...تا أوابی حفیظ

...تا أوابی حفیظ

ترتیب زمانی نوشته ها را از بایگانی ماهانه بیابید
......................................................................
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟

ناز تو یا ... بیش از این بهر چیست؟

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵۷ مطلب با موضوع «حضرت محبوب» ثبت شده است

هو المحبوب

علی جان اگر گوشه ای از لذت محبت و عنایت تو را سال 83 نچشیده بودم این گونه در حسرت اون روزام واله و سرگردان نبودم. می دانم یخبرایی هست که در پی آنم و تو را می طلبم.

علی جان شرط سختی را برای جواز عشقت گذاشته ای، ترک معصیت. تو بگو آن کس که نتوانست چه کند؟ 

علی جان زمان میبرد تو را تا عشق سنگین مرا هضم کنی،زمان می برد. نه اینک بلکه سالیانی ست مرا دوست داشتن تو  و بی میل به اطاعت کردنت. من چگونه ام؟ چرا این گونه ام؟ با تو حرف ها دارم، بزنم یا نزنم؟

علی جان بی تو خراب گنگ زمینگیر می شوم، در حقیقت شده ام.

علی جان دوستانم مرا به ریا متهم می کنند در حالیکه تو میدانی  که در اخلاص نمونه ام. بله کوه گناه خالص و خوبی همه ریا، میشه با این گونه خلوص و ریا مرا بپذیری؟ میشه؟

یا علی تا تو مراد من دهی من به قبر رسیده ام. اصلا حواست بمن هست؟ سه دهه عمر کم نیست ها

  • ۲۱ دی ۹۳ ، ۰۱:۳۷
  • سیدمحسن

هو المحبوب

مشکل من و تو یا علی از آن زمان شروع شد که گفتی: من کان ِلله عاصیاً فهو لَنا عدو. این گونه شد که حریف نفس سرکش خود نشدیم و همزمان تو را خواستگار بودیم. نشد که نشد. هر روز دورتر از دیروز.

من چگونه به تو بفهمانم که مرا با تو شوقی ست علی جان؟  مرا با تو حاجتی ست عظیم. من همچنان در حسرت سرخوشی اون سالهای جوانیم بخاطر محبت تو هستم. من ول کنت نیسم. در راه وصالت إماما  هیچ  مجاهده ای نکرده ام  تا بگویمت من آن چنان نخوابیده ام که اگر تو را ببینم برای همیشه به خواب می روم خواب که نه از هوش می روم، فقط و فقط شعار داده ام. کاش حداقل 40 روز نمازی ازم قضا نشده بود تا روم بشه بهت بگم هر جا که هستی همان جا گورم را بکن که دیدار توست که مرا تا این حد زنده نگه داشته است. شرط می بندم میان خیل گناهکاران امت محمد هیچ مردی نزایید که بیش از من در فراقت بگرید. شرط بر سر هیچ چیز، آخه من هیچ ندارم جز تو و تو را بنا ندارم هرگز شرط ببندم.


پ.ن1: من المحب الی المحبوب

پ.ن2: ایده مثل همیشه از خودم اما جملاتی را از نوشته های دیگران قرض گرفته ام، برای حضرت علی من بناست به همه عالم بدهکار بشم از بس قرض می گیرم تا حق محبتم او را ادا شود شاید.

  • ۰۸ دی ۹۳ ، ۲۱:۲۲
  • سیدمحسن

   هو المحبوب

می خواستم آنچنان بوی زلفت گمراه عالمم کرده بود که اینک پس از سه دهه عمر همو رهبرم آید و من در اندیشه ای جز تو نباشم، اما می بینی که دنیا و شهوتهای گوناگونش تمام و کمال مرا برده و اینک منم یک ظاهرساز بی خاصیت، اینک منم همو که در اوان جوانی آرزوی فرماندهی سپاه فرزندت در عصر ظهور را داشت و الان برای اخراج نشدن از خیل یاورانش دست و پا می زند. بله این منم مجسمه هواپرسی و عادت زدگی و تسویف.

می پرسمت دل نازنینت کی عزم انتخاب و تربیت مرا دارد؟ ترا خدا نگو مرا که  "مگوی با کس تا وقت آن درآید" من دیگه صبر ندارم، دیگه خسته شدم از وعده هایت! می گویمت مولا که آرزوی یک توجهت ما را به انتظار کشت، خیلی خیلی امید داشتم که مرا انتخاب کنی اما دیگه تقریبا دارم ناامید میشم. توهم بود انتخابت مرا با اینچنین تسویفم در تقوا.  حالا که زورم به خودم نمیرسه تا عزم کویت کنم دیگر انگیزه ای برای زندگی ندارم. شاید پس از دیدن ایوان با صفایت  رضایت دهم بر مرگ، ماندنم در این دنیا جز بر گناهانم نیفزود. فکر خامی بود فکر خوبتر شدن، علمم عمل نیاورد، دانستنم تقوا نیاورد و گناهانم توبه ای در پی نداشت و احیانا جوجه توبه هایم تحفظی نداشت. این منم سیدمحسن از همه عالم و آدم ناامید. 

