا شما از پوچ‏ شدن نمی ترسید؟ پوچ شدن یعنى بیست سال نماز بخوانید ولى در آخر مثل همان اول باشید، اگر بیست سال نماز من موجب نشود که خشم من در اختیارم باشد، اخلاق من هنوز خراب باشد، اگر بیست سال نماز من حبّ دنیا را در من از بین نبرده باشد، یقین بدانیدکه خطر فرو افتادن در پوچى را از بین نبرده است. چرا؟ براى این‏که به خداى عزیز متصل نشده ‏ایم. «ارْضُ الْعَزِیز» یعنى زمینى که آب بر آن غلبه نمىی کند و به اصطلاح آب بر آن سوار نمىی شود. معنى عزت یعنى عدم انفعال، عدم فرسایش. بر همین اساس مى‏توان «عزت» را عدم پوچى معنى کرد. خداوند مى‏فرماید هرکس عزت مى‏خواهد: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ» اگر کسى همواره در پى نجات از پوچى است و براى آن برنامه ‏ریزى کرده، راهش نزدیکى به عزت محض یعنى خداوند است. بعضى از مردم اصلًا نگران پوچى خود نیستند، سوار اتوبوس می ‏شود، با این‏که در ایستگاه بعدى پیاده خواهد شد، شروع مىی کند از وضع فرزندانش و این‏که چند فرزند دارد براى شما صحبت‏ کردن، فکر نمی کند که آیا این صحبت‏ها نتیجه ‏اى هم دارد؟ کار این فرد را نمى‏ گویند طلب عزت که مصداق‏ «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ» باشد، چون او برنامه ‏اى براى نجات از پوچى نریخته است. قرآن مى‏فرماید اگر کسى مى خواهد سراسر حیاتش پوچ نشود و مى‏ خواهد از زندگى ‏اش نتیجه واقعى بگیرد، فقط باید مسأله‏ اش را با خدا حل کند، زیرا تمام عزت و عدم‏ فرسایش از خدا است. خداوند در جایگاه یک مرشد مطلق است، چون رب انسان‏ها است. مى‏پرسى چطورى من به عزت برسم و از خوارى و پوچى نجات یابم؟ با زیبایى تمام با آدم حرف مى ‏زند و مى‏فرماید: باید به طرف عزت بروى که فرسایش پیدا نکنى و همه عزت نزد خداوند است‏ «فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً». به واژه‏ «جمیعاً» عنایت داشته باشید؛ پس هر جا عزتى هست، ریشه‏اش در تجلى صاحب عزت است. وقتى این نکته را با تمام صراحت اعلام فرمود، حالا راه ‏رسیدن به عزت را نشان مى‏دهد، مى‏ فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» عقیده پاک به سوى صاحب عزت مى ‏رود، پس آن کسى هم که قلبش حامل آن عقیده است به صاحب عزت نزدیک مى‏ گردد و در نور پایدار او، پایدار مى‏ ماند. پس اولین کار براى کسى که برنامه‏ ریخته تا از پوچى نجات پیدا کند، داشتن عقیده پاک است و همچنان‏که عرض شد، عقیده پاک «خدادارى» است به همان معناى توحیدى‏ اش، و سپس در ادامه راهکارِ نزدیکى به صاحب عزت مى‏فرماید: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» عمل صالح - که همان اعمال شرعى باشد - آن عقیده را رفعت و ارتقاء مى‏بخشد و در سیر صعودى به سوى صاحب عزت به انسان کمک مى‏کند تا هر چه بیشتر آن عقیده، شایسته نزدیکى به خدا گردد و صاحب خود را نیز به خدا نزدیک کند، پس باید در انجام اعمال شرعى نهایت تلاش را کرد تا در نزدیکى به صاحب عزت ضعفى به وجود نیاید. موفق باشید


    مجددا با توجه به عدم اقناع دوستان پرسیدم:

    سلام و تشکر بابت پاسخ مفصل تان به سوال 13774 (نقش شریعت در تحفظ اخلاق)

    ببخشید خواستم بدانم صریح و خلاصه جوابتان چیه؟ غیرمعتقد متخلق اصلا داریم؟ و اگر داریم جایگاه اخروی اونا چیه؟ ضمن اینکه باید قائل به تلازم سعادت و حقانیت دین و مذهب باشیم یا نه؟ معتقد به انحصار در حقانیت دینی اما تکثر در سعادت اخروی باید بود؟

    باسمه تعالی: سلام علیکم: اخلاق به تنهایی اگر رویکرد توحیدی نداشته باشد و قرب الهی در آن لحاظ نگردد، منجر به راحتی روح در دنیا می‌شود ولی سعادت اخروی به همراه ندارد. در عین حال در قیامت مانند انسان‌هایی نیستند که به جهت ظلم و جنایت گرفتار عذاب می‌شوند و در موضوع انحصار در حقانیت دینی، باید بحث را به نگاه توحیدی دین سپرد. لذا هراندازه که آن دین به توحید نزدیک‌تر است، بیشتر موجب سعادت اخروی است. موفق باشید


    پ.ن:نظر یکی از دوستان:
    رایج ترین جواب که میگن اینه:شیعه در مساله حقانیت، قائل به انحصارگرایی است(حق واحد است و قابل تکثر نیست)
    اما در مساله سعادت اخروی، قائل به تکثر گرایی است و منحصر در تشیع و حتی اسلام نیست( امکان سعادت برای همه نیکان متصور است)

  • ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۳
  • سیدمحسن

    هوالکافی

    پرسیدم:

    سلام استاد ببخشید اینقدر راحت و گستاخانه سوال می پرسم لطف خدا من جواب را بلدم اما جواب شما کجا و جواب من کجا؟ سوال را به شکل مطرح شده برای خودم از شما می پرسم

