...که نیست
پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ق.ظ
یا أنیس من لا أنیس له
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست / می رسم با تو به خانه در خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در می کنی/ چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت می شود آیا کمی / دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست
وقت رفتن می شود با بغض می گویم که نرو/ پشت پایت اشک می ریزم روی ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود / باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست
بعد تو این کار هر روز من است/ باور این که نباشی کار آسانی که نیست!
باز می خندی و می گویی که حالت بهتر است؟!/ باز می خندم که خیلی! گر چه می دانی که نیست
12
- ۹۴/۰۲/۱۷