این منم زمان عشرت من نرسیده به پایان راه رسیده! سه دهه عمر من چه بد گذشت و الان توانی در اصلاح خود نمی بینم. به تو بیش از حد دل بسته بودم و تو آنچنان که انتظار داشتم اهل عنایت نبودی. شایدم بودی و آبروی فعلی ام را، یعنی تنها داشته ام را به لطف تو دارم و نمی دانم. با این پرونده قاعدتا تا حالا می بایست رسوای زمینیان میشدم و نشدم. شاید ستاریت خالق به یمن عنایت توست اما چه کنم با رسواییم نزد آسمانیان، و پس از برپایی قیامت آنجا منم و رسوایی دو عالمم.

خدایا توبه هایم سه دهه عمر، فقط و فقط بر حجم گناهانم افزود. چه چیز ترا ناخوش تر از عهد شکنی؟ اینک منم و سه دهه عمر و سیصد سال گناه و سه هزار سال دوریت

خدایا خودت شاهدی که روز اول مهر یه حالی بهم دست داد و دهها خط برای امیرالمومنین با عنوان "من المحب الی المحبوب" نوشتم، اما اینک منم و سه ماه انتظار برای انتشار آن، چگونه با این وضعیتم از او دم بزنم و لاف عشق او بزنم در حالیکه در حداقلیات مانده ام. خدایا آیا میشه برگشتی بکنم از نفسانیت بسوی تو آنچنان که در تو بمانم و به نفس بازنگردم؟ خدایا فرمودی فرار کنید از خود بسمت خدا، خدایا گناه دست و پای فرارم را بسته، آنچنان زندانی شده ام که امید اندکی به نجات دارم.

خدایا هرکس به جایی رسید از سر مخالفت با نفس أماره رسید، اینک منم و سه دهه عمر و بندگی مدام این نفس پلید هنوز، خدایا گوش به حرفم ندادی آن زمان که سالیانی پیش ترا خواندم وخواستمت "یا مرگ یا شوق بندگیت". خدایا در قرآن قسم خورده ای به امتحان مومن، می پرسمت چه فایده از امتحانات متوالی که یک به یک بر بی آبروییم می افزاید تا اینکه به ناامیدی از اصلاح نزدیک تر بشم تا به پاس کردن امتحانات و تقربت. 

خدایا خدایا الان نیمه شب و من خسته جسمی و خسته روحی، خدایا تو هم ببخشی من خودم را نخواهم بخشید که سه دهه خستگی ام نه از بهر عبادت تو بلکه در دوری از تو حاصل می آید هنوز، هنوز....


پی نوشت: ابنای زمان، این راه من بود، اضطرابی به.. ،آخر خط، یا حسرتی، دوباره اومدم، تسویف، عمر گذشت به...، الهی، بس که دنبال...، ویلی، داد و بیداد


  • ۲۶ آذر ۹۳ ، ۰۲:۵۳
  • سیدمحسن

علی جان!

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم

سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد

عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم

9 نفر

  • ۱۱ تیر ۹۳ ، ۰۲:۱۲
  • سیدمحسن

گفتم که بوی زلفت إماما گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید


گفتم علی جان حالا دیگه ز مهرورزان رسم وفا بیاموز

گفتی ز خوب رویان این کار کمتر آید


گفتم که شوق وصال ایوان نجفت ما را به آرزو کشت 

گفتی تو بندگی کن...

9 نفر

  • ۰۲ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۷
  • سیدمحسن

یا ع ل ی ! بذار تو حال خودم باشم/ نمیتونم زورکی تو دل تو جاشم

این رجب هم داره تموم میشه و کار به سامان نرسید، داد و بیداد.

14نفر


  • ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۴۱
  • سیدمحسن

آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق/آهی زحسرت است فقط همدم فراق

با گریه کردن این دلم آرام می شود /یعنی که اشک بود فقط همدم فراق

موی سپیدم تحفه ی هجران دلبرست(کاش اینجوری بود)/ یک عمر میشود سپری یکدم فراق

حال دلم چو زلف تو پیچیده درهم است/ خسته شدم در انزوای این همه پیچ و خم فراق

میپرسی که چیست خون جگر، میگویم عاشقی...

  • ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۳
  • سیدمحسن