    " چرا باید برای شخصی بنام حسین بن علی عزاداری کنیم و یا اصلا این حادثه در کربلای سال 61 هجری در سرزمین دیگری و در ملیت و قومیت دیگری چه اهمیتی داره برای ما ایرانی ها یا ملل دیگر وقتی بدانیم که دو گروه یا دو شخص یا دو قوم سر مسئله حکومت یا بیعت یا هرچیز دیگری دعوا راه اندختن و یکی قویتر بوده یکی ضعیف تر و طبیعتا یکی از طرفین کشته میشه؟
    میگید آزادگی و حریت و زیر بار ظلم نرفتن و شجاعت و این حرفا خوب ما هم میگیم این چه حرفیه؟ یک کسی حاکم بوده تو یک کشوری عده ای حکومت او را نپذیرفتن و قبول نکردن بیعت اون حاکم را و حکومت هم طبعا اونا را تعقیب و دنبال و بعد دعوا و بعد کشته شدن از طرفین و نهایتا تمام شدن غائله؟ 
    سوال اینه اگر معصوم بودن یکی از طرفین را نپذیریم به لحاظ سیاسی چجور میشه اینو پذیرفت و چرا تا به این حد اهمیت داره؟کربلا و عاشورا یک دعوای داخلی بوده به ما چه؟ به ما ایرانی ها چه؟ به اروپایی ها چه مربوط؟ ولو اینکه یکی بر حق بوده و مظلوم و در قلت و دیگری زورگو و قلدر و با خشونت؟"


    جواب:

    باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً حرف بنده هم بر روی آیاتی است که اهل‌البیت«علیهم‌السلام» را معصوم می‌داند و در قرآنی که هدایت بزرگ خداوند است برای کلّ بشر، چشم‌ها را متوجه‌ی عصمت اهل‌البیت«علیهم‌السلام» کرده تا انسان‌ها در زندگی زمینی خود گمراه نشوند و شیعیان با هوشیاری خاص خود متوجه این قاعده شده‌اند، وگرنه اگر دعوای دو گروه از قوم عرب بود و راهی برای امروز ما در آن باز نمی‌شد چه اصراری بود که ما بر روی آن تا این اندازه متمرکز شویم؟! موفق باشید

    پ.ن: جواب با شاهد گرفتن قرآن داده شده نه با چیزی که من درخواست کرده بودم، بنظرم پاسخی که نزد خودم هست بهتر باشه از  این جواب استاد طاهرزاده هر چند اشاره ایشان نیز بسیار مهمه آن جا که از "باز شدن راهی برای امروز ما" گفته اند 

    *************************************************************************

    بچه همدانه و دانشجوی ارشد الکترونیک بهشتی، لیسانس هم نفر اول دوره اش شده و یجورایی خیلی زرنگ و مستعد، زنگ زده حلالیت می طلبه میگم چه خبره؟ میگه بعد دفاع ارشد یک دوره جند ماه باید ببینیم و بعد میرم سوریه 

    میگم شوخی میکنی یا جدی؟ واقعا میخوای بری؟ میگه آره چرا که نه دو تا از دوستام هم در راه دفاع از حرم حضرت زینب شهید شدن؟ با تعجب می پرسه می پرسه مگر دوستان همشهریت نرفتن کسی که برات عجیبه؟ به شوخی(شایدم جدی) میگم یزد ما که نگو فقط ملت بفکر "اقتصاد" هستن و بس. او را مصمم دیدم در این انتخاب بهش گفتم اهم مهم کن و اینکه الان تو وظیفت چیه؟ گفت خوب فکر کردم 
    گفتم... گفت... گفتم... گفت.... در آخر اشاره ای کردم که حالا میخوای بری مواظب باش قضیه "تکلیف" و "نتیجه" ظرایفی دارد هدف شهادت نباشه هدفت مقاومت و نابودی دشمنان اهل بیت و سالم برگشتن باشه اما هرچه قسمتت شد همان ان شالله خیره و بیشترین تاثیر را خواهد داشت.
    ***************************************************************************

    هفته اخیر سمیناری با عنوان "ماهیت دوگانه فن آوری ها" توسط آقای یاسر خوشنویس  از پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فن اوری  در پژوهشکده لیزر دانشگاه بهشتی برگزار شد. از پژوهشکده مهندسی محور و فلسفه گریز ما این مهم بعید بود و البته استقبال کم بود و چند دانشجو و فقط دو استاد حضور داشتند. بحث رسید به اینجا که به نقل از دانشمند غربی می گفت از میان تکه چوب های خشکیده ای که در راه یک کوهنورد درکوه قرار می گیرند یکی توسط آن فرد انتخاب می شود و بعنوان عصا قرار  می گیرد و به تدریج به  این سوال اساسی رسید که آیا کارکرد ساختار را عوض می کند یا خیر؟ و اساسا تاثیر  ساختار و کارکرد روی هم چگونه ست؟ بعد از حرفای یک آرشیتکت مسن حاضر در جلسه که از بیرون پژوهشکده برای حضور درجلسه آمده بوده بود به عنوان اشکال بر نظریات مطرح شده  بحث "قابلیت قابل" و "فاعلیت  فاعل" را پیش کشیدم که مورد توجه سخنران جلسه قرار گرفت و مثالی را که خود ایشان در مورد آسپرین حین جلسه آورده بودند را یادآوری کردم و گفتم بعید است کارکرد آسپرین که در دهه های گذشته برای انعقاد خون بوده حالا طی گذشت زمان به سرماخوردگی مبدل شده ساختار آن را عوض کرده باشه بلکه این پتانسل بالقوه در آسپرین بوده اما صد سال پیش کشف نشده بوده و الان مورد توجه قرار گرفته و یا همان مثال تکه چوب خشکیده در مسیر یک کوهنورد که بعنوان  عصا مورد استفاده قرار می گیره نیز از همین دست است، پتانسیل و "قابلیتی" در تکه چوب بوده که با کمک یک "فاعل" به عصا تبدیل شده و نظر به مبحث "وجود" در فلسفه نمی توانم تغییر ساختار را در نتیجه تغییر کارکرد قبولدار بشم که سخنران با تایید تلویحی حرفام در انتها گفت این مبحث بازه و نتیجه ی قطعی نرسیده اند و در این باب نظریات مختلفه .





  • ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۶
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

علی جان عمر من بین همه از دستم رفت، یفکری

والا

  • ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۰
  • سیدمحسن

هوالرفیق

تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت                غم با دل رمیده ما آشنا نبود

از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی       با چون منی به غیر محبت روا نبود

12

  • ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۹
  • سیدمحسن

هوالکافی

رفیق شفیق فرهیخته ای طی ایمیلی نوشت:

دوره و زمونه جالبی شده . بعضی ها که ارزشها هنوز براشون اهمیت داره زندگی تو این زمونه واقعا براشون دردآوره داشتم تو اینترنت پرسه میزدم یکسر رفتم به وبلاگت مطلب همایش شیرخوارگان را خواندم. خب این یک دغدغه است برای کسی که به ارزشها پایبند است

وقتی مقایسه میکنم با 20سال پیش میبینم رفته رفته خیلی از ارزشها کمکم از جامعه دارن رخت میبندند

گاهی برای اینکه فکرم راحت تر باشه حتی تلویزیون هم نمیبینم. سایت های خبری که هیچ.

 اصلا شرایطم جوری شده که میخوام از این کشور فرار کنم برم یک کشوری که حداقل ارزشها براشون مهم باشه حتی فساد جنسی را ترجیح میدم بر بی فرهنگی و بی اخلاقی و دروغ و ریا و...

مثلا همین دانشگاه، برخی پرسنل دانشگاه وقتی کار بچه فامیل و آشنا گیر نمره باشه زنگ استاد میزنند حتی با پررویی میخوان چند نمره اضافه کنه اگر استاده زیر بار نرفت حتما ترم بعد دیگه تو آون دانشگاه درس نداره. نمونه اش هم دیدم حتی اون مسئول دانشگاه به دانشجو گفته که چون نمره ات نداد حالا من کاری میکنم که ترم بعد دیگه اینجا تدریس نداشته باشه. و همینم شد.

تو دانشگاه ... و احتمالا بعضی دانشگاهای دیگه باب شده که استاد اگر با دانشجویان راه نیاد و یک کم سخت گیر باشه فقط چند تا دانشجو زیرابش را میزنند و مدیر گروه هم برای اینکه سر و گوشش راحت باشه دیگه ترم بعد دعوتش نمیکنه. باور کن چند تا استادای همین مرکز... به همین شکل براشون اتفاق افتاد.

اصلا خیلی جالبه زمانی بعضی از مشکلات دانشگاههای این دوره و زمانه رابگم . کلا هدف دانشگاه این دوره شده جذب بیشتر دانشجو و پول دانشجو. دانشجو سالاری مطلق حاکم شده.

حتی نمونه اش تو یک دانشگاهی خودشون بدون اجازه استاد دانشجویی که نمره 8 آورده بود را پاس کردند.

چند ترمیه عجیب دانشجوها بهونه گیر شدند و تنبل و میگن استاد شما خیلی سخت گیرید استادای دیگه معمولا از 6 نمره میانترم حداقل 5 که به ما میدند تازه ما که کلاس اومدیم حقمون بیشتره. توی پایانترم هم خیلی کمک میکنند و جالبه دانشگاه هم اینجور استادا را بیشتر می پسنده و دارن ترویج میدن.

خلاصه اینا تجارب 7 سال تدریس منه. دیگه ذره ای انگیزه ندارم برای این طرز تفکرها کار کنم.

 به قول دکتر ...باید در جهت اهداف دانشگاه پیش بریم و ذره ای منحرف نشویم. 

//////////

نوشتم:....

اما از بابت این دغدغه ها کاملا درست میگی کسی که پایبند باشه از این شعار و دروغ و تظاهر احساس خفگی میکنه به قول دوستی میگه من نهج البلاغه نمی خوانم چون اصلا عصبی میشم، از بس با خواندن اون احساس فحش بهم دست میده فحش به خودم و همه ملت و دولت و.... (یچیزی تو همین مایه میگه)

مسئله جنسی یک میل شدید است و نیاز طبیعی، اونا مسئله خودشون را باهاش حل کردند (و البته تبعات افراط را چشیدن ) اما دروغ و بی اخلاقی اصلا ریشه قدرتمند فطری نداره و از حکومت ها بیشتر سرچشمه می گیره خواستم بگم اصلا مسئله جنسی را فساد نمیگن بهش هیچ جای دنیا و اطفاء یک نیاز طبیعی ست (هر چند عدم کنترل آن آدمو هوسران و تنوع طلب و بدبخت میکنه) اما مسئله اخلاق متفاوته و واقعا موندن تو جایگاه فساد جنسی(یا همون افراط جنسی) از ماندن در مکان بی اخلاقی و دروغ و ریا راحت تره. موافقم باهات چون که به آدما حق میدیم در پی غریزه طبیعی خوشدون باشن اما سر هم کلاه گذاشتن و حق ناحق کردن و اختلاس و اخراج کردن استاد از دانشگاه به خاطر حق طلبی در نمره دادن به دانشجوها اصلا طبیعی نیست ، فاجعه هست 

راهکار موندن و اصلاح کردن هست اصلاح خودمون اصلاح همسر و فرزندانمان و اصلاح یکی دو دوست اطرافمون 

موفق باشی

  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۰
  • سیدمحسن

هوالکافی

با عرض ادب و احترام برای تمامی مراسمات سیدالشهدا علیه السلام:

همایش شیرخوارگان همایشی برای شکار دوربینی زنان جوان 20 تا 35 سال با زوم دوربین روی صورت و....

همایشی که تنها و تنها مکان برای گردهم آوردن زنان جوان مذهبی ست که دوربین ها از همه جوانب تا به این حد امکان فوکس می یابند و کسی هم اعتراضی ندارد


پ.ن: چندساله از عمد اخبار تصویری  مرتبط با آن را از  سراسر ایران رصد میکنم تا حدس همان سال های اول ابداع آن را ارزیابی کنم، بله مطمئن شدم حدسم درست بود  براستی نمیشه مراسم گرفت و عکاس مرد نباشه؟ نمیشه مراسم گرفت و اصلا عکاسی نباشه؟

پ.ن2: این  انتقاد را هرگز از کسی  ندیدم (چون لابد از دید جمیع ملت اشکالی نداره) و ممکن است آن را  "تحجر"،" تفکر طالبانی" و یا " افراط" بنامند، من در جواب حرفی ندارم و فقط میگم معمولا آن هایی که به این مراسم می روند برای شوی لباس و آرایش و ژست نمی روند که دوربین ها این گونه  و به این شدت برای خود خوراک خبری تهیه می کنند

