هوالمحبوب
علی جان من مستعد عشق تو بودم منتها در راه تو استقامت نداشتم
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
نظر کنند که در کوی ما گدایی هست
- ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۳
هوالمحبوب
علی جان من مستعد عشق تو بودم منتها در راه تو استقامت نداشتم
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
نظر کنند که در کوی ما گدایی هست
هوالمحبوب
ای طبیبی که بدنبال مریضت میروی
پ.ن: "طبیب دوّار بطبّه"
هوالمحبوب
از میلاد که دیروز از سفر کربلا برگشته پرسیدم چی شد؟
گفت تو صحن و سرای حرم حضرت علی سلامتو به مولا رسوندم
گفتم خوب! فقط همین؟ پیغام منو قرار نبود بگی؟
گفت نه اونو نتونسم بگم. نمی دونم چرا نگفته؟ روش نشده؟ حیا کرده یا هرچی دیگه
من فقط خواسته بودم بگه"سیدمحسن سلام رسونده گفته دنیا اینجور نمی مونه" فقط همین
بله دنیا اینجوری قرار نیس بمونه
تمام
هوالمحبوب
علی جان!
تویی مثبت بی نهایت
و منم منفی بی نهایت
پ.ن:
میان ما و شما عهد در ازل رفته است هزار سال برآید همان نخستینی
چو صبرم از تو میسر نمی شود چه کنم؟ به خشم رفتم و بازآمدم به مسکینی
به حکم آنکه مرا هیچ دوست چون تو به دست نیاید و، تو بِه از من هزار بگزینی
هوالمحبوب
علی جان خسته شده ام از بس گفته ای دوریت مرا یک دلیل دارد و بس، گناه...گناه
اینقد سخت نگیر ترا خدا، دنیایی نیستا
والا!
پ.ن2:
هوالمحبوب
همین جوری هم جمع کردن ما خیلی سخت شده آقا
حالا دیگه به این گوشه دنیا یک نگاهی کن یه بیچاره داره صدات میکنه یه ورشکسته
ده سالی میشه که راه خونتو گم کردم تو هم آدرس های سخت سخت میدی
پ.ن: آزاد کسی ست که در قید محبوب است و دیگر هیچ
پ.ن2: مِی خواهم و معشوق و زمینی و زمانی کو باشد و من باشم و اغیار نباشد
هوالمحبوب
با توجه به جمیع شرایطم در سال 94:
می گذشت از در مسجد نفس آلوده سگی
گذر خویش به کوی تو به یادم آمد
پ.ن:
هوالمحبوب
ده دوازده ساله دارم فکر میکنم که آخر مرا میخریم یا نه؟
پ.ن:
هوالمحبوب
ای پاسخ بی چون و چرای همه ی ما اکنون تویی و مساله های همه ی ما
گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است جرمی که نوشتند به پای همه ی ما
ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم اما تو بکش خط به خطای همه ی ما
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم سوزانده شدن باد سزای همه ی ما
هوالمحبوب
یا علی!
من زیرکانه والبته تن پرورانه لذت رفاقت با تو را میخواهم و بس
انگار نه انگار که تو امامی و من پیرو و تبعیتی بایدم
پ.ن: ای پاسخ بی چون و چرای همه ی ما
اکنون تویی و مسئله های همه ی ماهوالمحبوب
علی جان اصلا از کجا مطمئن بشم تو به این بدکاره گوش میدی؟
پ.ن: بلای عشق تو بر من چنان اثر کردست که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند میان آن همه تشویش در تو می نگرمهوالمحبوب
هر چی زمین خوردم بسمه
دیگه به دادم برس
نذار بدتر از این که می بینی بشم
پ.ن: لطفی ای پاکیزه دامن دست ما بر دامنت تا در این دوران وانفسا نلغزد گام ما
هوالمحبوب
دلتنگم برای آن که باید باشد اما نیست
چرا نیستی؟
کجایی؟
به کی مشغولی؟
پس من چه؟
پ.ن:و اما بعد
فَکَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ
وَ السَّلَام
هوالمحبوب
دوستام به اشتباه مرا به تو میشناسن. میدونی که
من برای آبروی خودت هراسانم!!
