مِنَ المُحِب ِالی المحبوب 1
هو المحبوب
مشکل من و تو یا علی از آن زمان شروع شد که گفتی: من کان ِلله عاصیاً فهو لَنا عدو. این گونه شد که حریف نفس سرکش خود نشدیم و همزمان تو را خواستگار بودیم. نشد که نشد. هر روز دورتر از دیروز.
من چگونه به تو بفهمانم که مرا با تو شوقی ست علی جان؟ مرا با تو حاجتی ست عظیم. من همچنان در حسرت سرخوشی اون سالهای جوانیم بخاطر محبت تو هستم. من ول کنت نیسم. در راه وصالت إماما هیچ مجاهده ای نکرده ام تا بگویمت من آن چنان نخوابیده ام که اگر تو را ببینم برای همیشه به خواب می روم خواب که نه از هوش می روم، فقط و فقط شعار داده ام. کاش حداقل 40 روز نمازی ازم قضا نشده بود تا روم بشه بهت بگم هر جا که هستی همان جا گورم را بکن که دیدار توست که مرا تا این حد زنده نگه داشته است. شرط می بندم میان خیل گناهکاران امت محمد هیچ مردی نزایید که بیش از من در فراقت بگرید. شرط بر سر هیچ چیز، آخه من هیچ ندارم جز تو و تو را بنا ندارم هرگز شرط ببندم.
پ.ن1: من المحب الی المحبوب
پ.ن2: ایده مثل همیشه از خودم اما جملاتی را از نوشته های دیگران قرض گرفته ام، برای حضرت علی من بناست به همه عالم بدهکار بشم از بس قرض می گیرم تا حق محبتم او را ادا شود شاید.
- ۹۳/۱۰/۰۸