پ.ن3: کاش می شد بعضی عکس ها را اینجا بگذارم، بماند


  • ۲۵ مهر ۹۴ ، ۰۰:۱۸
  • سیدمحسن
هوالرحیم
"مومن" در شدائد غصه می خورد ریش سفید  می کند گریه چرا، اما  تا پایان عمر عقلش زوال نمی یابد 
"مومن" در مرگ همسر، فرزند،پدر مادر و... شوکه و روانی نمی شود، مو سفید می کند دیوانگی هرگز، همچنین است سکته قلبی
"مومن" در یک ورشکستگی کامل اقتصادی نگاه توحیدی اش مایه نجاتش می شود و روانی نمی شود
"مومن" در مشکلاتی که خداناباور را افسرده و پریشان میکند میگوید:"لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم" و ادامه می دهد و کم نمی آورد
اساسا مومن هرگز تحت هیچ عنوانی ابدا دیوانه نمی شود  
راستی چه نعمتی ست خداباوری و چه عذابی ست نداشتن دید توحیدی
خلایق از بعضی بیماری ها نجات نمی یابند الا با  "ایمان" و حد اعلای ایمان را "علی بن ابیطالب" آموزش می دهد و بس
با وجود "ایمان"، افسردگی ، اضطراب شدید، روان پریشی و خودکشی و ... جایی ندارد اگر هست "ایمان" نبوده قطعا
مومن همیشه در حصار امنیت الهی ست هر چند اموالش را ازدست بدهد عزیزانش بروند سیلی روزگار بخورد باز این امنیت خاص مستدام ست
کوه ها نابود می شوند "مومن" هرگز
امن و امان در همه روزگاران برای "مومن" بوده و بس، امواج سهمگین روزگار در طول تاریخ خیلی ها را زمین گیر کرده، "مومن" را هرگز.


پ.ن: این روزها سخت گذشت، دنیای این روزای من آزارم میده ، لحظاتم سخت می گذره، خیلی سخت، باید بر "استغفارم" بیفزایم گناهانم داره جوونه می زنه
پ.ن2: ایمان را شرایطی ست و خداوند را حدودی
پ.ن3:نگاهی کردم دیدم اغلب اندک مشکلی شتابزده ام می کند و بی ملاحظه حدود خداوند و دستورات دین اقدام می کنم، باید بر"تفکر" و "طمانینه" بیفزایم و بر "سکوت"   نگاهی کردم دیدم رفتار و گفتار و افکارم بویی از "خداباوری" و "ایمان به رسول الله" ندارد، ایمان در "لحظات" خودشو نشون میده و مومن در "انتخاب" هایش شناخته می شود
  • ۱۹ مهر ۹۴ ، ۰۱:۴۴
  • سیدمحسن
هوالغفور
خدایا دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم
خدایا خوشحالم حواست بمن هست اگر گوشمالی امروز نبود عصیانم از حد میگذشت
بالاخره حجت استدلالی را بر من تمام کردی و انتظار داری به از این باشم که هستم، آره؟
سخت گذشت اما با تو گذشت
خدایا دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم
خدایا نمی خوام در بلا متوجهت باشم و در نعمت سرمست و غافل
خدایا یک بی نظمی 2-3ساله در اوان جوانی بگمانم 10 سال از عمرم را تلف کند 
خدایا این منم و گره های کور زندگی ام، خدایا غصه های خودم یک طرف غصه های بشریت مبتلا به باتلاق مدرنیته یکطرف
خدایا حال من گویا حال همه بشریت است هیچ کس هیچ جا هیچ وقت خوشحال نیست چرا که همه دورشدند از مبدأ خود، خدایا به بشر قرن 21 رحم کن تخفیفی قائل شو اوضاع متفاوته از قدیما ای مهربان ترین
خدایا در این زمانه کم پیدا شدی ها، دلمان برایت تنگ است ای همه ی ما ای خودِ خودِ ما 
خدایا اشکامو پشت این خطها ببین و به همه مون رحم کن
خدایا دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم
خدایا ماه رمضان که گذشت امیدم به عرفه بود که آن نیز از کف رفت حال با من چگونه خواهی بود ای غفارالذنوب؟

خدایا!
دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم     کبوترانه در این آستانه پر بزنم
به ناامیدی از این در نمی روم هرگز   اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
  • ۱۶ مهر ۹۴ ، ۰۴:۰۳
  • سیدمحسن

هوالکافی

دوخط از پست چند روز پیش که بنا به مصالحی حذف شد:


انقلابی احمق نیست سیاست را می فهمد قیام عاشورا را با صلح حدیبیه کنار هم میفهمد، اهم مهم میکند، بر شرایط زمان و مکان مسلط است، تاریخ میداند، تفکر می کند، در دام نمی افتد و توازنی بین عقلانیت و احساساتش برقرار است.

  • ۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۲:۰۶
  • سیدمحسن

    هوالعالم

    پرسیدم:به اساس دین شک کرده و میگه عقل آیا اقتضا می کند که خرج کنیم بنزین بسوزونیم بریم خارج از شهر و برگردیم تا روزه مون را بتونیم بخوریم؟ این دینه؟ من بخاطر دفاع از دین گفتم ممکنه مراجع و فقها اشتباه کنن و روزه خوردن بدلیل مسافرت و سختی آن عقلانی ست اما 20کیلومتر رفتن و برگشتن و روزه خوردن را دین نگفته.
    نظر شما چیه؟ نمیشه برای کسی که خیلی پایبند نیست از «تعبد» حرف زد استاد. کجایی استاد؟!! أین؟ متی؟

    جواب طاهرزاده:باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسائل فروع دین ابتدا باید وجه عقاید و جایگاه بندگی افراد روشن شود تا جایگاه فروع دین در متن عقاید، خود را بنمایاند. آری! آن‌کسی که بندگی خود را درست بشناسد و متوجه باشد برای نفی خود و ظهور حق در قلب و روانش باید احکامی را بپذیرد، نگاه او به این نوع دستورات، نگاه دیگری است می‌فهمد که حضرت حق از طریق اطاعت ما از دستوراتش بر قلب ما جلوه می‌کند و لذا نگاه‌های کمّی و حسّی به موضوع ندارد. موفق باشید

    پ.ن: هیچ وقت نتونستم بپذیرم رفتن به بیرون شهر فقط به قصد ابطال روزه و برگشتن وافطار را وهرگز نمی پذیرم مگر از زبان معصوم بشنوم که اونم معصوم و دانای کل به کلاه شرعی و ترک عقل حکم نمی کند، پس کو پویایی فقه؟

    پ.ن2: معتقدم به "تعبد" در فروع، تعبدی که نتیجه ی تعقل است، اما به مسائل جاری و به بعضی از احکام رساله ها شک دارم، به هرحال عصیان نباید، تفکر و توسل باید تا راهی شاید.


  • ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۹
  • سیدمحسن

هوالهادی

قبل از نوشتن و ارسال پیام " یا غیاث المستغیثین " بحث نسبتا مفصلی با یک ار دوستان طلبه داشتیم در مورد شأن و جایگاه ائمه علیهم السلام . آنچه من می گفتم دقیقا در نقطه مفابل با پست مذکور بود. بالاخره  از اصغر طاهرزاده پرسیدم:

 سلام اخیرا با دوست طلبه ام بحث دوستانه ای داشتیم سر اصل و هدف بودن یا وسیله بودن معصوم ؟من میگم بهش بابا همه اینا برای توحیده، سیدالشهدا مخواد توحید ما را درست کنه و گرنه خود امام که ...بالاخره این بحث خیلی طول کشید و نتیجه ای نداد میگم حدیث مقدمه تفسیره و قرآن و معصوم برای توحید. میگه نه خود حدیث علم مادره اولا و خود معصوم هدفه ثانیا میگه همه چی دست معصومین سپرده خدا. میگم پس خدا خودش چه کاره هست؟ مرگ مکان زمانش و نحوه اش،، زمان ظهور و... منم میدونم مقام معصوم خارج از شناخت ومعرفت یکی مث منه و این حدیثو باور دارم که "ان امرنا صعب مستعصب ...." اما احساسم اینه شیعه به دلیل حب وافر اهل بیت از اصل کاری ممکنه غافل بشه واین اصلا مضحکه و قابل پذیرش و رضایت خود معصوم هم نیست. میگه خلقت ما هم دست اهل بیته و....   اعصابم بهم ریخته که طلبه بعد ده سال حوزه رفتن اینقد سر تو حدیث کرده و از قران غافل شده که قولا و عملا خداباور نیست هرچند نماز بخونن اصل و اصالت را به معصومین دادن درحالیکه دربرابر عظمت خدا هیچ کدام هیچ کاره هم نیستن بله معصومین را میگم هیچ کاره اند مگر باذن الله و اونم نه همه امورات عالم. سیدالشهدا را دوست دارم چون میخوام برای گناهانم شفاعتم کنه و راه توحیدم را هموار سازد خدا مرا هدایت کنه اگر از روی ناراحتی تند نوشتم . من میگم چرا محکم را رها کردید متشابه را چسبیدید؟ اشهد ان لا الا الله اشهد ان محمد رسول الله و علی ولی الله

 از اون طرف جایی این چنین نوشتم که ظاهرا این با ااصرارم برای پرهیز از غلو در مورد ائمه هست نمی خونه اما من هم به این معتقدم(عظمت اهل بیت) هم به نیاز و ضعف و کوچکی(بلکه نیستی) دربرابر قادر متعال. خوشحال میشم اگر افراط یا تفریط بنده را به من تذکر بدید. 


پاسخ:

در نظرکردن به اولیاء معصوم، باید حقْ در منظر ما باشد. به همین جهت با این‌که قبض روح توسط حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» انجام می‌شود، قرآن می‌فرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها». این نوع نوشته‌ها  دارای جنبه‌ی افراط است و به یک نحو نظر به حق را در حجاب می‌برد در حالی‌که اولیاء معصوم از خود چیزی ندارند پس باید در نگاه به آن‌ها نیز نظر به حق داشته باشیم. موفق باشید

  • ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

این پست حاشیه ندارد، همه متن است!

پ.ن: گمراه عالم

پ.ن2: بوی زلف 

 بیست دقیقه پیاده روی داشت تا حرم و ایوانش، تمام مدت به گوش کردن این تصنیف می گذشت تا رسیدن

ای روزگار...

  • ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۶
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

حتما می دانی  که من سال هاست که دارم عقلی باهات ادامه میدم و دلم در صحنه نیست، این موضوع یکی به جنس روحیات مرا داغون می کنه

می دونی سخته....خیلی سخت


پ.ن: کاش تو زندگی آدما حس نوستالژی وجود نداشت

  • ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۷
  • سیدمحسن

هوالمحبوب 

 20 سالگی مبتلایت شدم و الان سالهاست که در حسرت آن ابتلایم

 می ترسم اینقد کم محلی کنی که دل بی شرف و بی غیرتم مبتلای غیر تو شود، دیگه خود دانی


پ.ن: گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم   هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست

پ.ن2:

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش مُیسّرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

  • ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۳
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

 نه تو را یک اشاره ای

 نه مرا راه چاره ای

 چه دریغ از نظاره ای؟ 

به چنین حال زار من

حال زار...


  • ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۵
  • سیدمحسن

هوالکافی

نظر اصغر طاهرزاده را درباره پست "فکری برای عدالت " پرسیدم جواب دادند:

وقتی اندیشیدن و تفکر به تاریخ ما برمی‌گردد، که تلاش کنیم در فضای انفجار اطلاعات نگذاریم سخن‌های عمیق و متین گرفتار روزمرّه‌گی‌ها شده و به فراموشی سپرده شود. از این‌رو کار جنابعالی کار پسندیده‌ای است که نظرها را متوجه افکار اندیشمندانی چون دکتر داوری می‌کنید. و کار خوبی کردید که انتقاد آن کاربرِ عزیز را که به بنده می‌گفت «چه نیاز است که برای نشان‌دادنِ کمالات انقلاب اسلامی به آقای داوری توجه کنیم؟» زیرا این کاربرِ عزیز با کسانی روبه‌رو است که در عین نظر به دکتر داوری، درست نتیجه‌ی عکس گرفته‌اند و معتقدند اندیشه‌ی دکتر داوری هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد. به همین جهت باز تأکید می‌کنم سخن فیلسوفان را باید فیلسوفانه فهمید. و همین‌طور که جنابعالی نیز تأکید کردید؛ اشارات آن‌ها را در جمع‌بندیِ شخصیت آن‌ها درک نمود و این نیز از کارهای مشکل این دوران است، دورانی که غبار سیاست‌زدگی و ایدئولوژیک‌کردنِ هرچیزی، ذهن‌ها را فرا گرفته است. موفق باشید       

  • ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۲
  • سیدمحسن
هوالمحبوب

یا علی أنت باذن الله:
بصیر بالعباد هدی للمتقین ذو الجلال و الاکرام  یعفو عن کثیر و...
أنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر...
ربی و سیدی و مولای یا امیرالمومنین لأی الامور إلیک أشکو، ها؟ لأی ال..
فأغث باذن الله یا علی یا غیاث المستغیثین، یا حبیب قلوب الصادقین
أنت علیما بضری و مسکنتی، أنت خبیرا بفقری و فاقتی
راستی علی جان أنت أکرم من أن تضیع من ربیته أو....، والا
فإلیک یا علی نصبت وجهی و إلیک یا علی مددت یدی
یا علی یا من اسمک دواء و ذکرک شفاء

7
  • ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۶
  • سیدمحسن

هوالهادی

درویشی را هم مصاحبت مومنی گفت فلانی اذان صبحه بیدار شو

گفت: به مولا حال نیست

ساعتی بعد آن رفیق شفیق دوباره ندا داد که فلانی وسط وقته بیدار شو نمازت به آخر وقت نیفته

گفت: به مولا حال نیست

آخر وقت  برای بار سوم صداش کرد و گفت نمازت داره قضا میشه ها، بیدار شو دیگه

گفت: به مولا حال نیست

گذشت و ساعاتی بعد رفیق مذکور بر بالین دوستش آمد و گفت  حاجی شیر داغ آماده هست پاشو بخور

برخاست و گفت: یا علی مدد....


پ.ن: این حکایت را از کلاس دکتر پسران در  کانون زبان ایران سال 84 به یادگار دارم و عجیبه هیچ وقت از یادم نمیره

پ.ن2: مثل حال ما مذهبی ها خیلی هامون اگر نگیم همه همینه، خدایا عاقبتمون را ختم بخیر کن




  • ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۵۰
  • سیدمحسن
هوالکافی
به گمانم:
اتم را باید به صالحی(و نه عباسی) ، سیاست را به ظریف ( و نه جلیلی) سپرد تا سالیان سالها فارغ از تغییر دولت ها

پ.ن: دلیل زیاده حوصله ندارم برای نوشتن این روزها
پ.ن2:رئیس جمهور خوب هم هنوز پیدا نکردم برای سپردن

  • ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۶
  • سیدمحسن

    سلام 
    استاد میگن اگه یه دیوونه یک سنگی تو چاه بیندازه صد تا عاقل باید تلاش کنند تا دربیارن و آخر هم شاید ....

    می پرسه برف در قرآن نیست پس قرآن local هست و جهانی نیست
    میگه اگر میگید همچی تو قرآن نیست و اساسا کارکرد قرآن پرداختن به جزئیات نیست وکتاب هدایت، چرا سیل و زلزله وباران و کوه و .... (طبیعی) هست تو قرآن؟

    میپرسن چرا سر تو آب بردن روزه را باطل می کنه؟ میگیم تعقل در اصول دین تعبد در پذیرش فروع
    اما خوب حرف خودشونو میزنن

    چه کنیم؟ چی بگیم؟


    باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: ای پیامبر تو آن‌چه را باید برسانی با منطق و دلیل و به زبان قوم، برسان و آن‌هایی که بنای نپذیرفتن دارند را به حال خود رها کن، تا در بازیگوشی‌های خود بمانند: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ»(91) انعام. فراموش نکنید حقیقت بالاتر از آن است که برای هرکس رُخ بنمایاند. موفق باشید

  • ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۳
  • سیدمحسن

مصطفا یادت هست دنده های ماشین یاری نمی کرد درب ماشین سر و صدا می کرد حتی راه را از یاد برده بودم سکوت بر جمع من وتو و همسرت حاکم بود گویا دل هیچکس نمی آمد ترا به خلدبرین ببرم اما رفتیم و رسیدیم

در راه برگشتن نگاه تو به ماشین حمل جنازه روبرویمان خیره بود و گاهی اشک ریختن هایت، گویا هنوز باورت نشده بود

 می دانی مصطفا برای اولین بار تو عمر رفاقت و برادریمون دلم جانانه برایت سوخت

آنجا که  برادری داخل قبر رفت و سنگ لحد خواهری می گذاشت!

 چهره ات آنجا حرفها داشت با وجود سکوت ممتدت

مصطفا تو مظلوم بودی و هستی اما اوج مظلومیتت را در حال خاکسپاری خواهر جوانت دیدم

اگر نبود رعایت جمع، های های بلند بلند  می گریستم

تو مظلومانه خواهرت را به خاک سپردی اما مقتدر، واین شاهکار توست و نتیجه ی ایمان تو که مظلومیتت از اقتدارت نمی کاهد مصطفا

تو جمع بین نجابت و قدرت بودی پسین جمعه 13 شهریور 94

و چقد تو تماشایی بودی اون پسین رفیق، درهم شکسته اما نورانی 

پسین جمعه نظاره ات مرا به یاد امامان شیعه می انداخت

مظلوم اما مقتدر


  • ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۸
  • سیدمحسن
هوالکافی

امام معصوم:
ارواحی که در آسمان به هم تقرب می جویند در زمین یکدیگر را می یابند.

sms: 6
telegram:15
  • ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۲
  • سیدمحسن

هوالکافی

خدایا فهمیده ام  ما تدبیر می کنیم تو تقدیر و این مسئله فوق العاده ساده و البته غامض است

خدایا فهمیده ام  همه زندگی ، همه این مدرک و درس و ازدواج و ...و لاو و فرزند و پول و مقام  همه کشکه

باید همش باشه اما همه بالاتفاق ناپایدار و هالک

خدایا به این نکته خیلی وقته رسیدم که فقط عشق به خالق و خلوت با امام صادق1 صفای زندگیست ، اما به هیچکدوم نرسیدم