هوالمحبوب
یا امیرالمومنین
ذکر تو تا می رسد اذکار یادم می رود می سپارم دل به تو دلدار یادم می رود
هوالمحبوب
علی جان عمر من بین همه از دستم رفت، یفکری
والا
هوالمحبوب
تمام پرسه های یک هوسران سلوک می شود در پرتوی عشق به معنای واقعی، زمینی یا آسمانی توفیری ندارد
اولین بار که سلوک کنار تو را شنیدم نیمه رمضان بود از ساعتی بعد افطار تا یک ساعت مونده به اذان صبح یک دم بی وقفه گوش کردم، سال 88 ، دورانی بود... گذشت
یکی از سه ترانه تاثیرگذار و ماندگار زندگیم، این ها را بالاتر از موسیقی معمولی می دانم اول به لحاظ بزرگی متن دوم به لحاظ وزانت اجرا و صوت
پ.ن:تا گمراه نشوی هدایت نخواهی شد، اصولا هدایت اگر سالک صادق باشد به گمراهی می انجامد، گمراهی در پیچ و خم غم حضرت محبوب
پ.ن2: گاهی گمراهی عین هدایت است
هوالمحبوب
این پست حاشیه ندارد، همه متن است!
پ.ن: گمراه عالم
پ.ن2: بوی زلف
بیست دقیقه پیاده روی داشت تا حرم و ایوانش، تمام مدت به گوش کردن این تصنیف می گذشت تا رسیدن
ای روزگار...
هوالمحبوب
حتما می دانی که من سال هاست که دارم عقلی باهات ادامه میدم و دلم در صحنه نیست، این موضوع یکی به جنس روحیات مرا داغون می کنه
می دونی سخته....خیلی سخت
پ.ن: کاش تو زندگی آدما حس نوستالژی وجود نداشت
هوالمحبوب
20 سالگی مبتلایت شدم و الان سالهاست که در حسرت آن ابتلایم
می ترسم اینقد کم محلی کنی که دل بی شرف و بی غیرتم مبتلای غیر تو شود، دیگه خود دانی
پ.ن: گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست
پ.ن2:
|
هوالمحبوب
نه تو را یک اشاره ای
نه مرا راه چاره ای
چه دریغ از نظاره ای؟
به چنین حال زار من
حال زار...
هوالمحبوب
تو این ده سال جدایی خسته شدم از این همه محبوب کذایی و خیالی.
محبوب حقیقی من فی الدنیا و الاخره تویی باقی همه فسانه.
پ.ن: پرونده ام پیش تو سیاه شده، میدونم اما فرمودی در هیچ حال از ما روی نگردانید.
پ.ن2: می گریم و مرادم از این سیل اشکبار تخم محبت است که در دل بکارمت، یعی میشه؟
هوالمحبوب
بفرض اگر تمام سرمایه های دنیا و همه ی علم موجود در دنیا را هم بهم بدن بازم راضی نمیشم
چی فکر کردی؟
راضی نمیشم تا اینکه نیم نگاهی از تو وجودم را خیس عرق کند،
نگاهی از تو نمی بینم امامان معصوم را چه شد شیعه! بودنم ترا کی آخر آمد محبانت را چه شد
والا!
هوالمحبوب
هرچند که:
حضرت تان را سریست که با ما فرو نمی آید
و متاسفانه
مرا دلی که صبوری از آن نمی آید
اما
از حدیث شما کوته نمی کنم زبان امید
با این توجیه اشتباه که
هیچ حاصل از این گفت و گو نمی آید
چرا که:
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریمهوالمحبوب
خیلی خیلی خسته ام، اما یقینا طلب بی جوابِ محبت تو مرا را خسته نمی کنه بلکه بالعکس روزنه امیدی هستی برای بودنم و ادامه دادن وکم نیاوردنم، این "گناه" و فرار از بندگی ست که خسته و ناتوانم کرده
مشکلات زندگیم که حداقل نیمی از اونا را خودم بدست خودم برای خودم درست کردم داره خفم میکنه اما تو مایه تنفس منی و مانع خفگی،
راستی چه شود به ذره گر بوتراب نظر کند، ها؟
چه شود...