خدایا ول کنت نیستم تا بالاخره مرا انتخاب کنی

خدایا برام جا افتاده یعنی خودت خواستی تا جا بیفته که هیچ چیز، هیچ چیز و هیچ چیز هیچ وقت مطلقا از دست تو در نمیره

خدایا فهمیده ام همه چیز تویی و باقی همه هیچ

خدایا فهمیده ام عالم را مدیر و مدبری ست فوق همه اراده ها

خدایا ما را با تو شوق و آرزوهاست رهایمان نکن

خدایا تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد    هرکه خاک در میخانه به رخساره نرفت

خدایا امسالم مث همه سالیان عمر چله کلیمی از دست رفت اما مرا با تو امسال حال بهتری ست تا پارسال ها

خدایا همش می ترسم خودم را میدان دار ببینم و نتیجتا کارم را به خودم واگذار کنی و شیطان مرا زمین خورده ببینه

خدایا دلتنگتم بیشتر از دلتنگی همه عمرم

خدایا سه دهه عمر من به دوری تو گذشت اما برای وصالت ناامید نیستم

خدایا....

 

1: و محبت همسر و دوست و هرچیز دیگری که در همین وادی ست و جهت گیری الهی داره نیز.


پ.ن: دردسرت شدیم

  • ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۷
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

تو این ده سال جدایی خسته شدم از این همه محبوب کذایی و خیالی. 

محبوب حقیقی من فی الدنیا و الاخره تویی باقی همه فسانه.


پ.ن: پرونده ام پیش تو سیاه شده، میدونم  اما فرمودی در هیچ حال از ما روی نگردانید.

پ.ن2: می گریم و مرادم از این سیل اشکبار   تخم محبت است که در دل بکارمت، یعی میشه؟

  • ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۴
  • سیدمحسن

 هوالهادی

دوست جوان و بزرگواری از اهالی بهشتی که در کسوت طلبگی ست و هم اکنون نیز دانشجوی دکتری معارف اسلامی ست در بیاناتی دقیق و تقریبا1 خالی از اشکال پس از درد و دلی از جانبم برایم اینچنین نوشت که موندم کجاشو بولد کنم (اللهم عجل لفرج مولا):


"اشکال و شبهه ای که ظاهرش دینی ولی باطنش برآمده از ناهنجاری های سیاسی باشه به این راحتیا قابل حل شدن نیست

وقتی یکی برای انجام یه سخنرانی ساده خطبه تحیت برای امام زمان (عج) باید بخونه اما تو عمل اسیر تکبر و خود برتر بینیه و کارایی می کنه که سال ها عمر جوان ها به هدر میره، معلومه که شعائر دینی زیر سوال خواهد رفت چون این جوان می بینه خیلی ها با همین ابزار دین داری اومدن و سرش شیره مالیدن بعد هویدا شده که بله اینام آره

معلومه که میل به گرایش تخصص محوری محض پیدا میکنه چون عملکرد نگرش تعهد محور رو دیده

این دین زدگی تو جامعه بلای ما شده

  • ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۱۱
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

بفرض اگر تمام سرمایه های دنیا و  همه ی علم موجود در دنیا را هم بهم بدن بازم راضی نمیشم 

چی فکر کردی؟ 

 راضی نمیشم تا اینکه نیم نگاهی از تو وجودم را خیس عرق کند،

نگاهی از تو نمی بینم امامان معصوم را چه شد       شیعه! بودنم ترا کی آخر آمد  محبانت را چه شد

والا!

  • ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۴
  • سیدمحسن

هوالمحبوب

هرچند که:

حضرت تان را سریست که با ما فرو نمی آید

 و متاسفانه

 مرا دلی که صبوری از آن نمی آید

اما

 از حدیث شما کوته نمی کنم زبان امید

با این توجیه اشتباه که

 هیچ حاصل از این گفت و گو نمی آید

چرا که:

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار  دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

پ.ن: با تو توان نوشتن، مرا دست داده است   اما تو را دریغ، مجال خواندن نیست

  • ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
  • سیدمحسن

هوالشاهد

خدایا حساب کردم دیدم:

من برای سه دهه عمر خویش 300 سال زمان جبران میخواهم

درد سرت شدیم ولی رحم کن به ما    از درد لاعلاج دوا ساختن خوش است

پ.ن: فراق
  • ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۳۲
  • سیدمحسن

هوالکافی
بزرگواری نظرمو درباره یکی از پست های دوستش خواست، نوشتم:
بنده دقیق همه مطلب دوستتان را نخواندم اما با نگاهی خصوصا برمقدمه جان کلامشان را گرفتم 
عرضم اینه که تو بعضی از مثالهایی که اوردن باید گفت احتمالا "کلمة الحق و یراد بها الباطل" البته اگر منظورشون بی اهمیتی یا کم اهمیتی اون مصادیق نامبرده است
بله اگر نگاهشون ناکافی بودن است که حتما اینجور باید باشه درسته کارفرهنگی در حدآنچه باید انجام بشه نشده ونمی شه. کارها کلیشه ای کم محتوا و پرسروصدا اما کم فایده شده اما سوال من اینه مگه میشه اردوی مشهد و زیارت عاشورای خوابگاه و... را نادیده گرفت؟ مگه میشه تاثیر اونا بر ابعاد وجودی انسان را کم تاثیر دانست؟
جایگاه شور و شعار و شعور هر کدام سرجای خودش باید حفظ بشه و همه مهم اند چه بسا همون کارهایی که نامشون را دوستتون "توهم" نامیدن اساس تحولی بشه که برعمق و غنای تفکر دینی دائم بیفزاید. اعتکاف ملااسماعیل خودمون را ندیده ای چگونه انسان می سازد. بله خودم هم زیادی خوشبین نیستم اتفاقا اگر وبلاگم را گاهی چک کنی میبینی چقد سخت میگیرم برخود و گاهی بر همین فعالیت ها
اما مدرنیته است و شعار و سبک زندگی!
  • ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۳
  • سیدمحسن