هوالمحبوب
نه به پیشت نشانیم نه ز خویشت برانیم، میشه بگی به کجا می کشانیم؟ چه شود ختم کار من؟
اینا سوالاتی ست که سالها بی جواب حضرتتان مونده
هوالمحبوب
علی جان سه دهه عمر من تموم شد و خبری از تو نشد؟ سه دهه عمر و حسرت دیدن و بغل کردنت هنوز
دیگه وقتش نرسیده حال و هوایم عوض بشه؟
هو المحبوب
علی جان عمیقا معتقدم عمری که در محبت تو نباشد به فنا رفته، مرا "عمر به فنا داده" میخواهی آیا؟ آره، دلت میاد؟
هوالمحبوب
علی جان دیگه طاقتم تاب شده از برای تو نوشتن و از تو گفتن، بیا حرفهایم را درگوشی به تو بگویم. حرفهاست مرا با تو!
هوالمحبوب
علی جان سال هاست که از تو در این شهر خبری نیست، نکند که به رسم همیشگی! اخبار تو را هم سانسور می کنند؟ شایدم خودت میخوای نباشی تا دلمون خوب خوب برات تنگ بشه، آره؟
هو ال....
سه دهه عمر مرتب می شنوم که دائما می گویی جاهل را نمی بینی مگر در افراط یا تفریط
می گویمت:
أنت العالم و أنا الجاهل و هل یرحم الجاهل الا العالم، ها؟
سه دهه عمر و عدم بالانس بین عقلانیت و احساس هنوز ...هنوز
پ.ن: فراق
هوالمحبوب
شک ندارم که از نوشتن امثال من ترا، خوشحال نمی شوی بلکه... اما چاره چیست؟ مُحب اگر از محبوب دم نزند چگونه روز را به شب آرد و شب را به صبح، تو بگو چاره چیست؟ باید تحملم کنی، باید تربیتم کنی، وقتی بگذار دعایی بکن نگاهی بکن اخمی بکن کتکی بزن یه روز اثر میکنه، ضرر نمی کنی ها
هو المحبوب
علی جان روزگارم چه بد میشد اگر تو را نشناخته بودم و چه بدتر شد حالا که ترا شناخته ام!! چی داری بگی؟
با این وجود والله اگر امید به یروز عاشق شدنم ترا نبود زندگیم معنایی نداشت، بر سرم منت بگذار که من با منت گذاشتنت هم مست می شوم
پ.ن: مجددا ...
هوالمحبوب
علی جان من در عجبم که چگونه کسی به مثل تو حرفم را نمی فهمد؟
سه دهه عمر خواستنت مرا بی گناه هنوز، قبول اما سه دهه عمر خواستنم ترا فقط ترا بی قید و شرط هنوز
می بینی که روز بروز از انسانیت دارم دور میشم از ایمان که هیچ،
چند وقتی میشه که این بزهکار را جهت مداوا به نجفت خوانده ای، اصلا خوشحال نیستم بلکه مرا دیوانه می کند این بی غیرتی ام که حتی اشتیاق وصال ایوانت نیز نتوانست آدم ترم کند
موهام سپید شد، یفکری بردار حالا دیگه، دیر شد بخدا
هوالمحبوب
گاهی وقتا فکر می کنم می بینم سخت گیری هایت عاقلانه است، اصلا مگه میشه از شاگرد عقل کل و فرزند ختم رسل کاری غیر عاقلانه سر بزند؛ هیهات. سخت می گیری تا پیروانت بالا بیایند. پایین آمدنت که دردی از ما دوا نمی کرد. ما باید خودمون را بالا بکشیم تا بفهمیم تو را. اما من و سه دهه عمر و بی صبری هنوز.
علی جان همه دوری ما از شروعم بود گناه کردن را. والا سخته گناه نکردنم تو این وانفسا، اما قبول محال نیست من نتوانستم، دعوایی نیست.
هو المحبوب
علی جان به هر که رو زدم اصلا به من محل نگذاشت، نزن تو روی مرا بر زمین ...
یا علی خلق تحویلم نمی گیرند،تحویلم بگیر
هو المحبوب
علی جان بعد اون ظلمها و از دست دادنت فاطمه را فرمودی: "و اما حزنی سرمد" و انصافا هم غم تو بعد رفتن فاطمه پایانی نداشت
علی جان میخوام بگم در اونجور مظلومانه رفتن فاطمه ما را نیز محزون بدان و چه حزنی!!
غمی بجهت مظلومیت خود بانو و غمی نیز بر حزن و غمهای تو برای او
اما بعد از گناهانم و رفتن تو از زندگیم در سال 83 باید بگویمت " واما حزنی سرمد"
آره والا غم منم برای از دست دادن تو سرمد و همیشگی ست.
هوالمحبوب
قبول کن سخت گرفته ای که شرط وصالت را نبودن دلم چنین هرزه گرد و هرجایی قرار داده ای. میگویمت حالا که اینجوری میخوای ترا قرآن دعا کن برای دلم که مدام پی نظری نرود.
یا علی درد مرا عشق تو درمان است و بس، پس:
بعد از این دست من و دامان عشق
هو المحبوب
با این توبه شکنی هایم:
آروم آروم دارم از یادت میرم، عشق دوران جوانیم کاری کن دارم از دست میرم، از دست میرم...
پس از سه دهه عمر معصیت، من هنوز حاضرم واسه تو بمیرم...
کاش می شد یجوری عوض بشم که بالاخره یدفعه، فقط یدفعه بگی أنت شیعتی ... ازت چی کم میشه
یدفعه...
هوالمحبوب
علی جان فکر نکن با کم محلیت فکر بی خیالی تو را دارم، نه محاله. طبل برگشت را نمی زنم هر چند مرد میدان عشق به تو نبودم. اصلا من به همین دست و پازدن هایم زنده ام.
تو هم قبول کن سخت می گیری. میگی نماز صبح قضا نکن خوب مشکله نمی تونم. میگی نامحرم را در غیر ضرورت و بالذت نبین خوب سخته اما باشه سعی کرده ام و میکنم. میگی خوب درست را بخوان خوب حوصله میخواد ندارم. میگی اطرافیانت را دریاب و در رفع نیازشان بکوش دل و دماغ و یخورده گذشت میخواد ندارم. میگی ... من از راه سخت و طاقت فرسا اما شیرینِ محبت تو دست نمی کشم ولو اینکه گناهکارترین خلایق باشم. یادمه یروز فرزند صادقت گفت که در هیچ حال از ما روی نگردانید1. من به زیرکی عامل به این دستورم!!
1: اشاره به حدیثی از امام صادق علیه السلام
پ.ن: من المحب الی المحبوب
هو المحبوب
یا ...
آن همه دلداری و پیمان و عهد نیک نکردی که نکردی وفا
16 نفر
هو المحبوب
یک کلام بگو دوستت ندارم و بهتر از تو را دارم و خلاص، این همه پیچوندن برای چه؟
گاهی وقتا به خودم میگم که بهتره من رشته محبت خود را بگسلم، نکند گره خورد و به تو نزدیکتر شوم. موافقی؟
هو المحبوب
سه دهه عمر و بی تو هنوز!! آخه چرا؟
همه عمر افسوس خواهم خورد که بیستم به سی رسید اما ترا عاشق نشدم؟ پس کی دیگه؟
از ازدحام خسته ام و سالیانی ست که تنهایی را می طلبم. یا تنهایی یا بودنِ فقط تو در کنارم، همین و بس.
هو المحبوب
علی جان مرا کتک بزن که دیوانه ات هستم،
شاید آدم بشم مولا...
هو المحبوب
یا علی به تو فکر کردن عجب حالی داره!! اطاعت از تو عجب ضد حالی. آره والا
علی جان 10 سالی میشه که از پیشم رفتی اما انگاری 10 قرنه
علی جان من میخوام مثل 10 سال پیش دوباره برگردی پیشم، هر جوری میخواسی میشم...