هوالغفار

ذیقعده

هنوز بار گناهی که داشتم دارم / ز شرم شعله ی آهی که داشتم دارم

اگرچه بر سر کویت غریب افتادم / ز اشک خویش سپاهی که داشتم دارم

مگر سیاهی چشم تو مرحمت بکند/ وگرنه بخت سیاهی که داشتم دارم

من از نظاره ی روی تو دل نخواهم کند/ گرسنه چشم نگاهی که داشتم دارم

بخوان ز چشم من آن حرفها که میدانی/ ز رنگ چهره گواهی که داشتم دارم

5:sms

12:telegram


پ.ن: ویلی

  • ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۱
  • سیدمحسن

هوالهادی

نویسنده بزرگوار این وبلاگ سوالی در یکی از پستهاش هفته پیش مطرح کرد:

فرض کنید شما در یک کشور اروپایی و یا آمریکای شمالی دانشجو هستید

یکی از همکلاسی هاتون ابراز تمایل می کنه به اسلام

شما برای شروع از او چه درخواستی می نمایید؟

حجاب؟ نماز؟ روزه؟ خمس؟ زکات؟ جهاد؟

و یا تفکر درباره ی توحید و معاد؟


جوابیدم:

بسته به شناختم از او 

قطعا نماز را پیشنهاد نمی دادم اصلا عملی را فی البداهه ترجیح نمی دهم برای سفارش
بسته به نقطه قوتش در ابعادی چون خیال یا قلب یا عقل به بعدی از اسلام حماسی، اسلام محبت و عشق، اسلام تفکر و تعمق ارجاعش میدادم
میشه برای شروع با چینش آیاتی از قرآن (خیلی مهمه چه ایاتی) یا بعضی از خطبه های امیرالمومنین شروع کرد 
اگر ذهنی فلسفی و دقیق داره چاره اش حکمت متعالیه است
  • ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۱
  • سیدمحسن
هوالکافی
خلاصه ای از درخواستم چندی پیش:
سلام استاد طاهرزاده عزیز که دلخوشیمان شده ای در این ظلمات هم پیمانی نفس و شیاطینمان
 چرا وقتی بنده از 18 سالگی هدفم مشخص....
چرا سالیانی ست چله هایم به چهار روز نمی رسد و استمرار ندارد؟
 چرا سالیانی ست امروز وفردا می کنم ریشه درجا زدن چیست؟
 اساس بی تحرکی  چیست؟ ریشه ترس و تسویف علمی ؟ ریشه تنبلی و تسویف در امور معنوی؟
گفتن حاج اقا دعامون کنید آدم بشیم گویا مرحوم بهالدینی در جواب فرمود کسی به دعا کردن آدم نشد با این وجود شما مرا دعا کنید
 علامه طباطبایی به جهت تنبلی اوایل تحصیلش کلافه شده بود در بیابانی خارج از شهر نجف گفته بود "یا مرگ یا شوق درس خدایا"، که خداوند دومی را بهش عنایت کرد ما 70 ساله داریم میگیم "یا مرگ یا شوق بندگی" هیچکدوم مستجاب نمشه دعا بفرمایید در جهت همین دعایم استاد بله یا مرگ یا آدم شدن و تحرک و پویایی و بندگی.

پاسخ:

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم از این شعر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» چه می‌دانید که گفت: «طاعت نتوان کرد گناهی بکنیم / از مدرسه رو به خانقاهی بکنیم». حداقل بگذار این‌جور بفهمیم که زنده باد گناه‌کاری که در گناه‌کاری خود، خود را به رسمیت نمی‌شناسد! کم‌حرفی، نداشتن آرزوهای بلند دنیایی، نداشتن کینه به خلق عالَم، و از همه مهم‌تر راضی‌بودن به آن‌چه خداوند عالَم برای ما مقدّر کرده، راه‌هایی است که بهشت را در جلوی ما می‌گشاید. در آن حالت مگر می‌شود تنبلی و تسویف در زندگی ما میدان‌داری کند؟! موفق باشید

-------------

پ.ن: اصغر طاهرزاده در جواب کسی که در مقام طلب حلالیت بخاطر غیبتش پشت سر ایشان بود گفت:

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان وقت هم که غیبت می‌کردید، به دنبال نقدِ بدی‌های بنده بودید و من راضی بودم چه برسد به حالا. موفق باشید


می گویم:و فیه آیات برای اولوالالباب


  • ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۹
  • سیدمحسن
هوالعالم
شیخنا رفیقنا که پس از عمری تبلیغ در امریکای جنوبی مدتی ست در ایران ساکنن درباره پست دینانی هفته پیش طی ایمیلی نوشت:
بسمه تعالی
تشکر متن مصاحبه متقن و قابل استفاده ای هست 
جزاک و جزاه الله
تکمله:
عقل در متون دینی ما کاشف است
یعنی به ذاته حجیت ندارد بلکه چون کشف میکند شرع مقدس را حجت هست
لذا سه منبع اصلی دین :
  • ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۷
  • سیدمحسن
هوالمحبوب
غروره خودخواهیه توهمه خیاله ...نمی دونم هر چی هست:
سخته برام وقتی از ایوانت برگشتم دلتنگ تو باشم و تو نه
وقتی که رفتم من تنها شدم و تو نه
سخته با این جدایی مون من پر از غم های دنیاشم و تو نه
راستی یادته علی جان آرزوهای زیادی داشتم با تو من
اما هنوز همچنان من تو فکر آرزوهام هستم و تو نه
سخته که دلم اونجاست و پول ندارم تا بیام یه بار یدفعه دیگه...
راستی یادته آرزوهای زیادی داشتیم، قبول من داشتم تو نه

  • ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۵
  • سیدمحسن
هوالهادی

طاعت نتوان کرد گناهی بکنیم

6
پ.ن: شعر از امام روح الله 
    طاعت نتوان کرد گناهی بکنیم   از مدرسه رو به خانقاهی بکنیم
    فریاد أنا الحق ره منصور بود    یا رب مددی که فکر راهی بکنیم
  • ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۰۰
  • سیدمحسن
هوالهادی

رهرو گر ملول نشود ره دراز نیست

23

  • ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۲
  • سیدمحسن
هوالغفار
خدایا!
 آمده ام عرض کنم این راه که می روم به جهنم می رسد
می دانم و می دانی
خدایا روزگارم بی تو می گذرد، می بینی؟

خدایا روزگارم رفت زین گون حال ها   هم چو تیه و قوم موسی سال ها

پ.ن:....



  • ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۲۲
  • سیدمحسن